eitaa logo
#یاس نبی۷
50 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
179 فایل
بیان وبررسی مسائل سیاسی روز و مهارتها و قصه های شب مارادر این کانال همراهی کنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ارتباط بامدیرکانال 👇 @M_chavoshi
مشاهده در ایتا
دانلود
❥••●❥●••❥ از حسرت صدایش دلم لرزید، حس می‌کردم در این مدتِ بی‌خبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد. 💠 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله می‌کشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو می‌چرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست. نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم :«این با تکفیری‌هاس!» از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش می‌جنبید بلکه راه فراری پیدا کند و نفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید. 💠 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمی‌دانستم می‌خواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد. مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه می‌کشید، ابوالفضل فریاد می‌زد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم. 💠 مردم به هر سمتی فرار می‌کردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما می‌دویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید. ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد. 💠 فریاد می‌زد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من می‌ترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش می‌کردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد. با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم. 💠 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش اشک‌هایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید :«برا من گریه می‌کنی یا برا این پسره که اسکورتت می‌کرد؟» چشمانش با شیطنت به رویم می‌خندید، می‌دید صورتم از ترس می‌لرزد و می‌خواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت :«ببینم گِل دل تو رو با پسر سوری برداشتن؟ ایران پسر قحطه؟» 💠 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو می‌برند. همچنان صورتم را نوازش می‌کرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم می‌کردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم :«چرا دنبالم می‌گشتی؟»... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 •❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖• •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 📝 | ما، در قبال چالش‌ها 🍃🌹🍃 ❌ قسمت پنجم | 🔻امام علی (ع) قناعت را بهره‌مندی از دنیا به‌اندازه کفایت و رفع نیازِ ضروری می‌دانند (حکمت ۳۷۱ نهج‌البلاغه). ضدِ آن، اسراف (هدر دادن منابع و سرمایه) است. 🔹 قناعت در ابعاد مختلف (فردی-اجتماعی)، آثار شگرفی دارد که به برخی از آن‌ها با استناد به آموزه‌های معصومین (ع)، اشاره می‌کنیم: 1️⃣ احساس رضايت از زندگی، آرامش و دوری از غم (نهج‌البلاغه، حكمت ۳۷۱). 2️⃣ بی‌نیازی (بحار الأنوار ج‏ ۲، ص: ۵۴) 3️⃣ سروری (بحار الأنوار ج ۶۸، ص: ۳۴۶) 4⃣ گنج پایان‌ناپذیر (نهج‌البلاغه، حکمت ۵۷). 5⃣ عزت (غررالحکم، ص. ۲۰). 6⃣ و... 🔺نتیجه: یکی از وظایف شهروندی من این است که از منابع (غذایی، حامل‌های انرژی و...) به‌اندازه نیاز ضروری و درست استفاده کرده و از هدر رفت آن جلوگیری نمایم. این امر در رشد اقتصادِ خانواده و کشور، نقش به سزایی دارد. ✍️علی‌اکبر صیدی | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
🔴نرخ تورم ترکیه به 95 درصد رسید. نه تحریم ۴۰ ساله داشته و نه در روابط با غرب و آمریکا و اسرائیل محدودیتی دارد. @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تحولات اخیر عراق.pptx
6.89M
❇️مجموعه اسلاید بررسی تحولات اخیر عراق بهمراه تشریح نظام سیاسی این کشور 🖊به همت سرکار خانم مقصودی ✅هادی سیاسی ناحیه بویین میاندشت @tahlil_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 شاهد ابوغریب سوژه‌ عکس‌های جنجالی زندان ابوغریب را که یادتون هست؟ 😱 پس از ۱۹ سال این شخص مقابل دوربین از جنایت آمریکایی‌ها در زندان ابوغریب می‌گوید! 📣 مستند "شاهد ابوغریب" را حتما امشب از خبر ۲۰:۳۰ ببینید # حقوق_بشر_آمریکایی
چند موضوع در مورد نرخ سوخت؛ برخی از بی ثباتی قیمت در کشور صحبت میکنند؛ در ورودی پمپ بنزین ها در آمریکا و اروپا قیمت سوخت لحظه ای هست همانند نرخ دلار در کشور ما، هیچ نظارتی هم بر قیمتها در پمپ بنزین ها نیست، یعنی هر پمپ بنزین بصورت دلخواه نرخ تعیین میکند! عده ای میگویند آنجا درامدها بالاست و این مبالغ برای مردم آن کشورها پولی نیست، خیر‌، اصلا اینطور نیست؛ تقریبا تمام جهان با مشکلات اقتصادی مواجه شده اند، عدم استفاده از خودرو شخصی، اعتصاب و اعتراضات گسترده در امریکا و اروپا برای بنزین ودیگر حاملهای انرژی و اذعان مردم به عدم توانایی پرداخت هزینه‌های سنگین سوخت، تلاش کشورها برای خرید سوخت و همچنین سخنرانی های مکرر رئوسای جمهور آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی راجع به بنزین و حامل‌های انرژی ، گواه وجود مشکلات عظیم در این زمینه است. محمد راستین پور
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بیانات رهبر انقلاب درباره سنت های حتمی الهی 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
سوره مبارکه مائده آیه شریفه ۸۳و۸۴.m4a
4.97M
به نام، یاد و توکل بر او سلام و هر شب ۵ دقیقه با قرآن ساعت ۲۲:۱۴ 🌹سوره مبارکه مائده آیه شریفه ۸۳و۸۴ 🌴 کریمی مهرجردی هرشب ۵ دقیقه با قرآن را اینجا 👇👇جستجو بفرمایید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اللهم صل علی محمد و آل محمد 👇و عجل فرجهم و فرجنا بهم @roshana_esfahan
قصه ی شب 🌃
سلام: ❥••●❥●••❥ 💠 نگاهش روی صورتم می‌گشت و باید تکلیف این زن تکفیری روشن می‌شد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا می‌شناختی؟» دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد می‌خواست بره ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!» 💠 بی‌غیرتی سعد دلش را از جا کَند، می‌ترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من می‌خواستم خیالش را تخت کنم که حضرت سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد حرم، فکر می‌کرد وهابی‌ام. می‌خواستن با بهم زدن مجلس، تحریک‌شون کنن و همه رو بکشن!» که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای شیعه و سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!» 💠 می‌دید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه می‌کنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«می‌خواست به ارتش آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟» به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرف‌ها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی ایران!» 💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه‌ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی‌توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم می‌رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمی‌گردی تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!» حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟» 💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمه‌چینی می‌کرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟» سرش را چرخاند، می‌خواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی می‌گشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر شهید شدن.» ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 •❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖• •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾•