eitaa logo
#یاس نبی۷
52 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
177 فایل
بیان وبررسی مسائل سیاسی روز و مهارتها و قصه های شب مارادر این کانال همراهی کنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ارتباط بامدیرکانال 👇 @M_chavoshi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه ی شب 🌃
سلام: عطيه سکوت می کند، چون دارد تکه پرتقالی را که دستش داده ام، می خورد. سارا رو می کند به من و می گويد: - آره راست می گه. آدم حس می کنه چه قدر عقب هستيم. اونا چه قدر توی آسايش و رفاه هستن و احساس خوشبختی می کنن. همش آرزومه با يکی ازدواج کنم بزنم از ايران برم. - می گم سارا جون وقت داری؟ يه برنامه دوست داشتنی برات دارم. - وای جذاب باشه، رمانتيک باشد. صد ساعت هم وقت دارم. - می گم پس برو يه رمان جذاب آمريکايی هست بخون. - واقعاً؟ من عاشق ادبيات آمريکام. سميه می پرسد: - اسمشو بگو شايد خونده باشيم. - آخرين پدرخوانده. - حالا خلاصشو بگو تا بخريم. - مال يه نويسنده آمريکاييه و خيلی ريز و جزئی نوشته. سارا می پرد وسط حرفم: - من عاشق جزئياتم هميشه. صدای خنده بچه ها بلند می شود و عطيه يک خفه شو بی شعور حواله اش می کند. - بعدش هم داستان تو قالب يک خانواده که چند تا پسر همه چيز تموم داره شروع می شه، اينا ثروت و قدرت براشون حرف اول رو می زنه. برای نگهداری خودشون از خريدن سناتور، کارمند اداره پليس و رشوه دادن، تا مثل آب خوردن آدم کشتن ابايی ندارند. کل قمار امريکا دستشونه و يک بساط عجيبی راه انداختند. هاليوود رو هم با سياستشون نشون می ده. - اين فقط به درد استعداد خاص سارا می خوره. همه می خندند. عطيه می گويد: - بابا هيچ جای دنيا خبر جديدی نيست. فقط بس که از خودشون تعريف می کنند و ما خودمون مدام تو سر خودمون می زنيم فکر می کنيم اون جاها چه خبره؟ يه وسيله می خوای بخری می گن ايرانی نخر، خارجيش بهتره. الآن که ديگه می خوای بری بميری هم می گن مثل کابوی شجاع بمير. ريحانه می گويد: - شما تا به حال جنس خارجی نداشتين که خراب بشه؟ بچه ها می گويند: - چرا داشتيم. مثال ها سرازير می شود... نااميدی کلمه نيست. يک درد وحشتناک است. يک حالت روانی که اگر شديد بشود روح را به تنگنا و نابودی می کشاند. تا کنون شايد بارها شده بود که ناراحت شده بودم. اين قدر که ساعت ها نتوانم کار مفيدی انجام بدهم. حوصله ام پر کشيده بود و رفته بود روی شاخه درخت بی ثمر نشسته بود. اينجا با اين بحث و افکار بچه ها، دوباره اين حس به سراغم می آيد. گلبهار می گويد: - اولش خيلی عشق و عاشقی بود، حالا پشت و رو شده... عطيه می گويد: - خودت خرابش کردی، حداقل خرابترش نکن. - خب چه کار کنيم؟ ريحانه می گويد: - مردم ژاپن اگه جنسی توليد خودشون نباشه، اين قدر سراغ خارجی اون جنس نمی رن تا توليد کنن. - مشکلمون همين بی عقلی مونه ديگه... علی زنگ می زند. با بچه ها خداحافظی می کنم. احساس بدی پيدا کرده ام. بروم با فردوسی مذاکره کنم، يک توليد شاهنامه جديد داشته باشد برای خودباوری ايرانی ها. بد، خود را باخته اند. بايد تمام رستم و اسفنديار و ايل و تبار سپاه را بياورد وسط تا بتواند افکار مردم را بازسازی کند.
سلام: تنهايی بشر تمامی ندارد. بيشترين دوست را داشته باشد، باز هم لحظه هايی دارد که هيچکس را ندارد. اين بد است يا خوب؟ ذهنم دوباره می خواهد حرف بزند و يکی به دو کند. حوصله اش را ندارم. خودم تندتند اعتراف می کنم که گاه گاهی خوب است. شلوغی زياد دور و بر آدم غفلت می آورد. خودت را گم می کنی. غريبه می شوی با روح و فکرت. زندگی هم که هميشه بر يک مدار دائمی و ثابت نمی چرخد. گاهی چنان شادی که نمی دانی چه کنی و گاهی درهم و فشرده ای؛ و من الآن از رفتن پدر مکدّر و بی تابم! پدر دوباره می رود و به قول علی صدباره می رود. خانه حجم سکوتی به خود می گيرد، سنگين. علی سر کار است. مامان سرماخورده و خوابيده و من گيرداده ام به اين پيازها که سوپش کنم. اشکم از تکه تکه شدن پيازها نيست، دلم گرفته است. هوا که ابری شده است خانه هم ساکت، مامان هم مريض و من حس خاصی پيدا کرده ام. پيازها را می ريزم داخل قابلمه و با قاشق زير و رو می کنم. در قابلمه را می گذارم و شروع می کنم به خورد کردن سبزی. تلفن که به صدا درمی آيد، يادم می افتد همراهم را خاموش کرده ام. دستم را می شويم و خودم را به تلفن می رسانم. حال و احوال و شوخی های عمّه صديقه حالم را بهتر می کند و می گويد که می آيد. آمدنش را دوست دارم. تا بخواهد برسد، يک خورشت هم بار می گذارم و برنج هم خيس می کنم. با ثنا می آيند، خوشحال تر می شوم. - اگه می دونستم اين قدر ذوق می کنی، نمی اومدم. بغلش می کنم و همديگر را می بوسيم. - بدجنس نشو، خودت از من خوشحال تری. شوهرت خوبه؟ کجا قالش گذاشتی؟ - وای ليلا! مامانش بهِش گفته وقت کردی يه سر به ما هم بزن. امروز رفته خونشون. مامان همان طور که روی مبل دراز کشيده و پتو را تا زير چانه اش بالا کشيده، می گويد: - خوبه عقد بسته ايد. ثنا چادرش را تا می زند. عمه صديقه می گويد: - کلا در آسمون سير می کنند. يه حرف که بهشون می زنم دو روز بعد جواب می دن. تازه اگه بشنون. ثنا معترض می شود و من می خندم. - تازه وقتايی که پيش هم نيستن، گوشی دست می گيرن و بغ بغوشون پشت گوشی ادامه پيدا می کنه. چای و ميوه می آورم. تا مادرها با هم مشغولند با ثنا می رويم توی اتاق. همراهش را پرت می کند روی تخت و می نشيند. با تعجب نگاهش می کنم: - چه خشن. ثنا خوبی؟! ابرو را بالا می اندازد و گل سرش را باز می کند از ديدن آبشار مشکی موهايش ذوق می کنم، شانه را بر می دارم و کنارش می نشينم. موهايش را شانه می کشم تا صاف شود و ببافمش. می پرسم: - ثنا! خوشی و لذت زندگی مشترک چه رنگيه؟ دستم را می گيرد و می چرخد طرفم. چشمانش پر از اشک است. نگاهش را برنمی دارد: - اگه بفهمه چی می شه؟ دستم را بيرون می کشم و دوباره برش می گردانم. پشيمان می شوم از بافتن موهايش نمی خواهم با اين خيال او همراهی کنم. - به نظرم که هيچ اتفاقی نمی افته، همان طور که تا حالا نيفتاده. موهايش را گل می کنم پشت سرش و با چند گيره محکمش می کنم. صدای فين فينش را که می شنوم، بلند می شوم و مقابلش می نشينم. چقدر خوب که صورتش مثل من سفيد نيست. چند قطره اشک که می ريزم دورچشمانم قرمز می شود و صورتم گل می اندازد. حرفش مشخص است تا حالا چند بار با هم درباره اين موضوع صحبت کرده ايم. نمی دانم چرا دوباره اين طور مضطرب می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴زبان دنیا را بلدیم ❌اروپایی که سر "خاتمی" و "روحانی" کلاهی گشاد گذاشت، دست به دامن "رئیسی" شد. ایسنا: مکرون خواستار میانجی گری ایران در جنگ روسیه و اوکراین شده معاون سیاسی دفتر رئیس جمهوری ساعتی پیش از درخواست یکی از روسای ارشد اروپای غربی برای میانجیگری سیدابراهیم رئیسی در جنگ روسیه و اوکراین خبر داده بود 🔮کانال مرجع گفتمان @goftemansazan
مامان بزرگ قصه ما در حالی در مذمت دروغ سخن میگوید که شکایتش در دادگاه از خانم شجاعی رد شد و اتفاقا معلوم شد چه کسی دروغ گفته. ضمنا اعتماد به نفس خاصی میخواهد که کسی معاون حسن روحانی بوده باشد و بعد در مذمت دروغ صحبت کند! مثل این است مثلا بن سلمان در مذمت دیکتاتوری حرف بزند :) 🔮کانال مرجع گفتمان @goftemansazan
03_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
14.46M
|مستند صوتی 🟦🟨 ============= 🔻[مروری بر نکات ] : 🔹ادامه داستان... 🔹واقعه دوم 🔹با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم. 🔹درد را با تمام وجود حس کردم 🔹جان‌هایی که قبض می‌شد را می‌دیدم 🔹چرا فرشته مرگ را پیر می‌دیدم. 🔹دیوارها را نمی‌دیدم ومسلط به محیط بیمارستان بودم 🔹نحوه متفاوت قبض روح افراد 🔹به حالت خلسه رفتم 🔹به هرچه توجه می‌کردم، کنه آن را می‌دیدم 🔹معجزه بازگشت روح به تن را در هرشب جدی بگیریم 🔹احساس ترس هنگام بازگشت دوباره به دنیا 🔹احساس می‌کردم بالای سرم بیکران است و به پایین تسلط دارم 🔹حمدی را که راننده برایم می‌خواند، برایم ذخیره کردند. 🔹تصرف در عالم ماده، از مقامات شهدا 🔹حالتی شبیه اصحاب کهف را تجربه می‌کردم. 🔹واقعه سوم… 🔹اینقدر حقایق واقعی بود که هر بار گفتن آن، برایم سخت می‌شد. 🔹قهقهه‌ی شیطان را شنیدم 🔹در اتوبان دیدم که تا سقف ماشین زیر منجلاب است. 🔹راننده‌های ماشین کاملا بی خیال نسبت به کثافات. 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط https://eitaa.com/joinchat/1143210048Ca767ebaedc
PTT-20220902-WA0033.opus
968.7K
🍃🌹🍃 📢 : سلام، یک شبهه ایجاد شده که چرا تصمیم آیت الله العظمی حائری در این زمان حساس یعنی اربعین بوده ، چه جوابی باید داد؟ تشکر ‼️ را میشنویم 🎙کارشناس: محمدحسین دادخواه ایتا و روبیکا @ahlolbasar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴فاصله بین تصمیم رژیم صهیونیستی برای حمله به ایران تا اقدام آنها خیلی زیاده و اگر تصمیم بگیرن به آنها مهلتی داده نمیشه که بخوان اقدامی بکنن! 💯💯چقدر به یه رئیس جمهور انقلابی نیاز داشتیم 🗣کامیار بهشتی 🔮کانال مرجع گفتمان @goftemansazan
قصه ی شب 🌃
سلام: - من دوستش دارم ليلا. اونم دوستم داره. می میره برام. همش هم می پرسه که چرا گاهی اين طوری به هم می ريزم؛ اما من همش می ترسم بفهمه ليلا. دستانش را از صورتم بر می دارم. جعبه دستمال کاغذی را مقابلش می گيرم و می گويم: - بيا احساس رو بذاريم کنار و عاقلانه حرف بزنيم. خب؟ سرش را انداخته است پايين. اشک هايش چکه چکه می افتد. من اين صحنه را خيلی دوست دارم. صحنه غصه خوردن را نمی گويم. صحنه چکه چکه، قطره قطره افتادن اشک از چشم را. اگر روی خاک بيفتد خاک نم برمی دارد، اين خيلی زيباست؛ اما الآن که ثنا دارد غصه می خورد نه. قيد لذت بردن را می زنم بلند می شوم و از توی کمدم بسته ای آدامس را در می آورم. برای چه آدامس برداشتم؟ به ثنا تعارف می کنم برمی دارد و می گذارد کنارش. بسته آدامس را روی ميز می گذارم. يادم می آيد روزی که ثنا گريان آمد تا غصه اش را بگويد همين بسته آدامس دستم بود! - ليلا من خيلی می ترسم. کاش... ديگر نمی گذارم حرفش را ادامه بدهد، باپرخاش می گويم: - کاش رو کاشتن، چون زير سایه خدا نبود در نيومد. دختر خوب! خدا مثل من و تو نيست. امروز و فردا هم براش نداره. وقتی چيزی را پيشش گرو بگذاری، می مونه. بی انصاف تا حالا هم که هيچ اتفاقی نيفتاده. چانه اش می لرزد: - می ترسم ليلا! روی صندلی می نشينم و با بسته آدامس بازی می کنم: - ثنا يه خورده بايد بزرگ بشيم، ديشب يه برنامه نشون می داد. دوربين که فاصله می رفت از زمين آدم ها می شدند اندازه يک نقطه. خونه ها هم اندازه قوطی کبريت بعد که بالاتر می رفت کلا محو شدن. فکر می کردم چقدر کوچولو ام. از ديشب تا حالا اگه بهم بگی خودت رو نقاشی کن يه نقطه می ذارم. همين. صدای جا به جا شدن قوطی روی اعصابم است می گذارمش کنار ميز و برمی گردم سمت ثنا: - مشکل منم ترسمه ليلا! باشه، قبول. آبرومو گذاشتم پيش خدا امانت. تا حالا هم خوب آبروداری کرده. من هم واقعا توبه کردم، اما عذاب وجدان داره ديوونم می کنه. وقتی می بينم اين قدر با تمام وجودش مهربون و آروم با من برخورد می کنه و بهم اعتماد داره، از خودم بدم می آد. - ثنا، آدم ممکن الخطاست. خيلی امکانش هست که پاش بلغزه؛ اما مهم اين بوده که تو تونستی مقابل اشتباهت قد علم کنی. متوجهی؟ بی حال دراز می کشد روی تختم و چشمانش را می بندد. از گوشه چشمش قطره اشکی آرام بيرون می آيد و روی صورتش می لغزد. ثنا دو سال پيش درگير پسری شد. چند وقتی ارتباطشان مجازی بود و بعد هم ثنای عاشق پيشه بود که حاضر شد هر تيپ و کاری بکند، اما او را همراه خودش داشته باشد. عمّه شک کرده بود، ثنا وقتی برای من تعريف کرد که چندين بار همديگر را توی پارک و سينما ديده بودند. اين ارتباط ها يک بی سر و سامانی فکری و روانی وحشتناکی نصيب انسان می کند. نه تنها آرامش ندارد که تنهايی ها و بی صداقتی ها هم می شود نتيجه اش. مبينا برايم نوشته بود آنجا يک معضل بزرگ، تنهايی زن هاست و بچه هايی که تک والدينی هستند. چقدر التماسش کرديم و برايش استدلال آورديم، اما ثنا، من و مبينا را دگم و بسته می دانست. اولين محبت عميق يک دختر می شود اولين اميد و آخرين آرزو که به بن بست رسيدنش وحشتناک است. عقل ثنا فقط وقتی جواب داد که چهره پليد پسر، او را به افسرگی کشاند. کناره گيری شديدی کرد تا آرام بشود. چشمانش را باز می کند. لبخند می زنم که بداند بايد اندوهش را تمام کند. - ثنا جان ديدی تو سوره فيل چه اتفاقی می افته؟ يک فيل گنده با يه سنگ ريزه از پا درمی آد. باور کن مشکل تو هر چقدر هم که بزرگ باشه خدا براش کاری نداره خرجش يه سنگه. مهم اينه که تو تمام گذشته رو گذاشتی ميون آتيش و سوزونديش. به پشت می خوابد و دستانش را زير سرش حلقه می کند: - حالا که دارم اين طور زندگی می کنم می بينم يه سال عمرم رو دنبال چی دويدم. - خُب پس چه مرگته عزيز من؟ - باور کن ليلا، الآن که با شوهرم هستم، خيلی آرامش دارم. اون موقع ظاهراً کيف می کردم. همش منتظر زنگ و پيامش بودم و به زحمت برنامه می چيدم تا ببينمش؛ اما همش لذت کوچکی بود. انگار که برای خودم نبود. به قول مامان، به جونم نمی نشست؛ اما الآن يه اطمينان و آرامشی دارم که نگو. می دونم محبتش اختصاصيه منه و می مونه. منم همه زندگيم رو براش گذاشتم. فقط ليلا! اين خيانت نيست. عصبی می شوم: - احمق نشو ثنا، تو يه سال قبل از ازدواجت همه چيز رو ريختی دور. خودت بودی و خدا. می گن شاه می بخشه و تو نمی بخشی. الآن هم که اين قدر لذت می بری از زندگيت به خاطر اينه که ميل و کشش کوچيک و کم ارزش رو گذاشتی کنار. هرکی نمی تونه اين کار و بکنه. اتفاقاً تو خيلی قوی هستند
سلام: پا به حال که می گذارم علی هم وارد سالن می شود. من و عمه شروع می کنيم به دست زدن و کل کشيدن. علی می خندد و می گويد: - اين قصه ما تا کی قراره ادامه پيدا کنه؟ عمه بی تعارف می گويد: - تا عقد ليلا! اخم علی چنان درهم می رود که عمه هم جا می خورد. مامان می خندد و می گويد: - مگه نمی دونی اين سه تا آقا بالا سراي ليلا هستن؟ عمه دستش را مشت می کند و مقابل دهانش می گيرد و می گويد: - وا! يعنی چی؟ - عمه عجله ای نيس. ليلا تازه بيست و دو سالشه. - واقعاً خيلی خودخواهی. فقط بيست و دو سالشه! الآن ريحانه بيست سالشه و همسرت شده، ولی برا ليلا زوده؟ تو خودت به همسرت رسيدي. به ليلا که می رسه عجله ای نيس؟ حرف اصليتون چيه؟ علی از برخورد عمه شوکه شده است. هم می خواهد جواب بدهد و هم جواب خاصی ندارد. سيب زمينی ها را توی سينی می گذارم و می آيم کنارشان. مامان پا در میانی می کند و با همان صدای گرفته اش می گويد: - اين سه تا ناراحتن از رفتن مبينا. ليلا هم خيلی محبت می کنه، می ترسن که ديگه کسی نباشه لوسشون کنه. تندتند سيب زمينی پوست می کنم. سرم را بالا نمی آورم. علی می گويد: - ليلا! تو چيزی کم داری؟ چاقو به جای سيب زمينی پوست دستم را می برد. هين بلندی می کشم. سينی را از روی پايم بر می دارد. دستم را محکم فشار می دهم و می روم سمت آشپزخانه. مادر به علی می گويد: - بايد از خودت می پرسيدی. چرا داری براش تصميم می گيری؟ صدای علی را نمی شنوم که چه می گويد. دوست ندارم دليل اين همه مخالفتش را بشنوم، اما دوست ندارم اذيت شود. دستم را تند می شويم و بر می گردم. دارد سيب زمينی ها را پوست می کند. دمغ شده است. برای اينکه فضا را عوض کنم می گويم: - عمه! مشهد که بوديم دنبال قبر سعيد چندانی گشتم، پيدايش نکردم. شما آدرس قبر رو دقيق بلدين؟ چهره اش کمی باز می شود. - اِ، رفتی زيرزمين حرم؟ مامان می گويد: - بله همه ما رو هم کشوند با خودش. خيلی گشتيم بين قبرا. ولی پيدا نکرديم. - عمه قصه سعيد چندانی رو اگه رمان کنن کولاک ميشه. - بسم الله. کی بهتر از خودت. می نشينم سر سيب زمينی ها: - نه بابا، نويسنده بايد بلند بشه بره سيستان بلوچستان، بين قوم و خويش و شهرشون چند هفته ای بچرخه، فضا دستش بياد، سبک و سياق زندگی اونا رو ببينه، فضای قبل از شيعه شدنش رو، بعد هم کلی مصاحبه بگيره و عادت اهل سنت رو بفهمه، فضای بعد از شفا گرفتن و شيعه شدن شونو... يه مرد می خواد. علی نگاهم می کند. - اگه يه وقت مرخصی توپ داشته باشم با هم می ريم. با هم می نويسيم. خوشحال می شوم که فضا عوض شده، هر چند تا آخر شب که عمه برود يکی دو بار ديگر هم شمشيرش برای علی از غلاف بيرون می آيد. امروز، روز ضربه فنی اش بود. به علی کار ندارم، اما ما آدم ها خيلی وقت ها، موافقت ها، مخالفت ها، خواستن ها و نخواستن هايمان، بايدها و نبايدهايمان از روی صلاح و مصلحت نيست. پای خودمان وسط است.
اعزام کاروان هزار نفره ی اربعین با 1/200/000 تومان 🔸خدمات کاروان؛ 1⃣ تامین اتوبوس رفت از مرز مهران به شهر نجف 2⃣ سه روز اسکان در کربلا به همراه غذا 3⃣ تامین اتوبوس از شهر کربلا به مرز مهران ✅ نکته؛ اولویت با کسانی است که زودتر از دیگران فرم ثبتنام خود را تکمیل نمایند. ✅ نکته دوم؛ این خدمات فقط مخصوص خانمها و خانواده ها می باشد و از پذیرش آقایان مجرد معذوریم. ✅ جهت ثبتنام در پیامرسان ایتا ✅ @admin_khanalizadeh 🌷قرارگاه مجازی جبهه انقلاب🌷
بسم الله الرحمن الرحیم ✅یادداشتی بر بیانات امام خامنه ای مدظله العالی در دیدار با رئیس جمهور و کابینه دکتر رئیسی در تاریخ ۸ شهریور ۱۴۰۱ 🌚 قسمت دوم 👈نکته مهم ،توجه آقا به این موضوع است «خارج کردن جامعه از نگاه به بیرون » و« توجه به داشته ها و نگاه به درون »بعنوان یک موفقیت بزرگ برای دولت مردمی دکتر رئیسی. 👈تذکر به دولت و زیر مجموعه های آن به موضوع «ظرفیت های مختلف داخل کشور در زمینه های مختلف » به عنوان عاملی در استحکام اقتدار نظام برای مقابله با ترفندهای دشمن. 👈عدول دولت مردمی «از شرطی کردن کشور و عرصه های مختلف آن به حربه های متعدد بیگانگان » و روند نزولی این موضوع در دولت و نقش این ترفند برای موفقیت های مختلف دولت در ابعاد متنوع. 👈نکته دیگر از بیانات رهبری در تذکر به دولت مردمی « شکر نعمت توفیق خدمت به مردم » است ،که دراین بند ،تقویت ارتباط با خدا و بهره مندی از دعا و توسل و تضرع و انس گرفتن با قرآن و...و ادامه روحیه جهادی دولت در ارائه خدمات به مردم بصورت مضاعف. 👈موضوع دیگر که آقا بر آن توجه داشتند«نیت الهی و خدایی داشتن و خلوص در ارائه خدمات و سعی در پرهیز از کارهای نمایشی و...( امام خمینی ره فرمودند : کاربر ای خدا دلسردی ندارد) 👈استمرار روند حضور فعالانه و بی منت در بین صاحبان اصلی انقلاب ( مردم )و اسیر جوسازی ها نگردیدن و تلاش در استفاده از همه دیدگاه ها و نظرات مختلف و بهره مندی از مطلوب‌ترین ایده ها و نظرات. 👈عدم اعلام وعده های غیر قابل تحقق و ناشدنی و تلاش چند برابر در انجام و تحقق وعده ها و برنامه های اعلامی 👈لزوم ارائه برنامه های درازمدت و کلان و جامع در عرصه های مختلف و مورد نیاز کشور و وارد نشدن به امور و برنامه های روزمره 👈اولویت بندی در برنامه ها و طرح ها و سرفصل های اساسی ،با توجه به محدودیت توان دولت. 👈اولی ترین اولویت دولت در شرایط کنونی « مسئله اقتصاد و معیشت مردم »است البته همراه با پیوست فرهنگی و فراموش نکردن سرفصل های دیگری چون علم ،امنیت ،و آسیب های اجتماعی و فرهنگی و... 👈در مسئله اقتصاد« الزام انسجام مدیران ستادی و صف اقتصادی و وحدت رویه و نظر مشترک در مسائل اقتصادی و تعیین اولویت بندی و تمرکز بر شاخصه های اصلی و لزوم پیگیری روند اجرایی آنها از طرف رییس جمهور و وزرای مربوطه و مدیران کل و.... 🌸سلامتی آقا هرشب یک آیه الکرسی بخوانیم سهراب خلیلی ۹ شهریور ۱۴۰۱
بسم الله الرحمن الرحیم ✅تحلیلی موضوعی در باب چرایی آشوب ها در شرایط کنونی در عراق 👈هدف عمده آمریکا و اذناب داخلی و خارجی از آشوب های کشور عراق «تضعیف شیعیان و رواج شیعه کشی در عراق» است. 👈ممانعت از برگزار شدن و یا برگزار شدن حداقلی مراسم جهانی اربعین حسینی علیه السلام است،و مانور پیرامون این موضوع اول جهان‌ اسلام که دیگر عراق امنیت کافی ندارد و نمی‌تواند میزبان این نماد واقعی شیعه باشد... 👈فراهم کردن زمینه های لازم برای احیاء و بازگشت تدریجی داعش در جهان اسلام خاصه گسترش آن در عراق و سایر کشورهای اسلامی.. 👈با توجه به مذاکرات ایران و کشورهای اروپایی در باب برجام‌ ،استفاده از اهرم فشار بر ایران برای بازگشت سریع به میز مذاکره و پذیرش پیشنهادهای طرفین ( زهی خیال باطل) 👈فشار بر حزب الله و مقاومت اسلامی برای جلوگیری از حملات غیر مترقبه به سکوهای غصبی گازی تحت استفاده آنها در عراق و منطقه با توجه به شرایط بحرانی زمستان در غرب ... 🌑 نتیجه‌گیری غرب و افتادن در روند فرسایشی مقابله با مقاومت اسلامی منطقه و ناتوانی در برخورد با آن و چالش‌های گریبانگیر اسرائیل و درخواست حمایت از غرب و خاصه آمریکا و شکست های متعدد و مستمر از مقابله با ایران اسلامی در حیطه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و....پس ناچار دست به دامن جریان صدر شد که بعون الله و با هوشیاری مرجعیت شیعه و حضور میدانی مردم عراق و...به نفع مسلمین فیصله یافت. سلامتی آقا امام عصر مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب برحقش امام خامنه ای عزیز صلوات ختم کن سهراب خلیلی ۱۱ شهریور ۱۴۰۱
🔴فاصله بین تصمیم رژیم صهیونیستی برای حمله به ایران تا اقدام آنها خیلی زیاده و اگر تصمیم بگیرن به آنها مهلتی داده نمیشه که بخوان اقدامی بکنن! 💯💯چقدر به یه رئیس جمهور انقلابی نیاز داشتیم 🗣کامیار بهشتی 🔮کانال مرجع گفتمان @goftemansazan
🔴 فوری آخرین مهلت ثبتنام امشب راس ساعت 12 شب می باشد. ما وظیفه داشتیم اطلاع رسانی کنیم بعد از این ساعت باتوجه به اینکه باید هماهنگی های بعدی رو انجام بدیم واقعا شرمنده عزیزان میشیم. التماس دعا یازهرا 🌷قرارگاه مجازی جبهه انقلاب🌷
PTT-20220902-WA0033.opus
968.7K
🍃🌹🍃 📢 : سلام، یک شبهه ایجاد شده که چرا تصمیم آیت الله العظمی حائری در این زمان حساس یعنی اربعین بوده ، چه جوابی باید داد؟ تشکر ‼️ را میشنویم 🎙کارشناس: محمدحسین دادخواه ایتا و روبیکا @ahlolbasar