eitaa logo
یار مهربان
311 دنبال‌کننده
611 عکس
55 ویدیو
0 فایل
اینجا جاییه برای محکم کردن دوستی هامون با کتاب‌ و چشیدن طعم شیرین کتاب خوندن با دوستان😍 همچنین بخشی از دست نوشته های من و پوریا‌ رو میتونید ببینید😉 معرفی کتاب داریم و دوره های کتابخوانی برگزار میکنیم😌 پونه @Pooneh_rsz پوریا @pooriyarostamzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
یار مهربان
#کتاب یکی از #هدیه های مورد علاقه ی منه. هم دوست دارم هدیه بدم و هم از هدیه گرفتنش واقعا خوشحال میشم
چرا نمیگید از هدیه گرفتن چه چیزی خوشحال میشید؟ شاید مثلا یک روزی خواستم براتون هدیه بگیرم. خوبه ک بدونم😁 @yaremehrabanema
من بگم بازم؟ گاهی حس میکنم تو بچگی هام موندم! بچه ها رو دیدین؟ چطور با هر چیز کوچیکی ک صرفا رنگ و لعاب خاصی داشته باشه خوشحال میشن؟ برای بچه ها قیمت و ارزش گذاری مادی هدیه مهم نیست! مثلا همین چند وقت پیش یک پاک کن کوچولوی خرگوش ب دخترک هدیه دادم و از ذوق بالا و پایین پرید و تا آخر شب چند بار رومو بوسید و تشکر کرد بابتش! منم این شکلی ام!😅 قیمت هدیه واقعا برام ملاک ارزشی گذاری نیست! خب درواقع هم باید همین باشه! چون مگه هدیه چیه؟ هدیه مگر غیر از ابراز محبت و علاقه ی خالصانه و صادقانه ی کسی ب ماست در حد وسعش( فقط وسع مالی هم منظورم نیست!) پس انسان باید هدیه رو هرچی ک باشه و هر طور ک باشه با همه ی قلبش بپذیره! چون اون هدیه برخاسته از محبت قلبی کسیه! و این محبت و عشق ارزشمندترین چیزیه ک یک انسان میتونه ب انسان دیگه ای در این دنیا بده!😭 @yaremehrabanema
ولی یکسری ها ب طور ویژه ای میتونه منو واقعا ب ذوق و شوق بیاره! یکیش لوازم آرایشه! خصوصا لاک و رژ لب! عاشق لاک و رژ لبم و راستش یک مدته دارم جلوی خودمو میگیرم ک دیگه نخرم😅 مامانم و رفیقم ریحانه معمولا نقش مهمی در توصیه های اکید به من در کافی بودنِ خریدن لاک و رژ لب ایفا میکنند😄 خدا رو شکر به خاطر بودنشون! آدما گاهی وقتا واقعا نیاز دارن ب اینکه کسی تعدیلشون کنه😅 حالا ب نظرتون این علاقه ی زیاد من ب لاک و رژ لب از کجا میاد؟☺️ خودم ک نمیدونم ولی یادمه ک وقتی بچه بودم مامانم همیشه موقع نماز خوندن آرایش میکرد و راستش من خییییلی خوشم میومد... مامانم شبیه فرشته ها میشد وقتی با آرایش، چادر نماز قشنگش رو سرش میکرد و به نماز می ایستاد‌... دوست داشتم همینجوری وایستم و نگاش کنم... الانم خودم خیلی وقتا بعد از وضو و قبل نماز آرایش میکنم و بعد نماز میخونم☺️ و یا مثلا تو کلاسای قرآنم همیشه اگر روز شهادت نباشه یک رژی میزنم. بالاخره مهمه ک معلم قرآن خوشگل باشه😁😜 @yaremehrabanema
یکی دیگه از هایی که خیلی خوشحالم میکنه و چشامو قشنگ این شکلی میکنه😍، گله! اونم گل طبیعی! واقعا دوسش دارم... اونقدر ک الان خاطره ی تمام گل های طبیعی ک از گذشته تا امروز هدیه گرفتم اومد جلوی چشمام... وقتی بچه بودم تو حیاط خونمون بوته های بلند و خیلی زیبایی از گل های رز داشتیم! وقتی روز معلم میشد مامانم یک دسته گل بزرگ از گل های توی حیاط میچید و بهم میداد ک برای معلمم ببرم. اون موقعا خیلی حس خوب و قشنگی داشتم!😍 بعدها اولین گل طبیعی زندگیم که به عنوان هدیه دریافت کردم شاخه گل رز قرمزی بود ک چند روز بعد از عقدمون همسرم بهم هدیه داد. خیلی حس خاصی داشت برام. بعد از اون در موقعیت های مختلف گاهی برام گل رز میاورد. انقدر دوسشون داشتم ک تک تک اون شاخه های گاه و بیگاهِ رز رو خشک کردم و نگه داشتم... من علاقه زیادی ب چسبیدن به خاطرات خوب و تلاش برای نگهداری اونها دارم! شاید یک دلیلِ خشک کردن گل ها همین بود! میخواستم برای همیشه اون گلها و حس و حال اون لحظاتم رو موندگارشون کنم. نمیدونم از کی بود ک تصمیم گرفتم دیگه گل ها رو خشک نکنم! ب نظرم اومد ک بهتره از همون لحظه هایی ک شاداب هستن لذت ببرم و بعدش ک پژمرده شدن دیگه بندازمشون ک برن... اما ب طرز عجیبی یکهو دلم خواست آخرین گل رزی ک هدیه گرفتم( دسته گل سوپرایزی خانم مجاور آقا) رو خشک کنم و نگه دارم! شاید چون خیلی وقت بود ک دیگه گل هدیه نگرفته بودم! @yaremehrabanema
ملیحه سادات تا حالا برام چند تا گلدون آورده ک هیچ کدوم برام نموندن! گلِ تو گلدون هم خیلی دوست دارم ولی متاسفانه برام نمیمونه و تو دستم خراب میشه با اینکه واقعا سعی میکنم بهشون برسم. از گلدون هایی ک تو این سالها ملیحه سادات برام آورده یک گلدون پر از گل های بنفش تو ذهنم پررنگ تره ک هنوزم وقتی بهش فکر میکنم حالم خوب میشه. @yaremehrabanema
از بین همه ی گل ها و دسته گل هایی ک گرفتم، یه دسته گل بزرگ طبیعی همیشه تو ذهنمه. اونم دسته گلی که عارفه تو اون روزهای اول تولد فاطمه، وقتی اومده بود عیادتم برام آورد! اون روزا من خیییلی خیییلی حال جسمی و روحیم بد بود و دیدن اون دسته گل بزرگ ک تمام روز عطرش توی خونه میپیچید واقعا حالم رو خوب میکرد! @yaremehrabanema
آخرین گل هایی که گرفتم دسته گل انیس❤️ دسته گل مجاور آقا💚 و گلدون گلیه ک ملیحه زارعی جانم به انتخاب پسر عزیزش برام آورد و خوشبختانه بیشتر از سه ماهه ک دارمش و خیلی بزرگ شده😍 بگید ماشاء الله😄 @yaremehrabanema
خب دیگه از گل زیاد گفتم😅 بریم سراغ مورد بعدی😁 یکی دیگه از چیزایی که خیلی دوست دارم بگیرم، لوازم تحریره! از مداد و خودکار گرفته تا دفتر و دفترچه، پاک کن و مداد تراش و خلاصه هرچیزی ک مربوط ب لوازم تحریری باشه میتونه جیغ خوشحالی منو در بیاره!😆 وقتی کوچیک بودم ما شهرستان زندگی میکردیم و هیچ کدوم از اقوام مادری پیشمون نبودن. خاله های من در شهر رشت زندگی میکردن و ما خیلی از هم دور بودیم و سالی یکبار همدیگه رو میدیدیم و من بی نهایت خاله هامو دوست داشتم. یادمه گاهی اوقات یکی از خاله هام ( خاله نرگس) همراه با بسته ی پستی که برای مامان ارسال میکرد، برای منم یکسری چیزا میفرستاد... معمولا لوازم تحریری های خیلی خاص و فانتزی برام میفرستاد ک تو شهر ما پیدا نمیشد یا اگرم بود مامان برا من نمیخرید.