مجموعه #استوری تحلیلی
🔴از ظهور تا سقوط مقتدی صدر (۲)
#اربعین
#عراق
🍃🌹▪️ــــــــــــــــــــــــ
ارتباط با ادمین👇👇👇
🆔@samenzeinab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Video from Sayeh
سلام:
#رنج_مقدس
#قسمت_شصت_و_نهم
عطيه سکوت می کند، چون دارد تکه پرتقالی را که دستش داده ام، می خورد.
سارا رو می کند به من و می گويد:
- آره راست می گه. آدم حس می کنه چه قدر عقب هستيم. اونا چه قدر توی آسايش و رفاه هستن و احساس خوشبختی می کنن. همش آرزومه با يکی ازدواج کنم بزنم از ايران برم.
- می گم سارا جون وقت داری؟ يه برنامه دوست داشتنی برات دارم.
- وای جذاب باشه، رمانتيک باشد. صد ساعت هم وقت دارم.
- می گم پس برو يه رمان جذاب آمريکايی هست بخون.
- واقعاً؟ من عاشق ادبيات آمريکام.
سميه می پرسد:
- اسمشو بگو شايد خونده باشيم.
- آخرين پدرخوانده.
- حالا خلاصشو بگو تا بخريم.
- مال يه نويسنده آمريکاييه و خيلی ريز و جزئی نوشته.
سارا می پرد وسط حرفم:
- من عاشق جزئياتم هميشه.
صدای خنده بچه ها بلند می شود و عطيه يک خفه شو بی شعور حواله اش می کند.
- بعدش هم داستان تو قالب يک خانواده که چند تا پسر همه چيز تموم داره شروع می شه، اينا ثروت و قدرت براشون حرف اول رو می زنه. برای نگهداری خودشون از خريدن سناتور، کارمند اداره پليس و رشوه دادن، تا مثل آب خوردن آدم کشتن ابايی ندارند. کل قمار امريکا دستشونه و يک بساط عجيبی راه انداختند. هاليوود رو هم با سياستشون نشون می ده.
- اين فقط به درد استعداد خاص سارا می خوره.
همه می خندند. عطيه می گويد:
- بابا هيچ جای دنيا خبر جديدی نيست. فقط بس که از خودشون تعريف می کنند و ما خودمون مدام تو سر خودمون می زنيم فکر می کنيم اون جاها چه خبره؟ يه وسيله می خوای بخری می گن ايرانی نخر، خارجيش بهتره. الآن که ديگه می خوای بری بميری هم می گن مثل کابوی شجاع بمير.
ريحانه می گويد:
- شما تا به حال جنس خارجی نداشتين که خراب بشه؟
بچه ها می گويند:
- چرا داشتيم.
مثال ها سرازير می شود... نااميدی کلمه نيست. يک درد وحشتناک است. يک حالت روانی که اگر شديد بشود روح را به تنگنا و نابودی می کشاند. تا کنون شايد بارها شده بود که ناراحت شده بودم. اين قدر که ساعت ها نتوانم کار مفيدی انجام بدهم. حوصله ام پر کشيده بود و رفته بود روی شاخه درخت بی ثمر نشسته بود. اينجا با اين بحث و افکار بچه ها، دوباره اين حس به سراغم می آيد.
گلبهار می گويد:
- اولش خيلی عشق و عاشقی بود، حالا پشت و رو شده...
عطيه می گويد:
- خودت خرابش کردی، حداقل خرابترش نکن.
- خب چه کار کنيم؟
ريحانه می گويد:
- مردم ژاپن اگه جنسی توليد خودشون نباشه، اين قدر سراغ خارجی اون جنس نمی رن تا توليد کنن.
- مشکلمون همين بی عقلی مونه ديگه...
