✅ چطور بفهمید #خواستگار تان #عصبی است؟
🔰 #خشم یعنی چه؟
خشم، احساس #ناخرسندی و ناخوشایند و خصومت ما در مقابل خودمان یا دیگران یا موقعیتی كه پیش آمده است كه یكسری واكنشهای بیرونی هم دارد؛ مثل چهره برافروخته، حالت از كوره در رفتن و رفتارهای تكانشی كه #انرژی های خشم را به این طریق نشان میدهیم.
🔰 چطور بفهمید #خواستگارتان خشن است؟
یكی از توصیههای اصلی و اكید ما قبل از #ازدواج این است كه حتما زمانی را برای شناخت هم قائل شوید و این زمان لزوما چند روز، یك هفته یا یك ماه نیست. معمولا دوره شناخت را بین 6 ماه تا یك سال (زیر نظر خانواده ها) پیشنهاد میكنیم زیرا رفتارهای مختلف و خاص افراد در طول زمان، بالاخره خودش را نشان میدهد. باید زمان قابلملاحظهای را با فرد بگذرانید، البته نه فقط با #پیامك و تلفن بلکه بهتر است خانوادهها و دوستان دو طرف هم در موقعیتهای مختلف با هم آشنا شوند.
📎 معمولا خشم یكسری آثار دارد؛ مثل اینكه فرد وقتی چیزی مطابق #سلایق و عقایدش نباشد خیلی به هم میریزد و برافروخته میشود، با فشار و حرص #صحبت میكند و شما متوجه میشوید كه #انرژی_منفی او در یك لحظه بالا میرود.
📎 معمولا افرادی كه دچار پرخاشگری هستند از تن صدای بالایی برخوردارند و از كلمات پرخاشگرانه و #توهینآمیز استفاده میكنند. به هر حال این افراد در طول زمان خودشان را نشان میدهند. افراد خشمگین ممكن است تا مدت طولانی بتوانند چهره خوبی از خود نشان دهند اما كمكم چهره واقعیشان #آشکار میشود.
🔰 آیا میشود با فرد پرخاشگر #زندگی خوبی داشت؟
اما اگر ازدواج كردید و دیدید #همسر تان #پرخاشگر است باید بدانید تغییر دادن طرف مقابل كار بسیار دشواری است مگر اینكه خودش بخواهد. اصولا آدمها تغییر نمیكنند مگر اینكه خودشان بخواهند. اگر فرد پرخاشگر نخواهد تغییر كند كار خیلی #دشوار خواهد بود.
👌 درحقیقت كسی كه بخواهد با این فرد زندگی كند ابتدا باید تصمیم بگیرد كه آیا میتواند با فردی كه پرخاشگر است زندگی كند یا خیر؟ یعنی آیا رفتارهای پرخاشگرانه او آنقدر آسیبزننده است كه تصمیم به جدایی بگیرد یا نه؟ اگر میخواهد زندگی كند كه باید او را همانطور كه هست، بپذیرد. در #حقیقت اینجا جز پذیرش طرف مقابل هیچ چارهای ندارد و باید روی آرامسازی خودش كار كند.
◽️ اما فرض بر اینكه آن فرد پرخاشگر میخواهد تغییر كند، ضمن اینكه باید یكسری مهارتهای #مدیریت خشم را بیاموزد، خانواده هم میتواند خیلی كمككننده باشد. اما چگونه این کار را بکنیم:
✔️ 1- به مروز زمان افراد متوجه میشوند كه اشخاص پرخاشگر چه #خط_قرمز هایی دارند که میتوانند مراقب آنها باشند.
✔️ 2- معمولا افرادی كه پرخاشگرند، افراد حساسی هستند و چون دارند در دنیای درونشان با خودشان خشم را تجربه میكنند دیگر تحملشان تمام میشود و آن را به بیرون میریزند؛ یعنی ما هر چیزی را كه در درون داریم به بیرون نشان میدهیم. من اگر در درونم با خودم #سرزنشگرانه و توهینآمیز برخورد كنم طبیعتا با دیگران نیز همینطور خواهم بود. معمولا افراد خشمگین رابطه عمیق و زیبایی با خودشان ندارند. خود را خیلی دوست ندارند. حالا اطرافیان وقتی این را بدانند میتوانند كمك كنند تا این جایگاه خالی و #خلأعشق برای آنها پر شود.
🔰 با فرد پرخاشگر ازدواج نكنید، مگر...:
در مورد #ازدواج همیشه باید شناخت و آگاهی ما نسبت به فرد مقابل در رابطهاش با ما یك قدم جلوتر باشد. در روانشناسی نیز یك اصل است كه احساسمحوری یكی از خطاهای ذهنی است. افراد #احساسمحور معمولا تصمیماتی میگیرند كه بعدها دچار ناكامی و پشیمانی شده و متوجه میشوند كه تصمیماتشان اشتباه بوده و چه بسا همین عامل میتواند باعث #افسردگی شود. وقتی در سنجش شخصیت طرف مقابل كه یكی از ملاكهای اصلی است #پرخاشگری را مشاهده كنیم و در مقابل او یك فرد آرام قرار بگیرد اتفاقی كه بین این دو میافتد، این است كه فرد پرخاشگر معمولا حاكم بر فرد آرام خواهد شد. با این شرایط پیشنهاد ما این است كه ازدواج صورت نگیرد مگر اینكه فرد پرخاشگر روی #خشم خود كار كند.
💖💍💖💍💖💍💖💍💖💍💖
👨👩👧👦 در داخل خانواده #سازش_کاری حسن است ، عیب نیست❗️
👈جزو واجبات است .
♦️ هر چقدر سازش با آمریکا ، صهیونیست و آدم های نابکار بد است سازش با #همسر خوب است .💞💞
#خاطرات_شهیدان
خاطرات شهید #برونسی
مکاشفه
نقل از #همسر شهید
💠یک بار خاطره ای از جبهه برایم تعریف می کرد می گفت کنار یکی از زاغه مهمات ها سخت مشغول بودیم جعبه های مخصوص مهمات میگذاشتیم و درشان را می بستیم
💠گرم کاربودیم یک دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه با چادری مشکی داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها با خودم گفتم حتما از این خانم هایی که میان جبهه اصلا حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه شود به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودن و بی تفاوت می رفتند و میآمدند انگار آن خانم را نمیدیدند قضیه برام سوال شده بود موضوع عادی به نظر نمی رسید
کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست رفتم نزدیک تر تا رعایت ادب شده باشد سینه ام را صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم خانم! جایی که ما مردها هستیم شما نباید زحمت بکشید
🔰رویش طرف من نبود به تمام قد ایستاد و فرمود مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟
💠یک آن یاد امام حسین سلام الله علیه افتادم و اشک توی چشمام حلقه زد خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست بی اختیار شده بودم و نمیدانستم چه بگویم خانوم همانطور که رویشان آنطرف بود فرمودند هر کس که یاور ما باشد البته ما هم یاریش می کنیم
#پایان
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
༺⃟༺⃟༺⃟ یاس نبے
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مرد
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@yasekabod_14
#هردوبخوانیم
🔴 #مقایسه_ممنوع
💠 کوه #عقاب، از فاصله دور مانند عقابی زیبا و باابهت است اما هرچه به آن نزدیک میشویم دیگر اثری از آن #شمایل زیبا پیدا نیست و نقش عقاب زیبا محو میشود.
💠گاهی زن و شوهرها #ظاهر زندگی دیگران را با #باطن زندگی خویش و با رفتار #همسر خود #مقایسه میکنند! در حالیکه اگر داخل زندگی آنها شویم زیباییهایی که از دور دیدیم سرابی بیش نیست!
💠این اشتباه مخربی است که ناخودآگاه #بدبینی و تنفر را نسبت به همسر خود ایجاد میکند و در نتیجه بهانهای برای ندیدن #خوبیها و زیباییهای همسر است.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@yasenabe14