eitaa logo
یاران ولیعصر
198 دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
29.7هزار ویدیو
602 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آیات آفاق 🇮🇷🇵🇸
✍ حکایت «بهشـتی كيسـت؟» در شهرى كه شبلىِ عارف می زيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست می داشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامی از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او می گذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان كرده بود كه چاره‏ اى جز تقاضاى نان نديد. از مرد نانوا خواست كه به او، گرده‏ اى نان، قرض دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت. در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را می شناخت . رو به نانوا كرد و گفت: اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ نانوا گفت: او را بسيار اكرام خواهم كرد. دوست نانوا به او گفت: آن مرد كه او را از خود راندى و لقمه‏ اى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود. نانوا، سخت بسیار شرمنده شد. پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت. بی درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى، پاسخى نگفت . نانوا، اصرار كرد و افزود: منّت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من میگردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم. شبلى پذيرفت. ميهمانى عظيمى برپا شد . صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند . مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد. بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت:يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ شبلى گفت: دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمی دهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است، صد دينار خرج می كند! «بهشتى، اين گونه نباشد.» 🚩🏴کانال کوهنوردی ،ورزشی عضو شوید👇 https://eitaa.com/ayatafagh