eitaa logo
یاسر نامه
79 دنبال‌کننده
8 عکس
5 ویدیو
0 فایل
مجالی برای نوشتن ناگفته ها 🗨️ @forsat_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
24.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. مرحبا طاير فرخ پی فرخنده پيام خير مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام يا رب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پايان نيست هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما سرو می‌نازد و خوش نيست خدا را بخرام زلف دلدار چو زنار همی‌فرمايد برو ای شيخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفير عاقبت دانه خال تو فکندش در دام چشم بيمار مرا خواب نه درخور باشد من له يقتل داء دنف کيف ينام تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم ذاک دعوای و ها انت و تلک الايام حافظ ار ميل به ابروی تو دارد شايد جای در گوشه محراب کنند اهل کلامحافظ @yaser_name
رفت دلم همچو گوی، در خم چوگان دوست وه که ز من برگرفت، رفت به قربان دوست نی متصوّر مراست خوبتر از صورتش ماه برآرد اگر سر ز گریبان دوست بر سر سودای دوست گر برود سر ز دست پای نخواهم کشید از سر میدان دوست گر همه عالم شوند دشمن جان و تنش دوست رها کی کند دست ز دامان دوست؟ پر شده پیمانه‌ام گرچه ز خون جگر بالله اگر بشکنم ساغر پیمان دوست من نه به خود گشته‌ام فتنهٔ آن روی و موی فتنهٔ جان و دل است نرگس فتّان دوست گر به علاج دلم آمده‌ای ای طبیب درد دلم را بجوی، چاره ز درمان دوست شیخ بر ایمان من، طعنه اگر زد، چه باک کافر شیخیم ما، لیک مسلمان دوست ذره صفت تا به چرخ، رقص‌کنان می‌روم گر دهدم پرتوی، مهر درخشان دوست در ره عشقش دلا! پای منه جز به صدق جادوی بابل برد دست ز دستان دوست خلق جهانی اگر زار و پریشان شوند شکر صبوحی که شد زار و پریشان دوست صبوحی @yaser_name
31.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در اين باغ بسی چون تو شکفت گل بخنديد که از راست نرنجيم ولی هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل ای بسا در که به نوک مژه‌ات بايد سفت تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در ميخانه به رخساره نرفت در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا زلف سنبل به نسيم سحری می‌آشفت گفتم ای مسند جم جام جهان بينت کو گفت افسوس که آن دولت بيدار بخفت سخن عشق نه آن است که آيد به زبان ساقيا می ده و کوتاه کن اين گفت و شنفت اشک حافظ خرد و صبر به دريا انداخت چه کند سوز غم عشق نيارست نهفت @yaser_name
4_6030558417762914110.mp3
861.3K
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ قیصر امین پور @yaser_name
سکوت دل اما گاه شنیدنی است گاه در هیاهوی عالم و قیل و قال این و آن گاه هم در میانه کارزار و میدانِ ابتلا و امتحان سکوت دل آری شنیدنیست... اما سیلیِ سردِ این صدایِ هرزه گوی تکرارِ بی صدای اما و اگر، این تشکیک بی رحمِ بی سکوت و گَر پرسی،بگویم: «همچو تکرار نا همگون یک درد در جسم بیمارِ یک مجنون…» -۲ میگذرد در زمان این نهالِ نوجوان بر سرِ طوفانِ دوست گر همه را نامِ اوست گر همه را کویِ اوست یک نظری به ما گذر بی امان و بی زمان گوییا یک نظر همچو رفیقِ یک سفر که میکشدم به این زمان این زمانِ بی امان یک نظر اما در کجا ؟ بر چه کس و کدام زمان؟ هرچه که میگذرد بر کرم و دستِ دوست. یاسر ۲ آبان ماه ۱۴۰۳ @yaser_name
