eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
2.9هزار دنبال‌کننده
60 عکس
25 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... همی گویم و گفته‌ام بارها بوَد کیشِ من مهر دلدارها پرستش به مستی است در کیش مهر بُرونند زین جرعه هشیارها اگر عقل آید به میدان عشق کشد کارش آخر به انکارها خوشا مثل سلمان مسلمان شدن خوشا جذبه‌ی حالِ تمّارها من و جبرئیل و تو دیوانه‌ایم علی کرده بسیار از این کارها - - من امشب خماریِ او میکشم صدو ده نفس ذکرِ هو میکشم اگر تیشه‌ها بُت تراشیده‌اند اگه کعبه را هم پرستیده‌اند اگر آسمانها زمین خورده‌اند اگر مهر و خورشید تابیده‌اند اگر تاکِ انگورها پخته‌اند اگر جامها مِی تراویده‌اند اگر بیتها دل به آتش زدند اگر شعرها شعله پاشیده‌اند دليلش فقط اين بُود يك كلام خدا را به رویِ علی ديده‌اند - - غدیر است و جام از سبو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم خطاب آمد از عشق پیمان بگیر و این دستها را به دامان بگیر کویرِ ترک خورده را اَبر باش از این خاکِ خُشکیده باران بگیر بمان یک به یک حاجیان را بخوان از این جمع کامل گریبان بگیر تلاوت کن "الْیومَ اَکْمَلْت" را وَ بیعت برای سُلیمان بگیر به دستِ علی دستِ خود را بده به منبر بگو یا علی جان بگیر - - از این بِرکه آبِ وضو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم اگر تیغِ تو سایه گستر شود همان ابتدا کار یکسر شود غلط گفتم آقا ندارد نیاز که تیغ شما خرج لشکر شود سرِ سركشان خاکِ راه شما به یک ضربه‌ی مالک اشتر شود محال است جمع تمام سپاه که با قنبر تو برابر شود خدا دوست دارد تماشا کند کمی ذوالفقارِ علی تَر شود - - به تیغ محبت گلو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم تو را از رسولان سر آورده است تو را شورِ شورآور آورده‌اند تصدق بفرما به پیغمبران برای تو انگشتر آورده‌اند به دنبال نامت همه شاعران فقط واژه‌ی محشر آورده‌اند نه که عَمرو عاصان پس اُفتاده‌اند تمام دلیران سر آورده‌اند زمان فرار از دمِ تیغ توست که شلوار خود را در آورده‌اند - - دلم را پِی اَت کو به کو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم نگهدار ما را برایِ خودت فقط بینِ مهمان سرای خودت مرا آینه کُن به دردی خورم در آغوشِ ایوان طلای خودت برای پدر مادرم کافی است نخی ، ریشه‌ای از عبای خودت اگر پا گذارم به جا پایِ تو مرا می‌بَری تا خدای خودت مرا می‌برد گوشه‌ای از بقیع فقط ردِ پا ردِ پای خودت - - غبار نجف را به رو ميكشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم علی ابتدا  و علی انتهاست علی مصطفی و علی مرتضاست علی اول است و علی آخر است علی در حضور و علی در خَفاست علی در معارج علی بر بُراق علی اِنَما...و علی وَالضُحی است علی با حق است علی بر حق است علی کعبه است و علی در حَراست علی نیست آن و علی نیست این علی نه جدا و علی نه خداست - - علی را بگو هرچه گویی کم است که زهرا علی و علی فاطمه است (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... آتش گرفت هرکه مِی از این سَبو کشید دیوانه شد هر آنکه ننوشید و بو کشید مدحِ تو را نمی‌شود آسان سرود و گفت باید که دست یکسره از آبرو کشید آئینه‌ای گرفته خدا در مقابلش فرمود یا‌علی و تو را مو به مو کشید خود را که دید عینِ خودش را ظهور داد یک یا علی و یکصدوده بار هو کشید ما را رها نمی‌کند آن قوسِ اَبروان باید که تیغِ اَبروی تو بر گلو کشید - - ای شاه بیتِ عشق وزیری مبارکت بسم اله ای امیر امیری مبارکت ما باختیم پیش تو دارو ندار باز ما را نوشته‌اند از اول قُمار باز دستِ حسن حسین و اباالفضل تیغِ توست  این خانواده‌اند همه ذوالفقار باز وقتی که چرخ میزند این تیغ رحم کن خورشید را که در نرود از مدار باز پیداست از حرارتِ لا سیف گفتنش جبریل دیده است کمی تار و مار باز چشم شماست جامع الاضدادِ اهلبیت وقت سلام رحمت و وقت شکار باز - - تا پیش چشم فاطمه حیدر بلند شد روحی لک الفدایِ پیمبر بلند شد نقش تو بود و تیشه‌ی پیکر تراش‌ها یاد تو بود در سَرِ مرمر تراش‌ها با در تمامِ قلعه زِ جایش بلند شد دستِ تو بود و حیرتِ خیبر تراش‌ها حجاج در طواف تو حلاج می‌شوند قربانیان خانه‌ی تو سر تراش‌ها مولا تویی به بیعتِ بیعت شکن چه کار مولا تویی به رغم...