😄 اصولا مامان آدم خیلی خودکفایی بود و سعی میکرد از جامدادی تا کیف و هر وسیله ای ک بشه رو خودش برامون بدوزه ک البته در عین سادگی واقعا شیک و خاص بود! در زمینه لوازم تحریری هم اگرچه همیشه همه چی داشتم ولی واقعا دقت میکرد ک چیزای ساده برام بخرن و کارآییش بیشتر مد نظر بود تا جینگول بودنش😁 مثلا اون جامدادی آهنربایی های بزرگ رو یادتونه؟ من خیلی دوست داشتم یکی از اونا میداشتم! البته ک فکر نمیکنم هیچ وقت اینو گفته باشم به مامان و بابا! ولی یادمه ک هر سال یکی دو نفر از بچه های کلاس از اون جامدادی ها داشتن و من واقعا بهشون حسرت میخوردم ک چ جامدادی قشنگی دارن😁 شاید برای همین بود ک وقتی لوازم تحریری های خاص و فانتزی از طرف خاله نرگس برام میومد دیگه تا مدت ها روی ابرا بودم و حس خاص بودن داشتم🤣 از بین همه ی کادو ها دو تا رو خیلی خوب یادم مونده! یکی یک دفترچه ی قلبیِ رنگی رنگی و یکی یک پاک کن رنگی رنگی ک چند قطعه داشت و روی هم سوار میشد و مثل یک ماژیک بزرگ میشد و میشد قطعه هاش رو جا ب جا کنی! به عنوان یک بچه واقعا ذوق میکردم از داشتن اونها و تا چندددد سال نگهشون داشتم تا وقتی ک کاملا کوچیک و پودر شدن😆 خلاصه اینکه بععععله! لوازم تحریری های جینگول این پونه ی ۳۳ ساله رو هم دقیقا مثل اون پونه ی ۷ هشت ساله خوشحال و ذوق زده میکنه. @yaremehrabanema
نمونه ای از جا مدادی مذکورِ دوست داشتنیِ دوران کودکی👆😅 @yaremehrabanema
روز اولی که رفتیم یک بسته بهمون دادن. نمیدونید من چه ذوقی کردم با دیدنش! آخه تو بسته یک جعبه مداد رنگی بود با برگه های رنگ آمیزی... و خانم کریم زاده ( مربی بچه ها و مسئول ساعتِ بازیِ مامانای مهرآنایی☺️) بهمون تاکید کردن ک این جعبه ی مداد رنگی فقط و فقط مال خودتونه و باید با چنگ و دندون ازش محافظت کنید😂 راستش الان فکر میکنم چه خوب ک این توصیه رو بهمون کردن، چون ب راحتی میتونستم مغلوب عواطف مادرانه ام بشم وقتی فاطمه اونجوری چشم دوخته بود ب جعبه مداد رنگیم و میخواست ک مال اون باشه😅 کلی حرف زدم باهاش تا قبول کرد ک اون خودش مداد رنگی داره و اینا مال منه و خانم مهرآنامون گفته ک برگه ها رو فقط خودتون باید رنگ کنید نه بچه هاتون😁 از اون روز هر از گاهی در سکوت، رنگ های مختلف مداد رنگی رو میپاشیدم روی برگه ها... بدون فکر کردن ب هیچ چیزی! انگار تو یک خلسه فرو میرفتم! انگار در اون لحظه تمام ماموریتی ک داشتم فقط و فقط رنگ کردن اون طرح ها بود! سعی میکردم کارم رو تمیز و عالی انجام بدم و ترکیب رنگ های مختلف رو کنار هم امتحان کنم و بعدها یک سوال مهم برام پیش اومد! اینکه چرا سالها بود ک هیچ جعبه ی مداد رنگی ای برای خودم نداشتم؟ @yaremehrabanema
این یکی از اون طرح هاست ک رنگ آمیزی کردم👆 بعدها فهمیدم یکی از مسائلی که برای تیم اهمیت داره، زنده کردن و فعال و شاداب نگه داشتنِ کودک درونه! و دادنِ هایی از این دست به ما و اون چند دقیقه بازی های آخر جلسه ک خانم کریم زاده برامون تدارک میبینن دقیقا در جهت همین هدفه! البته ک یکی دیگه از مزایای رنگ آمیزی، ذهن آگاهیه! از چی میدونید؟😉 @yaremehrabanema