eitaa logo
اشعار مناجات
725 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس... کانال اشعار امام زمان ارواحنافداه: https://eitaa.com/yamahdi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
چون بیابان که نیازش به نم باران است بیشتر گریه تسلای دل سوزان است میکده باز شد و زود دویدم داخل گفته ساقی سه دهه نوبت سرمستان است گفتم اول نروم، آخر خطم دیگر مادرم گفت برو خالق تو رحمان است ما اگر آمده ایم از کرم آل علی ست گله هر سمت رود مرحمت چوپان است رمضان است خدا بنده نوازی کرده سفره ها باز شده خانه پر از مهمان است رب شهر رمضان حال مرا هم دریاب باز هم نوکر آواره ی تو گریان است خوب و بد ریزه خور حضرت حجت هستیم پای باباست همش طفل اگر نادان است نوکر آن ست که از خویش دعایی نکند آنچه را خواسته ارباب دعایم آن است سی شب ماه خدا را به علی بخشیدند گریه هرشب ما هدیه ی آقا جان است ما در این ماه مبارک به هوای نجفیم دلمان وقت مناجات دم ایوان است گره کور مرا دست رقیه بدهید هرچه سختی ست به یُمن نفسش آسان است روزه ام روضه اگر داشت خدا میخردش خرم آن دیده که در روضه فقط گریان است دم افطار من از آب سوالی دارم آب دیدی چقدر کام حسین عطشان است؟ تشنه ای ماند و سپاهی که همه سیراب اند دشنه هم سوخت دلش، شمر ولی خندان است سمت گودال نرو حضرت زهرا اصلا خاک عالم به سرم، یوسف تو عریان است
بر لب اهل مناجات و سحر جان می رسد رفته رفته وقت مهمانی به پایان می رسد عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است آخر مهمانی مولا، پشیمان می رسد در شب قدرش، همه بستند بار خویش را یک نفر جا مانده و با چشم گریان می رسد تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می شود سوی او فورا خدا لبیک گویان می رسد بر سر این سفره تا هستیم، بر دلهای‌ ما دائما انوار لطف حی سبحان می رسد سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم هرچه بر ما می رسد از لطف ایشان می رسد تا که یک ذره فقط احساس غربت می کنیم بر سر ما دست آقای خراسان می رسد رزق آب و نان رعیت های این خانه فقط از عطای سفره ی بابای سلطان می رسد غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می رسد از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان ارث از مادر به اولادش فراوان می رسد ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر تا به محراب دعا افتان و خیزان می رسد وداع گریز امام کاظم علیه السلام
منم و چشم تر و این دل مضطر مانده تویی و حرمت این مُصحَفِ بر سر مانده شب قدر آمده، قدری بغلم کن یا رب بر سرم دست بکش، بر سر این درمانده اگر امشب تو مرا پس بزنی می‌میرم عاشقی پشت در خانه‌ی دلبر مانده باغ اعمال مرا آتش غفلت سوزاند چه کنم شاخه‌ی عمرم همه بی بر مانده چه خطاها که نکردیم و تو جمعش کردی ای که در بخشش بی حد تو کافر مانده همه راندند مرا، نیست غمی، زهرا هست پشت این کودک بی کس شده، مادر مانده در قیامت همگی زیر پر فاطمه‌ایم محشر مادر ما در صف محشر مانده زیر قرآن خدا ذکر علی جان، عشق است لب من در هوس گفتن حیدر مانده بِعَلیٍّ بِعَلیٍّ بِعَلیٍّ اَلعَفو نام مولا وسط عرش، شناور مانده شب قدری برسانید مرا پیش پدر ای نجف، آرزویت در دل نوکر مانده کاسه‌ی شیر یتیمی به زمین خورد، شکست کاسه‌ی او دل ما بود که لب‌پَر مانده آخرین ثانیه‌هایی است که بابا داریم همه دلگرمی ما در دل بستر مانده لحظه‌ها، لحظه‌ی دیدار علی با زهراست آسمان در به در این دو کبوتر مانده تیغ کوفه به سر شیر خدا رحم نکرد پدری رفت ولی غصه‌ی دختر مانده در دل کوچه‌ی کوفه، چه به روزش آمد آه زینب، وسط چند نفر شَر مانده کاش میشد سر بازار بگویند به او غم مخور، چون که به قدر همه معجر مانده