سه سرور تراش‌ها بر چشم اَبرویت چقدر خوش نشسته است انگار داده‌اند به خنجر  تراش‌ها - - از هرچه دیده‌ام حرمت آشناتر است ایوان طلایِ شاه نجف دلرباتر است از ابرِ خشک لطفِ تو باران در آوَرَد چشمت چقدر جان دهد و جان در آوَرَد تو آمدی به جلوه که پروردگار هم خود را چنین به قامتِ انسان در آوَرَد دست تو کافی است به خرمای تازه‌ای از بت پرست حضرتِ سلمان در آوَرَد ما با علی علی همه‌ی عمر زنده‌ایم ما را به رقص ذکرِ علی جان در آوَرَد عباس مثل کیست که اصلا نیاز نیست تیغ از غلاف در دل میدان در آوَرَد  - - رحمت به مادرم که به ما گفت یاعلی یا مظهرالعجائب و یا مرتضا علی ما را بهار ساخته‌ای زَمهَریر نه ما را بهشت کرده‌ای اما کویر نه ما کعبه را بدونِ علی سنگ دیده‌ایم این کعبه است قبله ، ولی بی امیر نه روزِ تولد و همه‌ی عیدهایمان شاید زِ یادمان رَوَد اما غدیر نه وقتی گدا رسید و به این خانه حلقه زد برگشت از سرایِ تو اما فقیر نه از آب هم مضایقه کردند در منا‌ سیراب دیو و دَد همه...طفلِ صغیر نه - - این خانواده بیش و کمش فرق میکند *اصلا حسین جنس غمش فرق می کند* (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... هو میکشیم جامِ علی را بیاورید امشب مِیِ مُدامِ علی را بیاورید تَرسم بنایِ میکده زیر و زِبَر شود ای وای اگر که نامِ علی را بیاورید بینِ مزار هم کفن خویش میدَرم یک بار اگر سلامِ علی را بیاورید بازارِ شاعران و ادیبان بِهَم زنید یک واژه از کلامِ علی را بیاورید جبریل هم رسیده گره‌هاش وا شود آقایِ من غلامِ علی را بیاورید موسی نی ایم قصه اگر لن ترانی است یک جلوه از تمامِ علی را بیاورید - - ما را خمارِ باده نوشتند با علی ما را حلال زاده نوشتند با علی گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرتِ زهرا بیاورد یک دَم بس است از دو دَمِ ذوالفقارِ او تا حالِ صد سپاه کمی جا بیاورد اُفتاده از نَفَس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضرِ مولا بیاورد وقتِ نبردِ اوست و جبریل آمده تا دستمالِ زردِ علی را بیاورد - - یکدم سرِ سپاهِ عرب میزند علی ای نازِ ضربِ شصست عجب میزند علی مست است هرکه نعره‌ی او شورِ یا علیست مَرد است هرکه قبله‌ی او مرتضی علیست حجش قبول هرکه به ایوان طلا رسید بختش بلند هرکه گره خورده با علیست معراج رفته بود ببیند خدا کجاست معراج دید و گفت ببین تا کجا علیست گفت از علی مع الحق و از حق مع العلی من مانده‌ام علیست خدا یا خدا علیست ظهر غدیر نقشِ عقیقِ رسول شد مولا علیست تا که خدا هست تا علیست ما شاهرگ به پای علی میزنیم شُکر شرحِ تمام غیرت ما خونِ ما علیست - - شُکرِ خدا که حُرمت میخانه داشتیم عمریست با علی سر دیوانه داشتیم بر طاق آسمانِ نجف نام فاطمه است بالای آستانِ نجف نام فاطمه است حتی اذانِ صحنِ علی چیزِ دیگری است سر تا سرِ اذانِ نجف نامِ فاطمه است این شهر مِلکِ حضرتِ زهراست مهر اوست هرجا رَوی میانِ نجف نامِ فاطمه است فهمیده‌ام که روزیِ این شهر دست کیست دیدم به هر دُکانِ نجف نامِ فاطمه است جانِ مدینه جانِ جهان نامِ مرتضی است ای جانِ من که جانِ نجف نامِ فاطمه است ما را علی به فاطمه‌اش هدیه داده است بر برگه‌ی امانِ نجف نام فاطمه است - - سوگند بر علی که شرف دستِ فاطمه است انگشتریِ دُرِّ نجف دستِ فاطمه است (حسن لطفی۹۵) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... مسمط غدیریه بر وزن رباعی سر چیست اگر در آستان بگذارد باید که به پای عشق جان بگذارد مجنونِ علی همین همان بگذارد از هرچه که هست بیش از آن بگذارد این بیت به رویِ دیدگان بگذارد: "هرکس که علی علی علی می‌گوید پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد" در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود فرمود به اصحاب و مجدد فرمود باید که شبیه آلِ احمد... فرمود   مولاست علی و با علی حق میخواست منت به سرِ هر دو جهان بگذارد شد منبرشان از همه جا بالاتر بر دستِ نبی دستِ خدا بالاتر میرفت صدایش از سما بالاتر گویید : علی... یکصدا... بالاتر تکبیر بگویید  شما ....