eitaa logo
یواشکی های همسرانه
4هزار دنبال‌کننده
437 عکس
100 ویدیو
22 فایل
جهت ارسال سوالاتتون و رزرو نوبت مشاوره اینجا پیام بدید 👈 @Rafieemajd
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به همگی 🌹 یه خواستگار داشتم ک خیلی از لحاظ اعتقادی و اخلاقی و بیشتر مسائل کفو یت داشتیم ۵یا ۶ماه با اطلاع خانواده با هم صحبت می کردیم من اول از قیافش خوشم نمی یومد ولی وقتی دیدم از همه لحاظ همونی هست ک آرزو داشتم(آخه از امام زمان همچی کسی رو خواسته بودم و همون روز کسی ایشون رو بهم معرفی کردن ) به خاطر خدا قبول کردم گفتم اگه این صلاح منه مهرشو ب دلم بنداز و همین طور هم شد و کم کم حسم نسبت بهش تغییر کرد البته ابراز علاقه می کردن و از من هم می خواستن ک علاقمو ابراز کنم ولی من می دونستم گناه برا همین می گفتم بعد محرمیت ولی ایشون می گفتن با ابراز علاقه کردن به من حالش خوب میشه ومنم فقط تشکر می کردم وهمیشه میگفتن همونی هستی ک آرزوشو داشتم امام رضا تو رو ب من داده ایشون ب خاطر کارشون یکی دو ماه طول میکشید تا بیان مرخصی به همین خاطر ارتباط ما با پیام دادن بود و بهم علاقه مند شده بودیم تا اینکه بعد چند ماه با مادر شون اومدن و صحبت کردن ومادرشون گفتن اول برین آزمایش بعد خواستگاری رفتیم آزمایش گفتن آقا آزمایش ژنتیک بدن 🌺 من هم با یکی از همکلاسیم ک دکتر هست صحبت کردم گفت بچه تون تالاسمی نمیشه ولی بهتره با مشاور ژنتیک صحبت کنید ایشون باور نکردن و گفتن نمی رم آزمایش ژنتیک بدم گفتن همین قرصای ک دکتر داده می خورم گفت اگه جواب آزمایش بازخوب نبود حاضری باهم ازدواج کنیم گفتم آره ولی خانواده ها چی؟ گفت خانوادمو راضی می کنم منم گفتم باید کمکم کنی خانواده من هم راضی شن قبول کردن من خودم با خانوادم صحبت کردم و راضی شون کردم جواب آزمایش مثل قبلی بود و هیچ فرقی نکرده بود گفت بهتره ادامه ندیم چند روز بعد پیام دادو گفت کاش خونمون درست شده بود با هم ازدواج می کردیم منم گفتم خون ما مشکل نداره می تونی پیش یه متخصص ببری و ایشون قبول کرد ببره پیش متخصص و گفت می برم و بعدش گفت شما از من دو کار سخت خواستی یکی اینکه شغل دوم داشته باشم یکی هم محل خدمت من نمیای زندگی کنیم ایشون سپاهی بودن ولی من واقعا اصراری ب شغل دوم نداشتم ولی چون دوبار پرسیده بودم ایشون اینطوری برداشت کرده بودن و اینکه واقعا می خواستم محل خدمتشون برم برا زندگی ولی بعدا بهشون بگم ولی اون روز اعصابم بهم ریخته بود حوصله جواب دادن نداشتم از طرفی هم چون برا جواب آزمایش ناراحت بودم گفتم اگه بگم مشکلی ندارم سعی میکنه همیشه چیزی ک دوست داره رو بهم تحمیل کنه من ازش پرسیدم دوستم نداری ایشون ناراحت شد گفت ک من همچین آدمی هستم ک بخوام با آبروی دختری بازی کنم و دیگه حرف نزد هرچی بهش پیام دادم جواب نمی داد آخه مگه میشه ایشون طاقت نداشت من دیر جواب پیامشو بدم وانتظار میشکم کی بیام خواستگاری نمی دونم چرا اینطوری رفتار کرد من خیلی اذیت میشدم بعد یه ماه دوباره بهش پیام دادم گفتم دارم خیلی اذیت میشم نمی تونم فراموشت کنم بدون تو زجر می کشم دارم کابوس میبینم شبا ولی ایشون گفت می دونی ک نمیشه اگه دیگه پیام بدی جواب نمیدم الانه ۳ماهه ما با هم ارتباط نداریم ولی من نمی تونم فراموشش کنم و هر وقت یادش میفتم گریم میگیره هر روز به یادشم وچشام پر اشک میشه خیلی لاغر شدم هر چی از اهل بیت کمک می خوام بازم نمی تونم دارم دیونه میشم حواسم پرته حوصله هیچیو ندارم اعصابم داغونه و گریه می کنم سر درد میشم همش می خوابم هیچی حالمو عوض نمی کنه نه مسافرت و نه هیچی دیگه تو رو خدا کمکم کنید چکار کنم میدونم اونم خیلی بهم علاقه داشت میگفت براش سخته و نمی تونه و اعصابش بهم ریخته ولی حال من خیلی بدتره الانم پرو فایلشو دوتا حلقه گذاشته تا من فکر کنم ازدواج کرده وبهش فکر نکنم اذیت شم ولی میدونم فقط ب خاطر من این کارو کرده تو رو خدا راهی هست بهم برسیم کاش کسی بود باهاش صحبت میکرد چون میدونم راضی میشه نمی دونم چرا اینطوری شد سوال ✨✨✨✨✨✨ ادمین:همراهان عزیز تجربه هاتون رو در مورد این سوال برامون ارسال کنید🌹 تجربه هاتونو به این آیدی بفرستید👇👇 @m_n_62 ─┅═ঊঈ💖ঊঈ═┅─ 💖 یواشکی های 💄 همسرانه 💅 @yawashaky 💄💍👠💅👱‍♀
سلام در پاسخ عرض میکنم که عزیز دلم اینو بدون با تمام وجودم درکت میکنم ...چون بنده هم با پسری که دوسش داشتم همچین تجربه ای رو داشتم ...ایشون خواستگاری اومد مادرش و کل خانواده ش منو خیلی دوست داشتن و آرزوشون این بود که من عروسشون بشم ...تو خواستگاری قرار گذاشتیم با هم تلفنی آشنا بشیم ، بعد ۳ روز حرف زدن از من خواست جواب مثبت بدم ، گفت من ازت خوشم اومده ولی من یه خورده طولش دادم بلخره بعد ۲ هفته خانواده ش دوباره زنگ زدن و اومدن و جواب مثبت رو گرفتن ولی به خاطر اینکه یکی از بستگانشون فوت کرده بودن گفتن بعد چهلم بله برون و عقد بشه، ولی سر مهریه حرفی نزدیم تا اینکه تلفنی گفت مهریه ۷۲ تا منم با این خیال دیگه قبول کردم و ۲ ماه ادامه دادیم تلفنی ولی بعد ۲ ماه گفت نه من ۱۴ رو دوس دارم که خانواده من قبول نکردن و سپردن به خودم ...ولی ایشون هم قبول نکرد و حتی به حرف خانواده ش هم گوش نکرد ...من افسرده شدم رسیدم به حالت خفگی ..‌خانواده م با خانواده ش به خاطر حال من تماس گرفتن و منم خیلی خواستگار داشتم و تو دلم ایشون بود به همه جواب رد میدادم ولی خانواده ش هم دیگه گفتن پسرشون میگه فقط ۱۴ تا سکه باید باشه من ۵ ماه زندگیمو تلف کردم به خاطر فردی که اگ دل و حس من براش سر سوزنی ارزش نداشت ...تا اینکه بعد ۵ ماه فهمیدم ازدواج کرده یه پیشنهاد میدم بهت برا دلت برای اینکه فردا روزی از خودت طلبکار نباشی که چرا تلاش نکردی اول خودت باهاش تماس یا پیام بده ببین پاسخ میده یا نه ... اگر ندادن از خانوادت بخواه به خاطر خودت یه تماس با خانواده آقا پسره بگیرن و بببنن رابطه ی شما به کجا رسیده بلخره به خانوادت یه حرف درست و منطقی رو خواهند گفت ... اگر خانواده ش گفتن دیگه تموم شده ... دیگه این قسمت رو از طرف خدا بپذیر و منتظر مردی شو که لیاقت دلت و گریه هات رو داشته باشه ..‌ برات دعا میکنم به حق مولا علی بهترین برات رقم بخوره تجربه هاتونو به این آیدی بفرستید👇👇 @m_n_62 ─┅═ঊঈ💖ঊঈ═┅─ 💖 یواشکی های 💄 همسرانه 💅 @yawashaky 💄💍👠💅👱‍♀
دوست عزیز شما به خدا توکل کنید و بدونید در هر کاری حکمتی هست حتما در این قضیه حکمت و خیری برای شما بوده شما هم به این آقا فکر نکن و اینطوری که شما فقط به این آقا پیام بدی و او به شما جوابی نده فقط خودت رو کوچک و خوار میکنی و اگه آقا تمایلی برای ازدواج با شما داشت ایشون هم حتما تلاشی میکردن به خدا توکل کنید و صبر و آرامش بخواهید و این قضیه رو فراموش کنید. تجربه هاتونو به این آیدی بفرستید👇👇 @m_n_62 ─┅═ঊঈ💖ঊঈ═┅─ 💖 یواشکی های 💄 همسرانه 💅 @yawashaky 💄💍👠💅👱‍♀