علی زنگ می زند. با بچه ها خداحافظی می کنم. احساس بدی پيدا کرده ام. بروم با فردوسی مذاکره کنم، يک توليد شاهنامه جديد داشته باشد برای خودباوری ايرانی ها. بد، خود را باخته اند. بايد تمام رستم و اسفنديار و ايل و تبار سپاه را بياورد وسط تا بتواند افکار مردم را بازسازی کند.
سلام:
#رنج_مقدس
#قسمت_هفتاد_ام
تنهايی بشر تمامی ندارد. بيشترين دوست را داشته باشد، باز هم لحظه هايی دارد که هيچکس را ندارد. اين بد است يا خوب؟ ذهنم دوباره می خواهد حرف بزند و يکی به دو کند. حوصله اش را ندارم. خودم تندتند اعتراف می کنم که گاه گاهی خوب است. شلوغی زياد دور و بر آدم غفلت می آورد. خودت را گم می کنی. غريبه می شوی با روح و فکرت.
زندگی هم که هميشه بر يک مدار دائمی و ثابت نمی چرخد. گاهی چنان شادی که نمی دانی چه کنی و گاهی درهم و فشرده ای؛ و من الآن از رفتن پدر مکدّر و بی تابم!
پدر دوباره می رود و به قول علی صدباره می رود. خانه حجم سکوتی به خود می گيرد، سنگين. علی سر کار است. مامان سرماخورده و خوابيده و من گيرداده ام به اين پيازها که سوپش کنم. اشکم از تکه تکه شدن پيازها نيست، دلم گرفته است. هوا که ابری شده است خانه هم ساکت، مامان هم مريض و من حس خاصی پيدا کرده ام. پيازها را می ريزم داخل قابلمه و با قاشق زير و رو می کنم. در قابلمه را می گذارم و شروع می کنم به خورد کردن سبزی.
تلفن که به صدا درمی آيد، يادم می افتد همراهم را خاموش کرده ام. دستم را می شويم و خودم را به تلفن می رسانم. حال و احوال و شوخی های عمّه صديقه حالم را بهتر می کند و می گويد که می آيد. آمدنش را دوست دارم. تا بخواهد برسد، يک خورشت هم بار می گذارم و برنج هم خيس می کنم. با ثنا می آيند، خوشحال تر می شوم.
- اگه می دونستم اين قدر ذوق می کنی، نمی اومدم.
بغلش می کنم و همديگر را می بوسيم.
- بدجنس نشو، خودت از من خوشحال تری. شوهرت خوبه؟ کجا قالش گذاشتی؟
- وای ليلا! مامانش بهِش گفته وقت کردی يه سر به ما هم بزن. امروز رفته خونشون.
مامان همان طور که روی مبل دراز کشيده و پتو را تا زير چانه اش بالا کشيده، می گويد:
- خوبه عقد بسته ايد.
ثنا چادرش را تا می زند. عمه صديقه می گويد:
- کلا در آسمون سير می کنند. يه حرف که بهشون می زنم دو روز بعد جواب می دن. تازه اگه بشنون.
ثنا معترض می شود و من می خندم.
- تازه وقتايی که پيش هم نيستن، گوشی دست می گيرن و بغ بغوشون پشت گوشی ادامه پيدا می کنه.
چای و ميوه می آورم. تا مادرها با هم مشغولند با ثنا می رويم توی اتاق. همراهش را پرت می کند روی تخت و می نشيند. با تعجب نگاهش می کنم:
- چه خشن. ثنا خوبی؟!
ابرو را بالا می اندازد و گل سرش را باز می کند از ديدن آبشار مشکی موهايش ذوق می کنم، شانه را بر می دارم و کنارش می نشينم. موهايش را شانه می کشم تا صاف شود و ببافمش. می پرسم:
- ثنا! خوشی و لذت زندگی مشترک چه رنگيه؟
دستم را می گيرد و می چرخد طرفم. چشمانش پر از اشک است. نگاهش را برنمی دارد:
- اگه بفهمه چی می شه؟
دستم را بيرون می کشم و دوباره برش می گردانم. پشيمان می شوم از بافتن موهايش نمی خواهم با اين خيال او همراهی کنم.
- به نظرم که هيچ اتفاقی نمی افته، همان طور که تا حالا نيفتاده.
موهايش را گل می کنم پشت سرش و با چند گيره محکمش می کنم. صدای فين فينش را که می شنوم، بلند می شوم و مقابلش می نشينم. چقدر خوب که صورتش مثل من سفيد نيست. چند قطره اشک که می ريزم دورچشمانم قرمز می شود و صورتم گل می اندازد. حرفش مشخص است تا حالا چند بار با هم درباره اين موضوع صحبت کرده ايم. نمی دانم چرا دوباره اين طور مضطرب می شود.
🔴زبان دنیا را بلدیم
❌اروپایی که سر "خاتمی" و "روحانی" کلاهی گشاد گذاشت، دست به دامن "رئیسی" شد.
ایسنا:
مکرون خواستار میانجی گری ایران در جنگ روسیه و
اوکراین شده معاون سیاسی دفتر رئیس جمهوری ساعتی پیش از درخواست یکی از روسای ارشد اروپای غربی برای میانجیگری سیدابراهیم رئیسی در جنگ روسیه و اوکراین خبر داده بود
🔮کانال مرجع گفتمان
#رئیسی
@goftemansazan
مامان بزرگ قصه ما در حالی در مذمت دروغ سخن میگوید که شکایتش در دادگاه از خانم شجاعی رد شد و اتفاقا معلوم شد چه کسی دروغ گفته.
ضمنا اعتماد به نفس خاصی میخواهد که کسی معاون حسن روحانی بوده باشد و بعد در مذمت دروغ صحبت کند! مثل این است مثلا بن سلمان در مذمت دیکتاتوری حرف بزند :)
#امیرحسین_ثابتی
🔮کانال مرجع گفتمان
#سرطان_اصلاحات_آمریکایی
@goftemansazan
03_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
14.46M
#بشنوید |مستند صوتی #شنود
🟦🟨 =============
🔻[مروری بر نکات #قسمت_سوم] :
🔹ادامه داستان...
🔹واقعه دوم
🔹با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم.
🔹درد را با تمام وجود حس کردم
🔹جانهایی که قبض میشد را میدیدم
🔹چرا فرشته مرگ را پیر میدیدم.
🔹دیوارها را نمیدیدم ومسلط به محیط بیمارستان بودم
🔹نحوه متفاوت قبض روح افراد
🔹به حالت خلسه رفتم
🔹به هرچه توجه میکردم، کنه آن را میدیدم
🔹معجزه بازگشت روح به تن را در هرشب جدی بگیریم
🔹احساس ترس هنگام بازگشت دوباره به دنیا
🔹احساس میکردم بالای سرم بیکران است و به پایین تسلط دارم
🔹حمدی را که راننده برایم میخواند، برایم ذخیره کردند.
🔹تصرف در عالم ماده، از مقامات شهدا
🔹حالتی شبیه اصحاب کهف را تجربه میکردم.
🔹واقعه سوم…
🔹اینقدر حقایق واقعی بود که هر بار گفتن آن، برایم سخت میشد.
🔹قهقههی شیطان را شنیدم
🔹در اتوبان دیدم که تا سقف ماشین زیر منجلاب است.
🔹رانندههای ماشین کاملا بی خیال نسبت به کثافات.
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
https://eitaa.com/joinchat/1143210048Ca767ebaedc
PTT-20220902-WA0033.opus
968.7K
🍃🌹🍃
📢#پرسش : سلام، یک شبهه ایجاد شده که چرا تصمیم آیت الله العظمی حائری در این زمان حساس یعنی اربعین بوده ، چه جوابی باید داد؟ تشکر ‼️
#پاسخ را میشنویم
🎙کارشناس: محمدحسین دادخواه
#روشنگری
#ثامن
#جهاد_تبیین
ایتا و روبیکا
@ahlolbasar