بالاتر آنقدر خدا دستِ علی بالا بُرد تا دست به دستِ این جوان بگذارد این تیغ بنازم که دو سر میریزد می‌چرخد و باز کُرک و پَر میریزد با جوهر خویش هِی جگر میریزد از جمع سپاه بیشتر میریزد از هر نفرش دوتا نفر میریزد صد بار سپاه را بهم میدوزد یک تیر اگر که در کمان بگذارد از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر لاحول ولا قوه الا حیدر تا گفت خداوندِ تعالی حیدر هرگز نرسد به تار و مارت هرچند از جان ملک الموت توان بگذارد این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده سرها به روی قله‌ی قاف اُفتاده این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده بر سینه‌ی کعبه گر شکاف اُفتاده تا منکر مرتضی طَوافش بکند حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد از عشق تو سُکرِ باده را فهمیدیم دلداده‌ی بی اراده را فهمیدیم اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم معنیِ حلال زاده را فهمیدیم فرمود حسین تو : فقط می‌خواهد تا نام علی به کودکان بگذارد بر سیره‌ی مرتضی به جان پابندیم سربندِ علی و فاطمه می‌بندیم ما بر گُل روی مرگ هم می‌خندیم ما گورِ حرامزاده‌ها را کندیم گفتیم و جهان از این سخن آکندیم یک روز رسد که ذوالفقارش را حق بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد آئینه شدیم زیر بارانِ نجف خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف ما دُر شده‌ایم در بیابانِ نجف دستیم همه دست به دامانِ نجف تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف "هرکس به ولایت علی شک دارد با مادرِ‌ خویش درمیان بگذارد" (حسن لطفی ۹۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... هو میکشیم نامِ علی را بیاورند دیوانه‌های دامِ علی را بیاورند میخانه زیر و رو شود از نعره‌های مان یک دُور اگر که جام علی را بیاورند بینِ مزار هم کفن خویش می‌دریم یک بار اگر سلامِ علی را بیاورند شیطان نکردسجده به آدم علی ندید کافی است تا امام علی رابیاورند ما نَه که جبریل گره‌هاش وا شود گر خاکی از غلامِ علی را بیاورند حق میدهید سجده کنیمش اگر دَمی یک جلوه از تمامِ علی را بیاورند * ما را خمارِ باده نوشتند با علی ما را حلال زاده نوشتند با علی گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرتِ زهرا بیاورد یک دَم بس است از دو دَمِ ذوالفقارِ او تا حالِ صد سپاه کمی جا بیاورد اُفتاده از نَفَس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضرِ مولا بیاورد وقتِ نبردِ اوست و جبریل آمده تا دستمالِ زردِ علی را بیاورد * یکدم سرِ سپاهِ عرب میزند علی ای نازِ ضربِ شصست عجب میزند علی مست است هرکه نعره‌ی او شورِ یا علیست مَرد است هرکه قبله‌ی او مرتضی علیست حجش قبول هرکه به ایوان طلا رسید بختش بلند هرکه گره خورده با علیست معراج رفته بود ببیند خدا کجاست معراج دید و گفت ببین تا کجا علیست گفت از علی مع الحق و از حق مع العلی من مانده‌ام علیست خدا یا خدا علیست ظهر غدیر نقشِ عقیقِ رسول شد مولا علیست تا‌که خدا هست تا علیست ما شاهرگ به پای علی میزنیم شُکر شرحِ تمام غیرت ما خونِ ما علیست * شُکرِ خدا که حُرمت میخانه داشتیم عمریست با علی سر دیوانه داشتیم بر طاق آسمانِ نجف نام فاطمه است بالای آستانِ نجف نام فاطمه است حتی اذانِ صحنِ علی چیزِ دیگری است سر تا سرِ اذانِ نجف نامِ فاطمه است این شهر مِلکِ حضرتِ زهراست مهر اوست هرجا رَوی میانِ نجف نامِ فاطمه است فهمیده‌ام که روزی این شهر دست کیست دیدم به هر دُکانِ نجف نامِ فاطمه است جانِ مدینه جانِ جهان نامِ مرتضی است ای جانِ من که جانِ نجف نامِ فاطمه است ما را علی به فاطمه‌اش هدیه داده است بر برگه‌ی امانِ نجف نام فاطمه است * سوگند بر علی که شرف دستِ فاطمه است انگشتریِ دُرِّ نجف دستِ فاطمه است طِی می‌کنیم پشت تو راه نجات را حل می‌کنیم آخر سر مشکلات را ما دست بر وصیِ شما داده‌ایم تا... در فتنه نیز گم نکنیم این صراط را دشمن که هیچ امر اگر امر این ولی است بر هم زنیم گردش این کائنات را زهرا نوشت پای علی کم نیاورید خرجِ علی کنید حیات و ممات را قبلِ محرم است به مشهد مرا بَرید در صحن انقلاب بیابم برات را من را به اربعین برسانید مُرده‌ام تا دَر نجف دوباره بگیرم حیات را باید که حاجت از در این آستان گرفت "آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت" (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... با نام بلند او نوشتیم از زلفِ کمند او نوشتیم تلخیم ولی شکر فروشیم تا از لبِ قند او نوشتیم از اَشهدُ اَنَّ عشق مولا یعنی به پسند او نوشتیم آزاد شدیم از دو دنیا خود را که به بند او نوشتیم - - ما را به لب نجف نوشتند ما را رطب نجف نوشتند ای تاکترین سبویِ مستی ای پاکترین وضوی مستی ما مرد شراب عشق هستیم ای جانم از آبروی مستی ساقی چه کنیم آتشینیم مُردیم در آرزوی مستی برخیز که تر کنیم امشب از نامِ علی گلوی مستی - - با ناد علی بزن نوایی بسم اله اگر حریف مایی از کوثر عشق آب خوردیم ما پای علی شراب خوردیم انگور ضریحِ نقره کوبیم عمریست که نابِ ناب خوردیم از شَعشعه‌یِ حضور گرمیم تا پرتو آفتاب خوردیم سوگند نمیرویم جایی ما نان ابوتراب خوردیم - - دلداده‌ی بی اراده هستیم یعنی که حلال‌زاده هستیم بر روی جهاز ، ناگهان گفت در حلقه‌ی جمع حاجیان گفت فریاد علی علیش پیچید بالاتر از اوج آسمان گفت دیروز به دوش او علی بود امروز علی علی بجان گفت شد محضرِ فاطمه شرفیاب جبریل...چنین نفس زنان گفت - - ای میر وزیری ات مبارک امروز امیری ات مبارک آورد اگرخدا علی را تا گم نکنیم ما علی را رو کرد برای آفرینش یک جلوه‌ی مرتضی علی را حق داشت نبی کسی نبیند او دیده که را؟ که را؟  علی را حک کردپیمبر ازهمان روز بر خاتمِ خویش یا علی را - - تا کعبه‌ی مومنین نمی‌شد این دین بزرگ دین نمی‌شد ای وای اگر قدم بکوبد با تیغِ دو دَم  دو دَم بکوبد او یک تنه صد سپاه را با یک جذبه‌ی خود بهم بکوبد زینب خود مرتضی است وقتی فریاد سرِ ستم بکوبد از حضرت حیدر است ارثش عباس اگر علم بکوبد - - تا تیغ خود از غلاف برداشت صد بار زمین شکاف برداشت گیرم که خیال خام دارد این خصم همیشه دام دارد گیرم که همیشه کینه توز است یا نقشه‌ی انتقام دارد ما شیعه‌ی مرتضی شدیم و این سیره چنین پیام دارد: ما را چه غم از هزار دشمن ایرانِ علی امام دارد - - ما فاتح قله‌ی جهانیم ما لشکر صاحب الزمانیم آیین علی همیشه جاریست آئینه‌ای از شکوهِ باریست آیین علیست رادمردی دور از ستم و سیاه کاریست آیین علیست دستگیری آیین علی گذشت و یاریست آیین علی علی بسازد در راه حسین سربداریست من را ببرید سرزمینش باشد برسم به اربعینش (حسن لطفی۹۷/۰۶/۰۷) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ... کیست این معنی اشراق ازل کیست این لطف خدا عزوجل کیست این صوم و صلوة و صلوات کیست این حی علی خیر العمل کیست او همهمه‌ی دِیر و کنشت کیست  او زمزمه‌ی تاج محل کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین فاتحِ خیبر و صفین و جمل هرچه در عین علی فکر کنی می‌رسی باز به جای اول عقل یا عشق چه پاسخ دارند به سؤالی که بود لاینحَل که بشر می شود اینگه مگر* ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر عشق باید به جگرها برسد تا که از یار خبرها برسد دل که عاشق بشود شوقِ جنون اثرش زود به سرها برسد سنگ هم باشی اگر آب شوی از دمِ عشق اثرها برسد خطبه‌ی روز غدیر ارث خداست از پدرها به پسرها برسد چقدر نام علی می چسبد از نجف بارِ شکرها برسد وقت مدحش شده و جامه‌دَران شعر از بین هنرها برسد که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر بر جهاز شتران بالا رفت نه که از کُون و مکان بالا رفت دست در دست علی پیشِ همه حضرت جانِ جهان بالا رفت چشم حجاج یکی را می‌دید در دو تن یک دل و جان بالا رفت از ملک تا به فلک  نادِ علی از کران تا به کران بالا رفت وَهَنیألک و بَخٕ بَخٕ از لبِ پیر و جوان بالا رفت در حدیث است که هنگام غدیر بانگ جبریل چنان بالا رفت که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر شب معراج به بالا که رسید نوبت سوره‌ی اِسرا که رسید رفت بر پشت بُراقی تا اوج از ثرا تا به ثریا که رسید یک شمایل همه جا دید فقط یک نفر بود به هرجا که رسید خویش را دید در آئینه‌ی خویش این معما به کجاها که رسید   یک صدا بود فقط در گوشش چشم وقتی به تماشا که رسید همه جا حرف علی بود علی گفت در پیش خدا ، تا که رسید که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر لشکر کفر پشیمان می‌شد هرچه صف بود پریشان می‌شد بانگ حق بود که ماشاالله لحظه‌هایی که به میدان می‌شد جمع می‌کرد همه سرها را ذوالفقاری که به جولان می‌شد وقت می‌داد اگر ضربِ علی عَمرووَد نیز مسلمان می‌شد عمر و عاص است به اوحق بدهید به خودش دست به دامان می‌شد آنقدر جذبه‌ی مولا می‌دید ملک‌الموت رجز خوان می‌شد که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر عقل مبهوت از آن جاه و جلال چشم کور است و زبان الکن و لال درکِ او بیشتر از حد خلیل فهم او دورتر از صید خیال کیست او مغبض هر صُلبِ حرام کیست او معنی هر نان حلال م‌ی‌شود عینِ علی آید‌؟ خیر مثل او نیز؟ نه با فرض محال ما شرابیم از انگور ضریح ما گدائیم  گدایِ سرِ سال از ازل روح قُدُس درگیر است تا ابد هست چنین غرق سوال که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر به شکوهِ جبروتش سوگند  به کلامش به سکوتش سوگند به رکوعش که گدا فیض گرفت به نماز و به قنوتش سوگند پدر خاک به خاک نجفش به بلندی هبوطش سوگند به همان تکه‌ی نان خشکش به همین برکت قوتش سوگند به عرقهای جبینش در کار به نسیم ملکوتش سوگند به همان مُصحف نوری که نوشت به کتابش به خطوطش سوگند که بشر می شود اینگو نه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر آنکه در شرح مقامش قرآن آنکه از فرط ظهور است نهان خلوتی داشت خدا با او که بود از چشمِ دو عالم پنهان جای آدم اگر او را می‌دید سجده می‌کرد به پایش شیطان تیغ او بود برای اسلام شانه‌اش بود برای طفلان از مناجات ، علی را بی جان  دید سلمان دلِ یک نخلستان رفت این واقعه با فاطمه گفت  پاسخش داد چنین بی‌بی جان : که بشر می‌شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر چه خیالیست که دشمن داریم ما که این نام مُطَنطن داریم خط سرخ من و تو نامِ علی‌است پای او یک رگِ گردن داریم حرزِ زهراست برای این خاک شُکر از فاطمه جوشن داریم خاک ما از نجف ، آباد شده باز هم حسرت رفتن داریم اربعین آرزوی ماست ببین شعله‌ایم و همه خرمن داریم   باید او مدح خودش را گوید به علی دست به دامن داریم که بشر می‌شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر... *مصرح اول تضمین ازسلیمان امینی تبریزی مصرع دوم از ملا مهرعلی خویی (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۰۶)   @yashobeyr_hassan_lotfi
هر کسی یکی از فضائل علی‌بن‌ابیطالب را بنویسد، مادامی که اثری از آن نوشته باقی باشد فرشته‌ها برایش استغفار می‌کنند. و هرکسی یکی از فضائل او را بشنود، خدا گناهان گوش او را می‌آمرزد. و هر کسی، به نوشته‌ای درباره‌ فضائل او نگاه کند، خدا گناهان چشمش را می‌آمرزد. پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) الامالی، شیخ صدوق، صفحه۱۳۸
بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ... اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست اینکه در پایِ تنورِ خانه‌اش زهراست کیست اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست کیست این و کیست این و کسیت این ، تنها علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی باز تکلیفِ مرا این جام روشن می‌کند این شرابِ کهنه من را فارغ از من می‌کند این جنون آواره‌ام در کوی و برزن می‌کند مدحِ او من را نه ، حافظ را هم اَلکَن می‌کند از ازل تا  تا ابد...حق‌حق و هوهو... یاعلی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی آسمان اینقدر پُر باران مگر هم می‌شود ای خدا مانندِ تو انسان مگر هم می‌شود جمع خشم و عشق و تیغ اینسان مگر هم می‌شود در دو تَن_زهرا و او_یک جان مگر هم می‌شود مصطفی شد  مرتضی یعنی که شد زهرا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی حضرت اردیبهشت سالها و ماه‌ها روزها با نخل‌ها و شب انیسِ چاه‌ها پیشِ تو همسُفره می‌گردد گدا با شاه‌ها می‌شود پیدا پس از تو چاه‌ها از راه‌ها از علی نازل شدیم و رفتنِ ما تا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی حق علی و او حق و این دو تسلسل می‌شود حق بده جبریل هم در محضرش هُل می‌شود او صراط‌ُالله او راهِ تکامل می‌شود شانی از وَالعادیاتش مدحِ دُل‌دُل می‌شود درکِ ما گُم شد وَ ما‌ اَدراکَ ما مولا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی تا به میدان آمدی لشکر نفهمیدم چه شد تَن دوتا شد سرجدا شد سر نفهمیدم چه شد تا گرفتی از درَش خیبر نفهمیدم چه شد آنچنان کَندی در از جا  در نفهمیدم چه شد آنچنان لرزید خیبر گفت واویلا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی ذوالفقارت آمد و بسیارها جا مانده‌اند چشمها از ضربِ تندت بارها جا مانده‌اند زیرِ ضربِ تیغِ تو سردارها جا مانده‌اند عَمرو عاصان رفته و شلوارها جامانده‌اند  گفت عزائیلِ حیران بینِ این غوغا: علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی تیر بر پایِ تو خورد و از نمازت فیض برد در رکوع آمد گدا از دستِ بازت فیض برد آفرینش از قنوتِ چاره سازت فیض برد عَمرو وَد از نازشصتِ تن نوازت فیض برد شد کُمیل و میثم و سلمان و بوذرها علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی پیرزن چشم انتظارت بارِ نانش را بِبَر مرکبِ طفلان ، به پشتت کودکانش را بِبَر با جُزامی نان بخور غم از گریبانش بِبَر یک تبسم کن به زهرا باز جانش را بِبَر با حسین و با حسن گفتیم ما : بابا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی هرکجا که می‌رسد انگار محشر می‌رسد زودتر از هر گدا آقا دَمِ در می‌رسد هرچه دارد سُفره‌اش نصفش به نوکر می‌رسد بیش از خود او به حال و روزِ قنبر می‌رسد  کارِ ما با قنبر است و کارِ قنبر باعلی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی  باده از الله‌اکبر تا علیکم می‌خورَد حسرتِ نانِ جو‌اَش را سخت گندم می‌خورد زخمها و زخمها از جهلِ مردم می‌خورد ناسزاها را بجای  هر تبسم می‌خورد این نماز عشق باشد شد سجودِ ماعلی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی اینکه بر دوشِ پیمبر از شرافت پا گذاشت رویِ دوشِ خویش عمری کیسه‌ی خرما گذاشت اینکه دنیا را خدا آورد پیشش جا گذاشت لقمه لقمه نان دهانِ مردِ نابینا گذاشت می‌خورَد اما همیشه خونِ دلها را علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی کربلا او آمد و در پیشِ آب‌آور نشست کربلا او بود و بالایِ سرِ اکبر نشست کربلا او دید تیری را که بر اصغر نشست کربلا او ناله زد تا تیر تا خنجر نشست می‌دود دنبالِ زینب عصرِ عاشورا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی (حسن لطفی ۹۸/۰۵/۲۸) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ... غدیریه خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد ازل را تا ابد را  نقطه چین در نقطه چین دارد میان قبضه‌ی خود اولین تا آخرین دارد هزاران آسمان در آسمان  دور از زمین دارد خدا هم  بی‌نهایت بیش از آن هم بیش از این دارد ولی تنها در عالم یک اميرالمؤمنين دارد همیشه جامع الاضداد جمع نار و نور است او که نزدیک از رگِ گردن و از اندیشه دور است او شگفت است و شِگَرف است و شکوهی پُر غرور است او که‌است او؟  کس نمی داند زِ بس صَعب‌ُالعبور است او خدایی خلقت مولا  خدایا آفرین دارد که عالم یک خدا و یک اميرالمؤمنين دارد نه مدحی گفته‌اند از او نه شعری شاعران حتی که مدح مرتضی آری نیاید در بیان حتی اگر از شعر پُر گردد همه هفت آسمان حتی نباشد قدرِ گَردی محضرِ آن بی کران حتی نجف اینجاست  پس قلبِ جهانها را زمین دارد که این منظومه تنها یک اميرالمؤمنين دارد علی ای شیرِ شیرافکن علی ای سیلِ بنیانکن علی ای رودِ بی پایان علی ای سدِ روئین تن علی یعنی رجزهای سلحشورانِ مردافکن علی یعنی نمی‌دانم  قلم لال و زبان الکن "کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد" بهشت ارزانیِ آنکه  اميرالمؤمنين دارد قسم بر تیغِ مرحب کُش به رزمش مرحبا گفتند همینکه عبدُوَد اُفتاد یکسر لافتی  گفتند ملائک وقتِ میدانش زِ تفریح خدا گفتند رها کردند عرش و گِردِ او یا مرتضی گفتند رسول‌الله می‌بیند دلیری اینچنین دارد چه غم از آنهمه لشگر ، اميرالمؤمنين دارد میان رزم می‌بینی که تنها مرتضی می‌ماند چنان یک دشت رَم می‌کرد تنها ردِ پا می‌ماند علی  آنگونه رد می‌شد که از هرکس دوتا می‌ماند علی آنگونه رد می‌شد که عزرائیل جا می‌ماند خدا در عرش تصویرِ علی را رویِ زین دارد پیمبر بوسه بر تیغِ  اميرالمؤمنين دارد به روی منبری رفت از بزرگ و پست بالاتر نشان می‌داد با دستش کسی که است بالاتر پیمبر گفت علی این است ازآنچه هست بالاتر از این دستی که رو کردم نباشد دست بالاتر محمد گفت  بعد از من جهان حَبل‌ُالمَتین دارد خدا را شُکر این اُمَّت اميرالمؤمنين دارد زمین را گوئیا در دستهای آسمان می‌داد خودِ او اَشهَدُاَنَّ‌علی  را در اذان می‌داد یدالله است این دستی که پیغمبر  تکان می‌داد علی را هِی نشان می‌داد  علی را هِی نشان می‌داد خدا بر فاطمه تبریک از عرشِ برین دارد خوشا بر خانه‌ی زهرا اميرالمؤمنين دارد خدا آیه به آیه با همین قرآن علی گوید نجف عمریست جبرائیل در ایوان علی گوید نفس پشت نفس تا هست زهرا ، جان علی گوید خراسان در خراسان هر تپش ایران علی گوید چنین نعمت هزاران بار سجده با جبین دارد خدا را شُکر خاکِ ما اميرالمؤمنين دارد اگرچه ما نبودیم ای غدیر آنجا علی گفتیم قسم بر مرتضی پیش محمد یاعلی گفتیم علی گفتیم  و می‌گوئیم و با دنیا علی گفتیم که با مولا علی گفتیم و با زهرا علی گفتیم کسی با او بوَد که دردِ مردم  دردِ دین دارد همیشه پیرِ ما حرز اميرالمؤمنين دارد هلا ای مرکب طفلان کمی هم استراحت کن نه جارو کش ، نه نانی پَز فقط بنشین و صحبت کن کنار این جُزامی‌ها دل از اندوه راحت کن یتیمان چشم بر راهت   بکش دستی محبت کن بمیرم مردِ تنها   روی پیشانیت چین دارد چرا دنیا زِ یادش رفت اميرالمؤمنين دارد چه شد با عهدِ پیغمبر که بعد از او زمین اُفتاد مدینه دید مولا را که با زانو زمین اُفتاد علی فهمید در کوچه چرا بانو زمین اُفتاد همینکه در به پهلو خورد با پهلو زمین اُفتاد مدینه از چه کین دارد مدینه لاله‌چین دارد فقط زهراست گویا که اميرالمؤمنين دارد *حافظ (حسن لطفی  ۴۰۱/۰۴/۲۵)  
بسم‌الله الرحمن الرحیم در مُلکِ او  ملائکه‌ها را ملیکه هست بر عرشِ او همیشه خدا را اریکه هست گفتند علی که عین نبی نیست بلکه هست باید خدا شوی که بدانی علی که هست ما عاشقیم عاشقِ او  کردگار هم ما هیچ آبرو همه از خاک او بَرَند ما هیچ اولیا دمِ تیغش گلو بَرَند ما هیچ انبیا به درش آرزو َبرَند هیهات ؛ نامِ نامیِ او بی وضو بَرَند مَسند گرفته‌اند از او  اعتبار هم دستش گرفته بود اگر مصطفی به دست بوسه زدند قبل همه انبیا به دست دستش که دید گفت خدا مرحبا به دست آنجا گرفت دست علی را خدا به دست حق با علی است  خاتمِ مَکّی تبار هم مولا که پا به دوش پیمبر گذاشتند  بتهای کعبه بر قدمش سر گذاشتند سر را به پای خواجه‌ی قنبر گذاشتند اصلا برای کعبه چرا در کذاشتند وقتی که کعبه سینه دَرَد  پرده‌دار هم از ما بپرس این دل سرکَش چه می‌کند در تاب گیسوان مشوش چه می‌کند با مشت کاه حضرت آتش