فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سلاحهای جنگی پس از ظهور امام زمان"عجل الله فرجه" چگونه است
👤 آیت_الله_نخودکی"ره"
👈 حتما گوش بدین فوق العاده است
#امام_زمان
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 تصاویر حیرتانگیز از #آتشسوزی آخرالزمانی در #لس_آنجلس آمریکا / ملیبوی کالیفرنیا از ثروتمندترین مناطق جهان، هماکنون به خاکستر تبدیل شد!
⚠️ تو همین پانزده ماه اخیر، ۴۰ میلیارد دلار موشک و گلوله و بمب به #اسرائیل هدیه کردند که بریزه روی سر مردم مظلوم غزه و لبنان؛ تا الان و طبق برآورد اولیه از حریق ایالت #کالیفرنیا که همچنان ادامه داره، ۵۰ میلیارد دلار باید هزینه کنند برای خسارت آتشی که به جونشون افتاده! حتی توانایی خاموش کردن #آتش_سوزی رو هم ندارن!
‼️ این وضعیت آمریکایی هست که اینقدر برای برخی #مسئولین بیخاصیت ما، بزرگ، منجی و ابرقدرت هست!
⚠️ آقایون مسئول کدخداپرست؛
✍ بجای ترس از آمریکا و قدرت پوشالی #شیطان_بزرگ، کافیه که به خدا توکل کنید و با اعتماد به #جوان_ایرانی، پای کار حل مشکلات ملت باشید. همون جوانی که میتونه موشک قارهپیما و مافوق صوت با دقت زیر پنج متر بسازه، میتونه مشکلات ایران و #ایرانی رو هم حل کنه
✍ به خدا توکل کنید. اون خودش میدونه کی و کجا چیکار کنه و #امداد_غیبی او هم میرسه. به قدرت خداوند اعتماد کنید، نه به امثال #آمریکا و #اروپا که به آخر کارشون رسیدن
✍ #تایتانیک_آخرالزمان غرق میشه. شک نکنید که آمریکا به آخر خط رسیده و این روزهای پایان ابرقدرتی کدخداست.اگر واقعا دلسوز #مردم_ایران هستید و از #مذاکره و مذاکره بازی، سود دیگهای نمیبرید و ریگی به کفشتون نیست؛ مردانه پای کار حمایت از جوانان ایران زمین بمونید و برای مشکلات مردم،همت شبانهروزی داشته باشید
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلبان آمریکایی:گویی آتش در آسمان میبارد
#فوری_سراسری
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
10.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️ به زودی زلزلههای بزرگی در نظامهای سیاسی جهان اتفاق خواهد افتاد!
🎙#استاد_شجاعی
#نشر_حداکثری
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هوشیاری یا ترس.mp3
12.19M
❌ هوشیاری در برابر دشمن را با ترس اشتباه نگیرید!
#رهبری
#استاد_شجاعی
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨امام جواد عليه السلام فرمود:
💖زينت عقل، ادب است
💖زينت علم، تواضع است
💖زينت فقر، پاكدامنى است
💖زينت سخن، فصاحت است
💖زينت بلا و سختى، صبر است
💖زينت بزرگوار، خوشرويى است
💖زينت غنى (بى نيازى)، شڪر است
💖زينت نيكوكارى،، منّت نگذاشتن است
💖زينت نمــاز، خشـوع (توجه قلبى) است
💖زينت قناعت، انفاق بيش از وظيفه است
📚الفصول المهمه 274/275
#میلاد_امام_جواد
#امام_جواد
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠میخوای زندگیت عوض شه ؟
🎤استاد #عالی
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گوش کنیدروایت آیتالله بهجت(ره) از پاسخ امام زمان(عجل الله فرجه) به شخص گرفتار
🔹امام زمان عجل الله از حال من وشماباخبره
#فوری_سراسری
#نشر_دهید
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚#داستانضربالمثلها
🚦خدا شری بدهد كه خیر ما در آن باشد:
📌مورد استفاده:
به افراد طمعكاری گفته میشود كه به هر طریقی دنبال سود بیشتری هستند.
✍روزگاری، مردی در شهری قاضی بود.
این مرد تمام سعی و تلاشش را میكرد كه با عدل و داد به قضاوت بپردازد و حقی را ناحق نكند.
این همه عدالت به كام عدهای از ثروتمندان و زورگویان شهر كه قبلاً به واسطه ثروت و نفوذشان از زیر بار قانون فرار میكردند خوش نمیآمد.
یك روز یكی از ثروتمندان شهر كه كینهی بدی هم از این قاضی در دل داشت، تصمیم گرفت یك شب وقتی قاضی خواب است به او حمله كند و او را در خواب بكشد.
🔻یكی از زورگویان شهر هم كه در دادگاه توسط این قاضی به دزدی محكوم شده بود، تصمیم گرفته بود به خانهی قاضی برود و گاوش را بدزدد.
قاضی كه از تصمیمات آنها خبر نداشت آن روز هم مثل همیشه وقتی كارش تمام شد، به طرف خانهاش رفت اول وارد طویله شد.
آب و علوفهی تازه برای گاوش ریخت.
بعد موقع اذان مغرب شد به مسجد رفت نمازش را خواند و بعد به خانه برگشت.
🔻قاضی پیش زن و فرزندش بود تا اینكه شامش را خورد و كم كم آماده شد برای خوابیدن.
در كوچه آن دو نفر منتظر بودند تا قاضی و خانوادهاش بخوابند و آنها نقشههای خود را عملی كنند.
یكی میخواست قاضی را با خنجری كه داشت تكه تكه كُند و مرد دیگری میخواست گاو قاضی را كه همهی دارایی او بود بدزدد.
این دو مرد كه یكدیگر را میشناختند در كوچه یكدیگر را دیدند مرد زورگو از دیگری پرسید:
🔻اینجا چه كار میكنی؟ مرد ثروتمند گفت: آمدهام تا قاضی را بكُشم. خیلی مرا اذیت كرده!
تو اینجا چه كار میكنی و مرد زورگو پاسخ داد مگر مرا كم اذیت كرده آمدهام تا گاوش را بدزدم.
بین این دو نفر سكوت عمیقی حكم فرما شد هركدام از آنها با خود فكر میكردند كه اگر آن یكی كارش را زودتر انجام بدهد، میتواند كار فرد دیگر را خراب كند.
اگر گاو زودتر دزدیده شود، ممكن است
🔻سروصدایی ایجاد كند و قاضی از خواب بیدار شود و اگر قاضی را زودتر بكشند ممكن است همه بیدار شوند دیگر نشود به طرف طویله رفت و گاو را دزدید.
با این فكر مرد زورگو رو كرد به مرد ثروتمند و گفت: ای رفیق! تو میخواهی قاضی را بكشی!
بگذار من اول گاوش را بدزدم بعد تو قاضی را بكش.
ثروتمند گفت: زرنگی؟ اگر موقع دزدیدن گاو حیوان سروصدا كند و همه را بیدار كند چی؟ تو صبر كن من قاضی را میكشم بعد تو برو گاوش را بدزد.
🔻زورگو كه خیلی هم قلدر بود گفت:
تو مگر حرف حساب سرت نمیشود میگم نمیشه اول من میرم گاوش را برمی دارم بعد تو برو و او را بكش.
ثروتمند كه خیلی هم عصبانی بود، خنجرش را از غلاف كشید و گفت: تو حرف حساب سرت نمیشود.
من اول قاضی را میكشم و الا ممكن است با این خنجر تو را بكشم. و كم كم دعوا و سروصدای مرد زورگو و مرد ثروتمند بالا گرفت.
🔻قاضی و خانوادهاش در كمال آرامش خوابیده بودند كه از صدای دادوبیدادی كه از كوچه میآمد از خواب بیدار شدند.
قاضی چراغی روشن كرد تا ببیند بیرون چه خبر است. زورگو كه متوجه روشن شدن چراغی در خانه شد فهمید قاضی بیدار شده،
فریاد زد قاضی بیا كه این مرد میخواست تو را بكشد. مرد ثروتمند كه اوضاع را اینگونه دید برای اینكه از خود دفاع كرده باشد فریاد زد قاضی بیدار شو كه این مرد آمده تا گاوت را بدزدد.
🔻همسایههای قاضی با شنیدن این سروصداها به كوچه آمدند تا ببینند در كوچه چه اتفاقی افتاده.
هركدام از همسایهها برای اینكه از خطرات احتمالی جلوگیری كنند، چوب و چماقی با خود آورده بودند.
مرد ثروتمند و زورگو كه متوجه شدند بدجور آبروی خودشان را بردهاند، خواستند از مهلكهای كه خودشان برای خودشان ساخته بودند فرار كنند، ولی مردم راه را از هر طرف بر آنها بستند و آنها گیر افتادند.
🔻فردای آن روز آن دو مرد را به محكمه آوردند تا قاضی حكمی برای مجازات آنها صادر كند.
قاضی گفت: دعوا همیشه بد بوده و كار درستی محسوب نمیشود ولی این دعوای شما به قیمت زنده ماندن من تمام شد.
در دعوای شما خیر و نیكی برای من بود.
اگر شما دیشب دعوا نمیكردید من دیشب به قتل رسیده بودم و گاوم كه كل دارایی من است به سرقت رفته بود.
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📗#داستانپندآموز
✍کشاورزی هر سال که گندم میكاشت،
ضرر می كرد. تا اینك یك سال تصمیم گرفت، با خدا شریك شود و زراعتش را شریكی بكارد.
اول زمستان موقع بذرپاشی نذر كرد كه هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم كند.
اتفاقا آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد.
🔺هنگام درو از همسایه هایش كمك گرفت و گندمها را درو كرد و خرمن زد. اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر كرد و به خانه اش برد و گفت:
خدایا، امسال تمام زراعت مال من. سال بعد همه اش مال تو.
از قضا سال بعد هم سال خیلی خوبی شد، اما باز طمع نگذاشت كه مرد كشاورز نذرش را ادا كند.
🔺باز رو كرد به خدا و گفت :
ای خدا، امسال هم اگر اجازہ دهی، تمام گندمها را من میبرم و در عوض دو سال پشت سر هم، برای تو كشت میكنم.
سال سوم از دو سال قبل هم بهتر بود و مرد كشاورز مجبور شد، از همسایگانش چند تا خر و جوال بگیرد، تا بتواند محصول را به خانه برساند.
وقتی روانه ی شهر شد، در راہ با خدا راز و نیاز میكرد كه:
🔺خدایا، قول میدهم سه سال آیندہ
همه ی گندمها را در راہ تو بدهم.
همینطور كه داشت این حرفها را میزد،
به رودخانه ای رسید.
خرها را راند، تا از رودخانه عبور كنند كه ناگهان باران شدیدی بارید و سیلابی راہ افتاد و تمام گندمها و خرها را یكجا برد.
مردك دستپاچه شد و به كوہ بلندی پناہ برد و با ناراحتی داد زد:
🔺های های خدا، گندمها مال خودت، خر و جوال مردم را كجا میبری؟
هرکه را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود
پیش چشم او خیال جاہ و زر
همچنان باشد که موی اندر بصر
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امیرالمومنین اینطور از خودش تعریف میکند
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💫حضور علامه جعفری نزد مولا علی علیهالسلام
✍#ازعلامهجعفريميپرسند چي شد
كه به اين كمالات رسيدي؟!
ايشان در جواب خاطرهاي از دوران طلبگي تعريف ميكنند و اظهار ميكنند كه هرچه دارند، از كراماتي است كه به دنبال اين امتحان الهي نصيبشان شده:
مدير مدرسهمان به آقا شيخ علي گفت: آقا شب نميگذره، حرفي داري بگو، ايشان يك تكه كاغذ روزنامه در آورد.
🔺عكس يك دختر بود كه، زيرش نوشته بود " اجمل بنات عصرها " (زيباترين دختر روزگار)، گفت: آقايان من درباره اين عكس از شما سوالي ميكنم.
اگر شما را مخير كنند بين اينكه با اين دختر بطور مشروع و قانوني ازدواج كنيد و هزار سال هم زندگي كنيد با كمال خوشرويي و بدون غصه،
يا اينكه جمال حضرت علي علیهالسلام را مستحباً زيارت و ملاقات كنيد. كدام را انتخاب ميكنيد؟
🔺سوال خيلي حساب شده بود.
طرف دختر حلال بود و زيارت علي (ع) هم مستحبي. چهار نفر اول همه دختر زیبا را انتخاب کردند.
نفر پنجم من بودم. اين كاغذ را دادند دست من. ديدم كه نميتوانم نگاه كنم، كاغذ را رد كردم به نفر بعدي،
گفتم: من يك لحظه ديدار علي (ع) را به هزاران سال زناشويي با اين زن نميدهم. 🔺يك وقت ديدم يك حالت خيلي عجيبي دست داد. شبيه به خواب و بيهوشي. بلند شدم وارد حجرهام شدم.
يك دفعه ديدم يك اتاق بزرگي است يك آقايي نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قيافهاي كه شيعه و سني درباره امام علي(ع) نوشته در اين مرد موجود است.
يك جواني در سمت راستم نشسته بود. پرسيدم اين آقا كيست؟
🔺گفت: اين آقا خود علي (ع) است،
من سير او را نگاه كردم. آمدم بيرون، رفتم همان جلسه، دیدم كاغذ رسيده دست نفر نهم يا دهم، رنگم پريده بود خطاب به من گفتند:
آقا شيخ محمد تقي شما كجا رفتيد و آمديد؟ اصرار كردند و من بالاخره قضيه را گفتم ،خيلي منقلب شدند.
🔺خدا رحمت كند آقا سيد اسماعيل (مدير) را خطاب به آقا شيخ حيدر، گفت:
آقا ديگر از اين شوخيها نكن، ما را بد آزمايش كردي...
کارهای کوچک را بی اهمیت و پیش پا افتاده نشماریم شاید امتحان ما همان باشد..
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•