eitaa logo
یاوران سلیمانی
81 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
7.7هزار ویدیو
124 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌اموزش‌به‌کودکان‌و‌کرونا👨‍💼👨‍👧‍👦 😷‌می‌زنم
AUD-20201105-WA0055.
11.99M
🎤مصاحبه استودیو سلامت با‌خانم دکتر شیروانی زاده‌ باعنوان راهکارهای طب سنتی در پیشگیری ودرمان کرونا ۰۹۳۳۸۰۰۵۶۶۰ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 😷‌میزنم @yavaran_soleymani
14.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢سوپ خوشمزه و فوق‌العاده مؤثر مخصوص بیماران کرونایی... 📍سعی کنید از کره‌ی طبیعی و سبزیجات تازه در طبخ سوپ استفاده کنید... 📍با استفاده از تجویزات ساده و ارزان طب سنتی، خود و دیگران را از چنگ‌،کرونا‌برهانیم 👈انتشار حداکثری این کلیپ با #شما #قرار‌گاه‌حافظان‌سلامت #هر‌خانه‌یک‌پایگاه‌سلامت #فاصله‌اجتماعی #من😷میزنم
🌼سبک زندگی پرستاری که در ایام بارداری کرونا گرفت و شهید شد ✍پدر مریم رحیمی: دخترم می‌گفت اگر از این لباس سفید به رو سپیدی رسیدیم هنر کردیم. برای داغ بیماران کرونایی‌اش در خانه اشک می‌ریخت و می‌گفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران قرآن می‌خواند. هر وقت صحبت مرخصی می‌شد می‌گفت این روزها مردم به ما نیاز دارند. وقتی حاج قاسم شهید شد، مریم گفت باید برای تشییع جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب شهادت می‌کرد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 😷می‌زنم @yavaran_soleymani
(۲ / ۱) ، ! 🌷همه را برق می‏‌گیرد، ما را مادر زن ادیسون! عجب شانس خوشگلی. شانس نگو اقبال عمومی بگو. پنج ماه سماق بمک، انواع و اقسام راهپیمایی و کوهنوردی و بشین ـ پاشو و بپر و بخیز و کوفت و مصیبت را پشت سر بگذار که چی؟ می‏‌خواهی در عملیات شرکت کنی. آن‌وقت درست یک ساعت پیش از حمله، راست توی چشمانت نگاه کنند و بروند منبر که: «برادر! همین که توانسته‏‌ای جبهه بیایی کلّی ثواب برده‏‌ای. برای شرکت در حمله باید شرایطی داشته باشی که متأسفانه شما نداری. پس بهتره مراقب چادرها باشی تا دوستانت بروند و ان‏‌شاءاللّه صحیح و سلامت برگردند. مطمئن باش در جهاد آنان شریک می‏‌شوی!» 🌷چه کشکی؟ چه دوغی؟ ثواب جهاد، آن هم با نگهبانی چادرهای خالی؟! واللّه آدم برود تو زیرزمین با سیم بکسل بادبادک هوا کند این طوری کنف نمی‏‌شود که من شدم. زدم به غربتی‌بازی. آلوچه آلوچه اشک ریختم و آن‌قدر پیامبران و ائمه و اجداد او را قسم دادم تا فرمانده حوصله‏‌اش سررفت و آخر سر یک اسپری رنگ داد دستم و گفت: بیا این را بگیر، شما از حالا مسئول جمع‏‌آوری غنائم جنگی هستید! اگر شما اسم چنین سمتی را شنیده‏‌اید، من هم شنیده بودم. اما برای اینکه همین مسئولیت کشمشی را از دست ندهم، اسپری را گرفتم و قاطی نیروهای عملیاتی شدم. بعد افتادم به پرس‌وجو که بفهمم حالا باید چکار کنم. 🌷خمپاره و توپ یک‌ریز می‏‌بارید و زمین مثل ننوی بچه تکان می‏‌خورد. اعصابم پاک خط‌ خطی بود. یک آدم در لباس نظامی با یک اسپری در نظر بگیرید، آن‌هم درست تو شکم دشمن. مانده بودم معطل اگر زبانم لال یک موقع چند تا عراقی غولتشن بریزند سرم و بخواهند دخلم را بیاورند، چطوری از خودم دفاع کنم؟ رنگ تو صورتشان بپاشم؟ از طرف دیگر هوش و حواسم به این بود که یک موقع با دوست و آشنا روبه‏‌رو نشوم و آبرویم نرود. روی بدنه چند تا ماشین نظامی که چرخ‌هایش سوخته بود، با رنگ اسم لشکرمان را نوشتم. یک ضدهوایی درب‌ و داغان دیدم که زرنگ‌های قبل از من، همه‌جاش اعلام مالکیت کرده بودند؛ از لشکر ۱۷ علی‏ ابن ابی‌طالب قم تا پنج نصر مشهدی‏‌ها. 🌷از حرصم حتی روی گونی سنگرها هم می‏‌نوشتم. روی پلیت دستشویی، روی برانکاردی که یک دسته نداشت، فرغونی که یک سوراخ گنده وسطش بود و یک تانک سوخته که فقط لوله‏‌اش سالم بود! همین‌طور به شانس نازنینم لعنت می‌فرستادم که یکهو یک موجود گنده از پشت خاکریز پرید این‌طرف که من داشتم استراحت می‏‌کردم. کم مانده بود از ترس سکته کنم. اول فکر کردم خرس یا یک یوزپلنگ وحشیه! خوب که نگاه کردم دیدم یک قاطر خسته‏‌اس. طفلکی انگار مرا با صاحبش اشتباه گرفته بود. چون جلو آمد و سرش را چسباند به سینه‏‌ام و شروع کرد به فرت و فرت کردن. چه نفس‏ هایی هم می‏‌کشید. 🌷چند لحظه بعد.... .... 🍃🍃🍃🍃 @yavaran_soleymani