نیمه‌شب شد ، وقت دیدارت رسید این بدهکارت به بازارت رسید باز کن در را ، گنهکارت رسید عبد خاطیِ گرفتارت رسید سر به راهش کن اگر سرگشته است بند‌ه‌ی بی چشم و رو برگشته است حاصل عُمری تباه آورده ام کوله باری از گناه آورده ام نَفس سرکش را به راه آورده ام من به مادرجان پناه آورده ام! فاطمه امشب برایم جا گرفت دست من را باز هم زهرا گرفت اشک من شمع جهان افروز نیست بنده‌ات شاگرد عشق آموز نیست هیچکس جز مرتضی ، دلسوز نیست بی علی نوروز من نوروز نیست یا الهی گفتن ما یا علیست بانی تحویل سال ما علی‌ست عاشق شاه بنی هاشم شدم پشت این در نوکری دائم شدم بین رویا دیده ام عازم شدم این شبِ قدری نجف‌لازم شدم سجده کردم رو به ایوان علی من مسلمانم ، مسلمان علی ساغر تقدیر را سر می کشم خویش را تا کوی دلبر می کشم جبرئیلم تا نجف پر می کشم سر به روی خاک حیدر می کشم روح ، شوق پر زدن از تن گرفت کفن و دفنم را علی گردن گرفت نوبت مَولی الموالی می شود بین کوفه خشکسالی می شود گریه های ما سوالی می شود طفل ، بی بابا چه حالی می شود؟! دین ترک برداشت ، ایمانش شکست کاسه‌ی شیر یتیمانش شکست رحل قرآنش کنار بستر است تازه آغاز عزای دختر است این گریز از روضه های حیدر است تیغ کوفه بهتر از میخ در است جان دلبر در غم دلدار سوخت فاطمه بین در و دیوار سوخت شعله ها بر پَهنه ی گلزار خورد یاس ، محکم بر در و دیوار خورد بی هوا ، یک سیلی از اغیار خورد مادر ما زخم از مسمار خورد سنگ با آئینه ای برخورد کرد بازوی او را قلافی خُرد کرد بعدها این غم تجسم می شود پیکری تشییع با سُم می شود معجری پاسوز هیزم می شود دختری شیرین زبان گُم می شود! سیلی از زجر حرامی خورده است ارث از مادربزرگش بُرده است دور او را لشکر ظلمت گرفت شمر مویش را چه بی حُرمت ، گرفت من بمیرم! طفل را وحشت گرفت آنقَدَر ترسید تا لکنت گرفت دست و پای ناتوانش کُند شد بِ بِ بِ بـابـا!..، زبانش کُند شد
تا گناه آمد زمینم زد، دلم را غم گرفت مادری از راه آمد، دست من را هم گرفت روزگاری چشم هایم زمزمی از اشک بود از دو چشمم اشک را، این معصیت کم کم گرفت توبه ام توبه نشد، اما تو راهم داده ای بین خوبان خدا، چشم تو من را هم گرفت مطمئنم آدم از گریه به جایی می رسد اشک ارثی بود که ذریه ی آدم گرفت من به شوق دیدن روی تو ای حسن تمام مرگ را در لحظه ی مردن بغل خواهم گرفت دست شستم از همه دنیا و دل بستم به تو دست عباس آمد و روی سرم پرچم گرفت گم نخواهد کرد راه بندگی را هر کسی یک نخ از پرچم سیاه روضه را محکم گرفت مطمئنا مادرت زهرا دعایش می کند هر کسی اسم تو را یک بار حتی دم گرفت عاقبت یک روز از داغ تو من جان میدم چند خط از مقتلت را خواندم و قلبم گرفت ناگهان تیر آمد و زیر گلو را ناز کرد ناله از عرش خدا آمد، دل عالم گرفت... گریز حضرت علی اصغر علیه السلام
چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید   من کمتر از گدای شب جمعه نیستم خانه به خانه دست مرا در به در کنید   بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند مارا فضیل فرض کنید و نظر کنید   این تحبس الدعا شدن از مرگ بدتر است فکری برای این نفس بی اثر کنید   باید برای سوختنم چاره ای کنم این روزه روزه نیست برایم سپر کنید   العفو گفتنم که به جایی نمیرسد ذکر حسین حسین مرا بیشتر کنید   در میزنیم و هیچ کسی وا نمیکند پس زودتر امام رضا را خبر کنید  
از بس که دلتنگ است بهر توبه های ما امشب دوباره سفره وا کرده برای ما آمین خودش گفته اجابت هم خودش کرده قبل از قنوت ما و پیش از ربنای ما بر بنده عاصی خود آغوش وا کرده سر به هوا بودیم و او کرده هوای ما از بس که غفار است او از بس که بخشنده است گاهی خودش العفو هم گفته به جای ما از مادر مان نیز بر ما مهربان تر اوست وللهِ مانندی ندارد این خدای ما ممنون او هستیم که بر ما نجف داده انداخته بال ملک را زیر پای ما حاجی بدون یا علی حاجی نباشد چون کعبه نماید سجده بر ایوان طلای ما پیراهن ما عطر انگور نجف دارد انگار با خاک نجف کرده بنای ما مانند طفلی گمشده یک ریز می نالم افتاده به تاخیر از بس کربلای ما این اربعین ما را بخر دوریت ما را کشت لک زده برای راه تاول های پای ما پای برات کربلای عاشقانت را امضا بزن جان علی موسی الرضای ما جان جوادش جان آن که تشنه لب جان داد امشب بیا و استجابت کن دعای ما از ظلم ام الفضل فریاد از جگر میزد از ناله های او درآمد گریه های ما ملعونه خندید و کنیزان هلهله کردن از آه جان سوزش فتاد آتش بنای ما با قهقهه آیینه اش را سنگ میزد او دید از شکاف در زمین را چنگ میزد او گریز امام جواد علیه السلام