چه می‌کند از عَمرووَد بپرس که ضربش چه می‌کند حیرانِ تیغِ اوست  میان مزار هم میدان که هیچ  کوه هم از هیبتش شکست نوشید هرکه تیغِ علی ، گشت مستِ مست مرحب که چرخ می‌زد و می‌ریخت پا و دست تیری به پاش بوسه زد و شد علی پرست سر می‌زند دو اَبروی او  ذوالفقار هم رَم کرده بود لشکر کفار  می‌دوید در پیش شیر بی سر و دستار می‌دوید هرکس که خورد ضربه‌ی کرار می‌دوید هر نیمه‌اش به یک طرف اینبار می‌دوید چیزی نماند از همه  حتی غبار هم شیطان علی ندید و به آدم محل نداد اصلا بجز علی به کسی هم  محل نداد وقتی که بود فاطمه  بر غم محل نداد زهرا کنار او به دوعالم محل نداد مارا محل دهید و دلی بی‌قرار هم نانْ خشکِ جو به آب بزن از گلو رَوَد چاهی بکن که آب خوشش کو به کو رَوَد همبازی یتیم  به دوشت بگو رَوَد آنقدر وصله زن به عبایت ز رو رَوَد محوِ علی است  حضرتِ پروردگار هم با کور و با جزامی و با بینوا نشست شاهی که قبل خلقِ جهان  با خدا نشست نُه سال پیش فاطمه‌ی باوفا نشست یک عمر بعد فاطمه غرقِ عزا نشست او را که کُشت غربتِ او  انتظار هم در می‌زدند ... فاطمه رنجور و خسته بود بر روی مرکبی که به سختی نشسته بود شاید برای فاطمه‌ای که شکسته بود در واکنند ... هرچه که در بود بسته بود پیرش نمود کوچه  غمِ روزگار هم (حسن لطفی ۴۰۲/۰۴/۱۵ مکه مکرمه) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... دلها اگر که بال برایِ تو می‌زنند هر شب سری به سمتِ سرای تو می‌زنند جبریل می‌شوند تمامِ کبوتران وقتی که بال و پَر به هوای تو می‌زنند از وصله‌های کهنه‌یِ نعلینِ خاکی‌ات پیداست سر به سویِ خدایِ تو می‌زنند هرشب فرشته‌ها که به معراج میروند دستی به ریشه‌های عبایِ تو می‌زنند بینند اگر خیالِ تو را بُت تراش‌ها تا روزِ حشر تیشه برای تو می‌زنند - - بر سینه‌ام نوشته خدا والی الولی یا مظهر العجائب و یا مرتضیٰ علی وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد فصل ظهورِ نَفْسِ رسالت رسیده است میخواهد از خدای به گامش توان دهد باید سه روز صبر کند در غدیرِ خُم تا که به رویِ منبری از دل اذان دهد می‌خواست حق که آینه‌ای در برابرِ... ... آئینه‌ی تمام نمایش مکان دهد می‌خواست حق که عینِ نبی را عیان کند می‌خواست حق که دستِ خودش را نشان دهد - - شوری میان عرصه‌ی محشر بلند شد دستِ علی به دستِ پیمبر بلند شد وقتی غضب کُنَد همه زیر و زِبَر شوند جنگ آورانِ معرکه‌ها در به در شوند وقتی غضب کند همه در خاک می‌روند گیرم که صد سپاه بر او حمله وَر شوند چشمش اگر به پهنه‌یِ میدان نظر کند گردن کشانِ دهر همه بی سپر شوند از ضربِ ذوالفقار ، خدا فخر می‌کند سرهای بی شمار جدا بیشتر شوند فرقی نمی‌کند که یسار است یا یمین آن قدر سر زند که دو سر ، سر به سر شوند - - این مردِ تکیه گاهِ نبردِ پیمبر است این شیر ، شیرِ حضرتِ حق است حیدر است سر می‌دهیم و از درتان پَر نمی‌زنیم موجیم و سَر به ساحل دیگر نمی‌زنیم وقتی که حرف ؛ حرفِ ولایت مداری است ما دَم زِ غیر ، تا دمِ آخر نمی‌زنیم وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست سنگِ کسی به سینه‌ی باور نمی‌زنیم فصل بصیرت است بجُز با لوایِ او حتی قدم به صحنه‌ی محشر نمی‌زنیم ما را فقط به پایِ ولایت نوشته‌اند ما سینه پای بیرقِ دیگر نمی‌زنیم - - با ذوالفقار و نامِ علی پا گرفته‌ایم ما درسِ خود زِ مکتب زهرا گرفته‌ایم عطری بده که غنچه‌ی نیلوفرم کُنی تا در حضورِ خویش شبی پَرپرم کُنی اصلاً مرا نگاهِ تو در صبحِ روزِ عهد پروانه آفرید که خاکسترم کُنی دُرِّ نجف دلم شده  شاید به دستِ خویش روزی مرا بگیری و انگشترم کُنی من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم بهتر همان که آینه‌ی دیگرم کُنی نان جویی به دست تو دیدم چه می‌شود... ....هم سفره‌ی غلامِ خودت ، قنبرم کُنی همراه ظرفِ خالیِ شیر آمدم که باز دستی کشی به رویِ سرم سَرورم کُنی - - آقا نظر به چشمِ ترِ مادرم نما بوی محرم آمده عاشق ترم نما (حسن لطفی) @yashobeyr_Hassan_lotfi