گاه در میانِ سکوتِ آسمان ابر هایِ پر صدایِ آسمان چه شاعرانه است گاه در میان ظلمت شب هلال ماهِ من چه پر مبارک است گاه در میان هیاهویِ زمانه ام گوش سپردن به شکستنِ بغضِ دل یتیمانه اش در گوشۀ خرابه هم، شنیدنش چه عارفانه است گاه در میانِ غبار زمان دیدن معرکه امتحان و ابتلا این آزمونِ بی زمان که بی گمان و بی صدا و ناگهانه است میشکند شیشۀ عمرِ عاشقانه ام بیا و نظاره کن این خاکسترِ زیر غبار بیا و مرا تا به سوی آسمان به یک تکانۀ چادر غمینِ مادرانه ات تا به سوی عرش خانه ات آری این سرزمین پر بلا پر از هیاهو و امتحان و ابتلا با اشارۀ مادرانه ات آری بالا ببر تا عرش خانه ات… بیا و نظاره کن غربت تو در کنج خانه ات چه پر صدا شده است به نام مادرانه ات در میان مردم زمانه ام وه چه پر شکوه و مادرانه است این بزم وَاللّه عاشقانه است این صدایِ فاطمه است این صدایِ فاطمه است این صدایِ مادر است بی گمان، گوش بسپار چه عاشقانه است… در خرابی زمانه ام در ظلمت شبانۀ زمانه ام چه پر شکوه‌ است دست مادرانه ات این عشق لایزال در دعایِ مادرانه ات قسم به پهلوی زخم دیده ات آری چه گمنام و غریبانه است این نِدایِ مادرانه ات. یاسر ۶ آذر ۱۴۰۳ ۱:۲۰ دقیقه @yaser_name
ندای مادرانه.mp3
2.15M
📻«ندای مادرانه» گاه در میانِ سکوتِ آسمان ابر هایِ پر صدایِ آسمان چه شاعرانه است گاه در میانِ ظلمتِ شب هلالِ ماهِ من چه پر مبارک است... @yaser_name
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«این خانه کوچک فاطمه سلام الله علیها و این افرادی که در این خانه تربیت شدند که به حسب عدد چهار پنج نفر بودند و بحسب واقع تمام قدرت حق تعالی را تجلی دادند خدمت هایی کردند…» بیا و نظاره کن این خاکسترِ زیر غبار را بیا و مرا تا به سوی آسمان به یک تکانۀ چادر غمینِ مادرانه ات تا به سوی عرش خانه ات آری این سرزمین پر بلا پر از هیاهو و ابتلا و امتحان با اشارۀ مادرانه ات آری بالا ببر تا عرش خانه ات… @yaser_name
ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آر زار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آر قلب بی‌حاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد یعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آر در کمینگاه نظر با دلِ خویشم جنگ است ز ابرو و غمزهٔ او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فِراق و غمِ دل پیر شدم ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نَستانند روانی به من آر ساقیا عشرتِ امروز به فردا مَفِکَن یا ز دیوانِ قضا خطِّ امانی به من آر دلم از دست بِشُد دوش چو حافظ می‌گفت کای صَبا نَکهَتی از کویِ فلانی به من آر «حافظ» @yaser_name
«بسم رب الزهرا» ۱_ راستی را چه شد که مقصد و مقصود برای رهروانِ راه مقصود و منظور شد و دوستی و برادری و عهد و اخوت ، بهانه رسیدن هایمان؟ ____& راستی را چه شد که غرض ها و نیّت ها و غایات هر چند متعالی و قدسی و ملکوتی مان رنگ و بویِ بد عهدی و فراموشی و غفلت و خود خواهی گرفت ؟ راستی را هزار و اندی راه دراز اسلام و مسلمین در بلندای شب گون تاریخ را چه ماند و چه نماند؟ مگر جز پیوند و عهد کربلایی کربلاییان را در بلندای تاریخ ماند؟ و بد عهدی کوفیان با امام عشق ،تمثال و استعاره روسیاهان شد و ماند ؟ راستی را مگر نه آن که دست و زبان و همّ و عزم ها در پرتو ربط و نسبت و الفت دل ها و قلب ها، یگانه و همراه میشوند؟ پس کجاست پیامبری که سروش ثواب راه را به مومنین اش با قلب های مربوط و الیف به یکدیگر بشارت دهد و تیرگی تاریخ طاغوت را با بشارت روشنای دل هایِ به هم مربوط و انیس یکدیگر بشکافد ؟ و تو در تاریخ بخوان و ببین که چه دل ها که شبانه با خدای خود غمگسار و گریان کوی او بودند و روز ها خراش دل برادران و رهروان راه او هستند و بودند… ۲_ نمیدانم چرا تیرگی روابط و دوستی ها و ولایت و عهد ها ما را رازگونه و زارگونه به پشت خانه و کوخ بی نشان تو میکشاند که انگار جز الفت و مهر مادرانه ات کس را یارای پیوند دوباره عهد هایِ تیر و تار ما نیست بیا و با ما از راز کسایت باز گوی و بیا که وه چه مشتاق و راغب و بی قرارِ حدیث کسای توییم که با یاد حدیث تو ،ما امت پاره پاره آخر الزمانی باز با مهر تو پیوند خوریم و این ملت و امت از هم گسسته اسلام را دوباره با کسای مهر و محبت مادرانه تو در راه مقاومت و ایستادگی و سازندگی پیوند زنیم. مادرجان سیه شد تار پود عهد های ما با عهد هایِ فاتحان خونین شهر و چه زود از یاد می روند… بیا و ببین شهر فاتحان خونین شهر در اشغال و غارت دل های نسیان گون ماست ولی الفت و یگانگی و افق و پرچم«خدا خرمشهر را آزاد کرد» را به پشت این دروازه ها آویختیم و وارد تیرگی روابط و مناسبات مرسوم غروب شهر های این تاریخ شده ایم. تو را به پیوند و عهدِ حدیث کساییت تو را به یک تاریخ حماسه و خون و مقاومت و استقامت مگذار دست جهاد و کار و زندگی آری «جهاد و کار و زندگی » دست و دل رهروان راه را از هم بگسلاند و خاطره های کین و غرض خواهی و ظلمت و حسادت و خودخواهی شب بلند تاریخ دوباره تکرار و رویت نظر های تاریک ما باشد. تو خود ،آگاه و مطلع جان های سوخته و تن های خونین و سر های بریده گمنام و غریب این راهی پس تو را به مهر مادرانه ات قسم آری به مهر مادرانه ات در گوشه گوشه این راه… که مباد بگسلاند این طوفان تیرگون و بی رنگ و پر بلا، وحدت قلوب و دل های ما را از هم . الهی آمین جمعه ۳۰ آذرماه ۱۴۰۳ @yaser_name
51.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ياری اندر کس نمی‌بينيم ياران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمی‌گويد که ياری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد لعلی از کان مروت برنيامد سال‌هاست تابش خورشيد و سعی باد و باران را چه شد شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار مهربانی کی سر آمد شهرياران را چه شد گوی توفيق و کرامت در ميان افکنده‌اند کس به ميدان در نمی‌آيد سواران را چه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی ميگساران را چه شد حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد @yaser_name @oasisnaghde_film
گر از اين منزل ويران به سوی خانه روم دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم زين سفر گر به سلامت به وطن بازرسم نذر کردم که هم از راه به ميخانه روم تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک به در صومعه با بربط و پيمانه روم آشنايان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکايت سوی بيگانه روم بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار چند و چند از پی کام دل ديوانه روم گر ببينم خم ابروی چو محرابش باز سجده شکر کنم و از پی شکرانه روم خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزير سرخوش از ميکده با دوست به کاشانه روم «حافظ» @yaser_name