گاه در میانِ سکوتِ آسمان
ابر هایِ پر صدایِ آسمان چه شاعرانه است
گاه در میان ظلمت شب
هلال ماهِ من چه پر مبارک است
گاه در میان هیاهویِ زمانه ام
گوش سپردن به شکستنِ بغضِ دل یتیمانه اش در گوشۀ خرابه هم،
شنیدنش چه عارفانه است
گاه در میانِ غبار زمان
دیدن معرکه امتحان و ابتلا
این آزمونِ بی زمان
که بی گمان و بی صدا و ناگهانه است
میشکند شیشۀ عمرِ عاشقانه ام
بیا و نظاره کن این خاکسترِ زیر غبار
بیا و مرا تا به سوی آسمان به یک تکانۀ چادر غمینِ مادرانه ات
تا به سوی عرش خانه ات
آری این سرزمین پر بلا
پر از هیاهو و امتحان و ابتلا
با اشارۀ مادرانه ات
آری بالا ببر تا عرش خانه ات…
بیا و نظاره کن
غربت تو در کنج خانه ات
چه پر صدا شده است به نام مادرانه ات
در میان مردم زمانه ام
وه چه پر شکوه و مادرانه است
این بزم وَاللّه عاشقانه است
این صدایِ فاطمه است
این صدایِ فاطمه است
این صدایِ مادر است بی گمان،
گوش بسپار چه عاشقانه است…
در خرابی زمانه ام
در ظلمت شبانۀ زمانه ام
چه پر شکوه است دست مادرانه ات
این عشق لایزال در دعایِ مادرانه ات
قسم به پهلوی زخم دیده ات
آری چه گمنام و غریبانه است
این نِدایِ مادرانه ات.
یاسر ۶ آذر ۱۴۰۳
۱:۲۰ دقیقه
#فاطمیه #غربت #انتظار
@yaser_name
۵ آذر ۱۴۰۳
ندای مادرانه.mp3
2.15M
📻«ندای مادرانه»
گاه در میانِ سکوتِ آسمان
ابر هایِ پر صدایِ آسمان چه شاعرانه است
گاه در میانِ ظلمتِ شب
هلالِ ماهِ من چه پر مبارک است...
#فاطمیه #غربت #انتظار
@yaser_name
۱۴ آذر ۱۴۰۳
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«این خانه کوچک فاطمه سلام الله علیها و این افرادی که در این خانه تربیت شدند که به حسب عدد چهار پنج نفر بودند و بحسب واقع تمام قدرت حق تعالی را تجلی دادند خدمت هایی کردند…»
بیا و نظاره کن این خاکسترِ زیر غبار را
بیا و مرا تا به سوی آسمان به یک تکانۀ چادر غمینِ مادرانه ات
تا به سوی عرش خانه ات
آری این سرزمین پر بلا
پر از هیاهو و ابتلا و امتحان
با اشارۀ مادرانه ات
آری بالا ببر تا عرش خانه ات…
#فاطمیه #شهادت #خانه
@yaser_name
۱۴ آذر ۱۴۰۳
ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آر
زار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آر
قلب بیحاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد
یعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آر
در کمینگاه نظر با دلِ خویشم جنگ است
ز ابرو و غمزهٔ او تیر و کمانی به من آر
در غریبی و فِراق و غمِ دل پیر شدم
ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر
منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نَستانند روانی به من آر
ساقیا عشرتِ امروز به فردا مَفِکَن
یا ز دیوانِ قضا خطِّ امانی به من آر
دلم از دست بِشُد دوش چو حافظ میگفت
کای صَبا نَکهَتی از کویِ فلانی به من آر
«حافظ»
@yaser_name
۲۳ آذر ۱۴۰۳
«بسم رب الزهرا»
۱_ راستی را چه شد که مقصد و مقصود برای رهروانِ راه مقصود و منظور شد
و دوستی
و برادری
و عهد و اخوت ،
بهانه رسیدن هایمان؟
____&
راستی را چه شد که غرض ها و نیّت ها و غایات هر چند متعالی و قدسی و ملکوتی مان
رنگ و بویِ بد عهدی و فراموشی و غفلت و خود خواهی گرفت ؟
راستی را هزار و اندی راه دراز اسلام و مسلمین در بلندای شب گون تاریخ را چه ماند و چه نماند؟
مگر جز پیوند و عهد کربلایی کربلاییان را در بلندای تاریخ ماند؟
و بد عهدی کوفیان با امام عشق ،تمثال و استعاره روسیاهان شد و ماند ؟
راستی را مگر نه آن که دست و زبان و همّ و عزم ها در پرتو ربط و نسبت و الفت دل ها و قلب ها، یگانه و همراه میشوند؟
پس کجاست پیامبری که سروش ثواب راه را به مومنین اش با قلب های مربوط و الیف به یکدیگر بشارت دهد و تیرگی تاریخ طاغوت را با بشارت روشنای دل هایِ به هم مربوط و انیس یکدیگر بشکافد ؟
و تو در تاریخ بخوان و ببین که چه دل ها که شبانه با خدای خود غمگسار و گریان کوی او بودند و روز ها خراش دل برادران و رهروان راه او هستند و بودند…
۲_ نمیدانم چرا تیرگی روابط و دوستی ها و ولایت و عهد ها ما را رازگونه و زارگونه به پشت خانه و کوخ بی نشان تو میکشاند که انگار جز الفت و مهر مادرانه ات کس را یارای پیوند دوباره عهد هایِ تیر و تار ما نیست
بیا و با ما از راز کسایت باز گوی و بیا که وه چه مشتاق و راغب و بی قرارِ حدیث کسای توییم که با یاد حدیث تو ،ما امت پاره پاره آخر الزمانی باز با مهر تو پیوند خوریم و این ملت و امت از هم گسسته اسلام را دوباره با کسای مهر و محبت مادرانه تو در راه مقاومت و ایستادگی و سازندگی پیوند زنیم.
مادرجان سیه شد تار پود عهد های ما با عهد هایِ فاتحان خونین شهر و چه زود از یاد می روند…
بیا و ببین شهر فاتحان خونین شهر در اشغال و غارت دل های نسیان گون ماست ولی الفت و یگانگی و افق و پرچم«خدا خرمشهر را آزاد کرد» را به پشت این دروازه ها آویختیم و وارد تیرگی روابط و مناسبات مرسوم غروب شهر های این تاریخ شده ایم.
تو را به پیوند و عهدِ حدیث کساییت
تو را به یک تاریخ حماسه و خون و مقاومت و استقامت
مگذار دست جهاد و کار و زندگی
آری «جهاد و کار و زندگی »
دست و دل رهروان راه را از هم بگسلاند و خاطره های کین و غرض خواهی و ظلمت و حسادت و خودخواهی شب بلند تاریخ دوباره تکرار و رویت نظر های تاریک ما باشد.
تو خود ،آگاه و مطلع جان های سوخته و تن های خونین و سر های بریده گمنام و غریب این راهی
پس تو را به مهر مادرانه ات قسم
آری به مهر مادرانه ات در گوشه گوشه این راه…
که مباد بگسلاند این طوفان تیرگون و بی رنگ و پر بلا، وحدت قلوب و دل های ما را از هم .
الهی آمین
جمعه ۳۰ آذرماه ۱۴۰۳
#دوستی
#برادری
#عهد #راه #فاطمه
@yaser_name
۳۰ آذر ۱۴۰۳
51.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ياری اندر کس نمیبينيم ياران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگويد که ياری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
لعلی از کان مروت برنيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعی باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار
مهربانی کی سر آمد شهرياران را چه شد
گوی توفيق و کرامت در ميان افکندهاند
کس به ميدان در نمیآيد سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی ميگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
#دوستی
#برادری
#عهد #صراط #انقلاب
@yaser_name
@oasisnaghde_film
۳۰ آذر ۱۴۰۳
گر از اين منزل ويران به سوی خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
زين سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به ميخانه روم
تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک
به در صومعه با بربط و پيمانه روم
آشنايان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکايت سوی بيگانه روم
بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار
چند و چند از پی کام دل ديوانه روم
گر ببينم خم ابروی چو محرابش باز
سجده شکر کنم و از پی شکرانه روم
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزير
سرخوش از ميکده با دوست به کاشانه روم
«حافظ»
#عهد #صدق #صراط
@yaser_name
۴ دی ۱۴۰۳
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بين که در اين کار به جان میکوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نيم معتقد طاعت خويش
اين قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست اميدم که عليرغم عدو روز جزا
فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غايت دين داری نيست
پردهای بر سر صد عيب نهان میپوشم
من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم
چه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم
گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
«حافظ»
#مشهد #زیارت #برادری
@yaser_name
۵ بهمن
صَلاح از ما چه میجویی؟ که مستان را صَلا گفتیم
به دورِ نرگسِ مستت سلامت را دعا گفتیم
درِ میخانهام بُگشا که هیچ از خانقه نَگشود
گَرَت باور بُوَد ور نه سخن این بود و ما گفتیم
من از چشمِ تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن
بلایی کز حبیب آید هِزارش مَرحَبا گفتیم
اگر بر من نَبَخشایی پشیمانی خوری آخر
به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم
قَدَت گفتم که شمشاد است بس خِجلَت به بار آورد
که این نسبت چرا کردیم و این بُهتان چرا گفتیم
جگر چون نافهام خون گشت کم زینم نمیباید
جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت
ز بدعهدیِّ گُل گویی حکایت با صبا گفتیم
✏ «حافظ»
@yaser_name
۵ اسفند
ای باد صبا سلام یاران برسان
شرح غم ما بغمگساران برسان
گر صبحدمی بشهریاران گذری
از ما خبری بشهریاران برسان
درد دل ما بگوی هم دردان را
راز دل ما به رازداران برسان
شوق کهن و تازهٔ ما عرض نمای
اخلاص قدیم حق گذاران برسان
زینسو خبری ببر از آنسوی بیار
غمهای فراق دوستاران برسان
گر عمر نمیدهد ترا مهلت فیض
یکغم از صد صد از هزاران برسان
بیقافیه و وزن صبا مغز سخن
از سینه بسینه سوی یاران برسان
«فیض کاشانی»
#باد_صبا #خبر #دوستی
@yaser_name
۲۳ اسفند
يا مَفْزَعي عِنْدَ كُرْبَتي،
وَ يا غَوْثي عِنْدَ شِدَّتي،
اِلَيْكَ فَزِعْتُ، وَ بِكَ اسْتَغَثْتُ،
وَ بِكَ لُذْتُ لا اَلُوذُ بِسِواكَ،
وَ لا اَطْلُبُ الْفَرَجَ اِلاّ مِنْكَ،
فَاَغِثْني وَ فَرِّجْ عَنّي،
يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ،
وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثيرِ،
اِقْبَلْ مِنِّي الْيَسيرَ،
وَاعْفُ عَنِّي الْكَثيرَ،
اِنَّكَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ،
اَللَّـهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ
ايماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبي،
وَ يَقيناً حَتّي اَعْلَمَ
اَنَّهُ لَنْ يُصيَبني اِلاّ ما كَتَبْتَ لي،
وَ رَضِّني مِنَ الْعَيْشِ بِما قَسَمْتَ لي،
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ،
يا عُدَّتي في كُرْبَتي،
وَ يا صاحِبي في شِدَّتي،
وَ يا وَلِيّي في نِعْمَتي،
وَ يا غايَتي في رَغْبَتي،
اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتي،
وَ الأٓمِنُ رَوْعَتي،
وَ الْمُقيلُ عَثْرَتي،
فَاغْفِرْ لي خَطيئَتي،
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
#سحر #دعا #باد_صبا
@yaser_name
۲۸ اسفند
صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست
به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست
منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست
دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست
چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد
چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست
✏ «حافظ»
#دوست #برادری #عهد
@yaser_name
۳۰ اسفند