خسته و سرگشته ای غفّار من برگشته ام سر به زیر و بی‌کس و بی‌یار من برگشته‌ام دل به هر کس غیرِ تو دادم غرورم را شکست زخمی از بی مهریِ اغیار من برگشته ام ای رفیقِ روزهایِ سخت ، دستم را بگیر کن نظر خورده گره در کارِ من برگشته ام پیشِ این و آن بیا و دستِ من را رو مکن آبروداری کن ای ستار من برگشته ام یا درستم کن همین امشب یا مرگم رسان خسته ام از این همه تکرار من برگشته ام بارها و بارها شرمندۀ آقا شدم باز هم با لطفِ او این بار من برگشته م تا زمین خوردم بلندم کرد آقایِ نجف در پناهِ حیدرِ کرار من برگشته ام مادرِ آیینه ها قلبِ مرا تطهیر کرد با دعایِ مادری غم خوار من برگشته ام با لبانِ تشنه هر لحظه برم کرببلا با سلامی لحظۀ افطار من برگشته ام بارها زینب صدا زد کو علمدارِ حرم از میانِ کوچه و بازار من برگشته ام
در شعله ی شرارَت خود را کباب کردم خاکستر دلم را سَهم عذاب کردم این نَفْس، نفسِ نامرد، با روح من چه‌ها کرد در آینه همیشه ، خود را عتاب کردم از خَلق نا اُمیدم ، ناز تو را کشیدم آداب عاشقی را اینگونه باب کردم توبه‌پذیر بودی ، هی توبه می شکستم... هر نقشه ای کشیدی ، نقشِ بر آب کردم یاغی‌گری من را ، نادیده می گرفتی پرونده ی خودم را ، پیشَ‌ت خراب کردم دنیا وبال من شد ، زندانِ بال من شد پیکِ رهایی ام را ، دیدی جواب کردم! يا غافِرَ الْخَطايا ! يا رازِقَ الْبَرايا ! دیدم گدا نوازی ، سویت شتاب کردم این بنده‌ی گرفتار ، با ضَجّه می زند جار: شرمنده ام از اینکه ، ترک ثواب کردم گفتم گناه‌کارم ، گفتی غمت نباشد ای دوست! روی قولت ، خیلی حساب کردم وقتی شکست خوردم ، زهرا حمایتم کرد خوشحالم اینکه او را ، مادر خطاب کردم از کودکی خودم را ، دست علی سپردم پس بهترین پدر را ، من انتخاب کردم باران صحن حیدر ، جان مرا جلا داد پای ضریح ساقی ، غُسلِ گلاب کردم گریه‌کُن حسینم ، داراییِ من اشک است سرمایه را تماماً ، خرج رُباب کردم ▪️ تیری سه شعبه آمد ، حلقوم طفل را بُرد... از شرحِ شرمِ ارباب ، من اجتناب کردم آزار یادم آمد ، بازار یادم آمد تا بین روضه‌ی شام ، فکر طناب کردم https://eitaa.com/yatim128
آمد ندا که وقت اقامت تمام شد چشمی بهم زدیم و ضیافت تمام شد یار دلم، دعای ابوحمزه، الوداع صد حیف، انس ما به چه سرعت تمام شد کم می کنیم زحمتِ خود را و می رویم ای میزبان ببخش، اذیت تمام شد مانند ابرهای بهاری دلم پر است ماه نجات و بخشش و رحمت تمام شد ای وای اگر دوباره شوم تحبس الدعا باید چه کرد، ماه اجابت تمام شد هر شب به یاد صحن نجف مست می شدیم شب های دلنشین زیارت تمام شد گفتم: نماز و روزه و حجّم فقط علی است گفتند: با علی است که دینت تمام شد او یکه جانشین بلافصل مصطفاست روز غدیر، بر همه حجت تمام شد هنگام مرگ کاش بگویند در برم دلتنگی اش به وصل شهادت تمام شد وقت وداع آمد و زینب به یار گفت: ایام، زود طی شد و فرصت تمام شد بوسه به حنجرت زدم و گریه ام گرفت پنجاه و شش بهار، چه راحت تمام شد رفتی و پیر کرد مرا داغ غربتت ذبحت حسین، بعدِ سه ساعت تمام شد رفتی حسین، داغ اسارت شروع شد رفتی و حفظ عزت و حرمت تمام شد وداع
از این رمضان نمانده الا امشب بر بندهٔ خود عفو بفرما امشب هرچند که آلودهٔ عصیان هستیم یارب! به «حسین» بگذر از ما امشب
اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز گذشت ماه خدا، ماه ما نیامد باز شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز دوباره من نشدم آنچه را که او می‌خواست دوباره کرد برایم دعا، نیامد باز اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید اگرچه شد دلش از من رضا، نیامد باز دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم که صاحب همهٔ روضه‌ها نیامد باز پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز