#قسمت_پایانی #روضه و توسل به راوی دشتِکربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده به نفس سیدمهدی میرداماد
*امام باقر خردسال بود كربلا، همراه مادرش اومده بود كربلا، ابي عبدالله سفارش اين بچه هارو كرده بود كه زن ها مواظبشون باشن، يا دستِ عمه اش زينب بود، يا دستِ مادرش بود، معمولا بچه ها همه يه جا جمع ميشن، ديدي يه مسافرت چندتا خانواده كه بچه دارن ميرن، وقتي خانواده ها ميرسن به يه منزلي بزرگا ميرن پيش هم ميشينن، بچه ها با هم ميرن بازي ميكنن، حالا بين اين خانواده ها يه بچه ي شيرخواره باشه، همه دور بچه جمع ميشن، يكي باهاش حرف ميزنه، يكي بهش اسباب بازي ميده، هي مي اومدن كنارِ اين گهواره ميديدن اين بچه لباش رو به هم ميزنه، زبونش رو هي دور دهنش ميچرخونه، هي مي اومدن مي گفتن: عمه! ببين علي اصغر تشنه است، عمه! اي كاش كمي آب داشتيم من لباش رو تر مي كردم...*
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را
*امام باقر وصيت كرده اند كه ده سال توي منا روضه ي جدش رو بخونن، قطعا امشب آقا روزيِ مُحرمِ مارو امضا ميكنه... يا امام باقر! اگه مرگ ما قرارِ برسه شما واسطه شيد ما يه مُحرم ديگه زنده باشيم، يه مُحرم ديگه لباس عزا و لباس مشكي بپوشيم...*
چقدر گریه نکردید با رقيه، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را
#شاعر:حمیدرضا برقعی
*بذار زبانحال امام باقر با رقيه رو براتون بخونم، ببين اين دو تا نازدانه چه جوري با هم حرف ميزدن و درد و دل ميكردن، امام باقر صدا زد: رقيه جان!...*
تو یکسره در چشمِ لشکر بودی و من نه
چون صاحبِ خلخال و زیور بودی و من نه
فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد
از چند صورت مثل مادر بودی و من نه
ما هر دو از بازار شامیها گذر کردیم
با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه
در معرض چشم حرامی بودهایم اما
آن لحظه تو محتاج مَعجر بودی و من نه
حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت
آنشب تو درآغوشِ یک سر بودی و من نه
#شاعر:مجید تال
*يادم نميره اون لحظه اي كه عمه ام ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، بابام امام سجاد ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، التماس كردن گفتن: اين سر رو نياريد، اين بچه ها طاقت ندارن، اما هر دوشون كتك خوردن، تازيانه خوردن، ما روي پنجه ي پا ايستاديم، زن ها نميگذاشتن ما ببينيم، اما من خودم ديدم، سر رو انداختن جلويِ رقيه، اي حسين!...
ديدم رقيه دستاي لرزونش رفت طرفِ سر، دو دستي سر رو گذاش تو بغلش، درست نمي ديد، آخه اينقدر سيلي خورده بود چشاش تار ميديد...*
بابا! خوشي به قلبم دستِ رد زد
يه بي حيا بهم لگد زد
*هزار تا حرف رقيه آماده كرده بود به باباش بزنه، دختر دارا مي دونن، دختر وقتي باباش از سفر مياد، زبون گِله اش باز ميشه، ميخواست از قافله بگه، از تازيانه بگه، از حرمله بگه، ميخواست از سيلي بگه، ميخواست از زجر بگه، اما تا نگاش به سر بريده افتاد درداش يادش رفت، لباش رو گذاشت رو لباي بابا، اي حسين!...*https://eitaa.com/yazahramadadi135
کانال متن و سبک مداحی
#رضاابوالحسنی
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده #شبِ_دوم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی میرداماد
شروع قصه عطش، نيزه است، خنجر و تيغ
و در ادامه ي آن حرفِ معجر است اينجا
*ابي عبدالله بچه هاش رو جمع كرد، دخترهاش رو، برادرهاشو جمع كرد، خواهرهاش رو جمع كرد، يه نگاه به زن و بچه اش كرد گريه كرد، اين يه نگاه، اما نگاه بعدي رو عصر عاشورا كرد"تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِک َ وَ بَیْتِک" هي لشكر مي رفتن سمت گودال، مي گفتن: حسين زنده است؟ يكي مي گفت: نه! ديگه كارش تمومه؛ تكون نميخوره، يكي مي گفت: نه! از زخماش خونِ تازه مياد، يكي شمشير برداشت گفت: الان ميرم كار رو تموم ميكنم، تا رفت جلو ديد حسين تكون خورد، سه ساعت حسين توي گودال دست و پا ميزد، يه نفر نرفت بگه پاشو تو پسرِ فاطمه اي، هر كي رفت جلو، ترسيد برگشت، شمر عصباني شد، گفت: تكليف رو معلوم كنيد، يكي ميگه زنده است، يكي ميگه نه، ميخواهيد بدونيد حسين زنده است يا نه؟ رفت روي بلندي صدا زد: حمله كنيد سمت خيمه ها، بريد سراغ زينب، حسين غيرت اللهِ، اسم زينب بياد اگه زنده باشه بلند ميشه، تا رفتن طرف خيمه ها، بلند شد، حسين!...*
شمر فهمید که انگار علمدارت نیست
چه عجولانه به گودال سرازیر شده
دو قدم رفت به پایین و دوباره برگشت
داد زد زود بیایید زمین گیر شده
همه حیرت زده دیدند حسین ابن علی
چقدر بعد علی اصغر خود پیر شده
*يه نگاه توي خيمه ها به بچه هاش انداخت، يه نگاه توي گودال قتلگاه به خيمه هاش انداخت، يه بار ديگه هم يه نگاه كرد، كجا؟ تو تشتِ طلا، ديد دستاي زينب رو نامحرما بستن، بچه هاش رو آوُردن توي مجلس نامحرم، ديد يه نفر داره دخترش رو نشون ميده، زينب بچه اش رو زود زير چادر گذاشت، حسين!...*https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااااا_ابوالحسنی
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده #شبِ_سوم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
نامرتب نیستم من فقط النگوهام دستم نیست
ندیدی بابا زیر سر گُل سر بستم نیست
بابا دندونم که افتاده در میاد مگه نه؟
بابا تو عروسیم داداش اکبر میاد مگه نه؟
*مقتل صاحب ریاض القدس میگه: اون قدر ابی عبدالله این بچه رو دوست داشت مشعوف میشد وقتی این بچه رو میدید شعف تو صورتش میومد تا این بچه رو میدید بچه رو مفصل میبویید...
گفت:بابا! شب شد من بغل کی بخوابم؟
"يا أبتاه! مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وريدك؟ يا أبتاه ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟ يا أبتاه ! يا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ يا أبتاه ! مَن للأرامل المسبيّات ؟ يا أبتاه ! مَن للعيون الباكيات ؟ يا أبتاه ! ليتني كنت قبل هذا اليوم عميا" کاش کور میشدم اینجوری نمیدیدم تورو...
"يا أبتاه ! ليتني وسدت الثّرى ولا أرى شيبك مخضّباً بالدّماء" کاش من محاسنت رو خونی و به خون خضاب شده نمیدیدم...
میدونی کجا ابی عبدالله محاسنش به خون خضاب شد؟ یه جا تو گودال بود که تیری به سینه آقا زدن اونجا آقا محاسنش به خون خضاب شد، یه جا دیگه هم اون لحظهای که خون گلوی علی اصغر.... ناله بزن یاحسین!...https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااااا_ابوالحسنی
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده #شب_سوم_محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی •
ای سر در خون خضاب ای لالهی خوشبوی من
لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلوی من
زانوانت را نیاوردی سرم بیبالش است
لااقل بگذار امشب سر روی زانوی من
قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را
کن تماشایم ولی بابا! نپرس از موی من
برنمیدارم سرت را چون برایم مشکل است
خورد شد با تازیانه هر دوتا بازوی من
اصلاً امشب من قراری میگذارم با خودت
من به ابروی تو میگِریم تو بر ابروی من
غصهی من را نخور آنقدر محکم هم نبود
جای سیلی ماند چند شب بر روی من
#شاعر: محسن ناصحی
همچین که سر رو آوردن توو خرابه، هرچی خونا رو از محاسن مبارک حسین پاک میکرد، دوباره خونِ تازه میاومد؛ دوباره مثل اولش میشد...
یه شبیم امیرالمومنین هرچی آب روی این بازو میریخت، هی میدید خون تازه سرازیر میشد...
فلذا میدونی چی کار کرد رقیه، یه کاری کرده مقتل مینویسه:« دهانش و گذاشت به دهان مبارک باباش؛ آنقدر گریه کرد، زار زد، یهو سر بریده به سخن در اومد صدا زد: دخترم بیا این طرف منتظرتم...
بعد این جمله میگن دیگه بیهوش شد طوری که هرچی صداش میزدند جواب نمیداد. هرچی این این زنها تکونش میدادن، حرکتش میدادن، دیدن انگار روح از بدنش خارج شده. جواب نمیده، تا نگاه کردن دیدن سر یه طرفه...https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااااا_ابوالحسنی
#قسمت_پایانی#روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید مهدی میرداماد•
ناگهان دید کربلا لرزید
عمو افتاد خیمه ها لرزید
دست عمه که بی هوا لرزید
تن فرزند مجتبی لرزید
عمو از صدر زین غریب افتاد
دست یک عده نا نجیب افتاد
#شاعر: حسن كردي
عمه ببین عمو چه بی حال شده
عمه عمو وارد گودال شده
عمه ببین جلو چشِ مادرش
به زیر دست و پا لگدمال شده
*دستش رو كشيد، زد به دلِ لشكر، هر شهيد رَجَز داشت، هر شهيدي خودش رو معرفي مي كرد، اين يازده ساله يه رجز خونده تا دنيا دنياست باقيه، از لابلاي اسبا فرار مي كرد به طرفِ گودال، داد ميزد:" وَالله لا اُفارِقُ عَمّی" بخدا عموم رو رها نمي كنم... اومد رسيد ديد گرد و خاكِ، خوب گرد و خاك كه نشست، يهو چشمش باز شد، ديد موهاي سَرِ عمو دستِ قاتلِ، شمشير بالا رفته...*
ببین قیامتي شده دور و برش
نشسته یه حرومی روی پرش
بذار سپر كنم خودم رو براش
مگر نه دق ميكنه باز مادرش
*شمشير بالا رفت، دست عبدالله بالا رفت، شمشير پايين اومد بازو قطع شد، دست قطع شد، اي حسين.... افتاد تو بغلِ ابي عبدالله، عينِ عبارت رو بخونم"فَضَرَبَهُ بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِيَدِه"صداي شكستن استخوان اومد" فَأَطَنَّها إلَى الجِلدِ، فَإِذا هِيَ مُعَلَّقَة" دست به پوست آويزان شد، افتاد تو بغلِ حسين، يهو يه ناله زد: "فَنَادَى يَا أُمَّاهْ" گفت: واي مادرم!... هنوز ابي عبدالله يه ذره رمق داشت"فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ" دو دستي حسين، عبدالله رو بغل گرفت، گذاشت رويِ سينه... اينجا حرمله اومد، ديگه بچه ي يازده ساله ي دست بريده تير سه شعبه نميخواد، چرا حرمله؟ دستت بشكنه... حرمله يه بار يكي از تيرهاش رو خرج كرده بود، اونم سهمِ گلوي علي اصغر شده بود، حرمله تيري كه به علي اصغر زده از دور زده، امام حسين علي اصغر رو روي دست گرفت، بچه پيدا شد، حرمله كمين كرده بود، امام داشت حرف ميزد يهو ديد بچه داره دست و پا ميزنه، حرمله اولين تير رو از دور زد، بي هوا زد، چون هدف معلوم بود، از دور شليك كرد، تير دوم برايِ عبدالله بود، از دور نزد، اومد بالاي گودال، از نزديك، خودمونيشو بگم؟ تيرِ خلاص زد، يه جوري زد، گلو تو بغل حسين پاره شد،حسين.... افتاد تو بغل حسين، آخرين شهيد توي گودالِ، تو بغلِ حسينِ، نه حسين ميتونست برش داره، نه حسين مي تونست جداش كنه، اين بچه روي بدن حسين موند، ده نفر اسب هاشون رو آوُردن، رو بدن با اين اسبا رفتن، اين بدن با حسين يكي شد...*
زينب گرفته دست به سر ميكند نگاه
درهم شده حسين و حسن بينِ قتلگاه
*به نيت فرج سه مرتبه بگو: ياحسين!...*https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااااا_ابوالحسنی
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به طفلان حضرت مسلم علیه السلام اجرا شده #شبِ_چهارم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•
فهمیدم این همه گشتیم، تو خونه خودمون پیداتون کردم، گفتن حارث ما عترت پیامبریم، کارمون نداشته باش، اول مفصل کتکشون زد، بعد این دو آقازاده را از دو کتف به هم بست و انداختشون گوشه حجره، گفت صبح به حسابتون میرسم صبح شد به غلامش گفت برو کار اینها رو کنار شریعه فرات تموم کن سرشون رو بیار ،غلام اومد گفتن: ما بچههای مسلمیم، غلام به دست و پاشون افتاد، از راه فرات رفت، گفت من روی اینها تیغ نمیکشم. حارث پسرشو فرستاد پسر حارثم همین کارو کرد و برگشت... حارث گفت خودم باید کار اینها رو تموم کنم رفت کنار شریعه فرات نقل تاریخ اینه تیزی شمشیرو دیدن گریه کردن آخه سنی نداشتن دوتاشون هم بچه بودن به حارث گفتن حارث به ما رحم کن گفت خدا تو دل من رحمی بابت شما نذاشته من باید سرتون رو پیش عبیدالله ببرم تا محبوب اون بشم گفتن ما رو ببر حداقل پیش خود عبیدالله باهاش حرف بزنیم گفت نه گفتن: حداقل ما رو ببر بازار برده فروشات بفروش پولشو بگیر به زندگیت بزن باز هم قبول نکرد گفت بذار حداقل یکم نماز بخونیم گفت نماز آزادین هر چقدر دلتون میخواد بخونید نوشتن چهار رکعت نماز خوندن بعد دست به آسمان بردن و دعا کردن...حارث رفت سراغ محمد، ابراهیم پاشو گرفت، گفت: نه اول من، رفت سراغ ابراهیم،محمد پاشو گرفت، نوشتن تا تیغ به حلقوم محمد کشید، گفت بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، سر محمد رو جدا کرد انداخت توی توبره، همه مورخین نوشتن تا اومد سر ابراهیم رو جدا کنه رفت سراغ تن بی سر داداشش نوشتم خودشو تو خون برادرش میغلتوند میگفت:میخواهم با خون برادرم مقابل پیامبر خدا قرار بگیرم اينقدر این آقازادهها پا به زمین کوبیده بودن زیر پاهاشون گود شده بود...بزارید از دختر مسلم حمیده هم بگم، همه بچههای مسلم بن عقیل فدای امام حسین شدند، تعداد بچههاشو از دو سه تا بیشتر نوشتن تا چهارده تا هم نقل شده ولی میگن همه بچههاش فدای امام حسین شدن تو مسیر کربلا وقتی خبر مسلم ابن عقیل رو آوردن ابی عبدالله فرمود بگین حمیده بیاد.دیدن داره دست میکشه رو سر حمیده، گفت: آقا یه جوری نوازشم میکنی انگار من یتیم شدم ابی عبدالله فرمودند: عمه زینب، مادرت، من جای پدرت..یه گریز بزنیم، وقتی ابی عبدالله داشت میرفت سمت میدان دیدن اسب حرکت نمیکنه دیدن خانومی پاهای اسبو گرفته سکینه خانم بود گفت بابا اول از اسب بیا پایین، چی شده؟ گفت: بابا! یادته خبر شهادت مسلم رو آوردن شما حمیده رو نوازش کردی، این دختر دیگه فهمیده بود یتیم شده، گفت: بابا منم میدونم یتیم میشم منم نوازش کن...
حالا سرنوشت این حمیده رو بگم دور تا دور خیمهها رو امام حسین دستور داده بودن خندق حفر کنند تعداد سپاه دشمن زیاد بود اینا نتونن بیان فقط یه راه بزارن وقتی به خیمهها حمله کردن آتیش زدن امام سجاد علیه السلام فرمودند: "علیکن بالفرار" بگین فرار کنن برای حمیده نوشتن همین اسبها از همین یک راه وارد محوطه خیمه شدند، اسبها، اسب سوارها باید از این راه فرار میکردند تا گرفتار آتیش نشن، ولی حمیده زیر دست و پای اسبها جان داد، خواست فرار کنه گرفتار شد، ولی بعضیا تونستن فرار کنن راوی میگه دیدم دامنش آتیش گرفته راوی میگه فرار کرد دید من پشت سرشم ترسید هی میدوید به زمین میخورد بلند میشد دوباره ادامه میداد تا بهش رسیدم دو تا دستشو بالا گرفت گفت آقا منو نزن من بابا ندارم یتیم هستم گفتم نترس اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم من رهگذرم چیزی میخوای؟ گفت: آقا من خیلی تشنهام، آب نخوردم... ظرف آبی رو به دستش دادم هی نگاه میکرد هی گریه میکرد، نگاه به آب مینداخت صورتش خاکی بود اشکها از میان صورت خاکیش میریخت، گفت آخه بابام لباش خشکیده بودمیخوام ببینم به بابام آخر آب دادن ای حسین...https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااااا_ابوالحسنی
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•
*امام حسن غم کوچه پیرش کرد، آقازاده اش عبدالله هم همین رو میگفت، من دیگه تحمل ندارم مثل بابام که پیر شد غربت عموم رو ببینم، مُنْتخب طُرَیْحی نقل میکنه: میگه وقتی عبدالله وداع عمو جانش رو دید، با اهل خیام خیلی بیقرار شد، صدای التماس زدنها رو میشنید ابی عبدالله اومد راه بیفته دیدن عبدالله پشت امام راه افتاد ابی عبدالله صدا زد خواهر بیا عبدالله رو نگه دار...*
چون هیچ کسی دور پیامبرزاده
همه امید عمو کیست برادرزاده
اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز
گرچه افتاده ابوالفضل حسن مانده هنوز
یازده سال عمو جای پدرِ من بودی
مثل پروانه فقط دور و ور من بودی
بیشتر از علی اکبر نظرت بر من بود
جای من مثل پسرهات بر آن دامن بود
زودتر از پسرت لقمه به من میدادی
با ما شب و روز سلامی به حسن میدادی
خاطرت هست نشستی به کنارم سحری
قول دادی که مرا هم ببری هر سفری
حال امروز چه رخ داده امیر دو سرا
میسپاری به حرم تا که بگیرند مرا
فکر کردی بروی من به حرم میمانم
بیخیال تن زخم پدرم میمانم
دارم از دور به اوضاع تنت مینگرم
نیزهای بر کمرت خورد که خم شد کمرم
نیزهها گیسوی خونین تو را شانه زدند
نیزهها نیزه را داخل پهلوی تو کج میکردند
بعد با هم سر قتل تو لج میکردند
قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند
حسنیها همه یک روضه سنگین دارند
هر یک خاطره با بازوی خونین دارند
ابی عبدالله میگفت: خواهرم نگهدار این پسر رو... از اون طرف تو گودال نوشتن شمر فرمانده بود، شمر و خولی و یاران نقل مقتل اینه: آقا را احاطه کرده بودند تحریک میکرد هرچی میتونید حسین رو بزنید، در مقتل مقرم نوشته: عبدالله داره از دور نگاه میکنه، ابی عبدالله هی نیزه رو میگیره میاد بالا میافته، نقل مقتل اینه: حسین دیگه توان ایستادن هم نداشت، این نامردها دورش رو احاطه کرده بودن، عبدالله تا دید، حسن زاده است، نتونست تحمل کنه، دستش رو از دست عمه کشید، دوید به سمت عمو، چطور جمعیت رو شکافت من نمیدونم، خودش رو رسوند به عمو، دید بَحر ابن کَعب شمشیر رو بالا آوُرد، تا به آقا بزنه، صدا زد: وای بر تو میخواهی عموی مرا بکشی؟ دستش رو آورد شمشیر به بازوش خورد، به استخوان رسید، بچه صدا زد عمو رو، نقل دیگه میگه: گفت: یا اُماه من نمیدونم مادر خودش رو گفت، یا بازو شکسته رو گفت...
اسم بحر ابن کعب ملعون رو آوردم، نوشتن: یه جا اونجا حاضر شد، جای دیگه ای لباس آقا را غارت کرد...*
ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شده
بر سر پیراهن یادگاری فاطمه دعوا شده
استخوانهای تنت مثل دلت نرم شده
از بعد حسن گفتی که غارت زدهای
حال غارت شدهای پیراهنی نیست تو را
*سخت ابی عبدالله، عبدالله را در آغوش میکشید، تو کربلا دست عبدالله که قطع شد بوی حسن کربلا را گرفت، گویا امام حسن رو بغل کرده، اون لحظه هم که مادرشون جان داد، دو برادر باهم اومدن تو حجره تو بغل هم گریه کردن، گفت خدا بهت داداش صبر بده...
میگن تو گودال هم آقا داشت با این بچه حرف میزد بچه رو ذبح کردن، مشخصه از فاصله نزدیک بچه را زدن....https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااااا_ابوالحسنی
#قسمت_پایانی #روضه و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج عباس حیدر زاده •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*الهی خواهر نبینه..برادرایی که خواهر دارن میدونن من از شما سوال میکنم..کدوم خواهری طاقت داره ببینه قاتل رو سینه برادر نشسته؟ زینبم طاقت نداشت هی مینشست بلند میشد داد میزد نه اینکه گریه کنه داد میزد..هی صدا میزد.. وا محمدا.... مجبور شد روشو کرد طرف عمر سعد ملعون فرمود:" ایقتلُ ابا عبدالله و انت تنظر؟" دارن حسین منو سر میبرن تو نگاه میکنی؟ اونقدر عمه جان این جمله رو جانسوز و از ته جگرش گفت.. نوشتن دشمن خدا عمر سعد اشکش جاری شدروشو برگردوند...حسین..*
*اگه با خدا کاری داری خدا رو به این لحظهی زینب کبری قسمش بده..حضرت مضطر شده بود.. دید اون نانجیب روشو برگردوندبی بی روشو کرد جانب لشکر فرمود: یه نفر مسلمان بین شما نیست دارن حسینمو سر میبرن... وقتی از همه ناامید شد روشو کرد جانب قاتل ابی عبدالله یه درخواست ازش کرد.. گفت:..*
ای نامرد کمتر بین خون تابش بده
*یا میرن رو سینه اش یا محاسنشو تو دست میگرفت اون یکی نیزه تو سینش میزد..*
گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده
یا مَبُر سر از تنش یا لااقل آبش بده
*حالا هر کسی نفس داره بگه حسین...*
*حسین وقتی نالههای زینبو دید دیگه طاقت نداشت اشاره کرد خواهر برگرد. تو طاقت نداری ببینی سر حسینتو میبُرَن تو طاقت نداری ببینی..*
وقتی که زهر بر لب و بر حنجرش رسید
گویا شراره بر همهی پیکرش رسید
فصل بهار زندگی اش را خزان گرفت
این ارث زود رفتنش از مادرش رسید
آخی شد روضه خوان او پسرداغدیده اش
وقتی به روی لب نفس آخرش رسید
خیلی غریب بود ولی آخرین نفس
یک جرعه آب به گلوی اطهرش رسید
اما غریب کرب و بلا زیر نیزه ها
با چکمه یک نفر به روی پیکرش رسید
هر بار بوسه زد به گلو تیغ شمر دون
در قتلگاه جان به لب مادرش رسید
#شاعر:قربانی فر
https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااا_ابوالحسنی
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_عباس_حیدرزاده
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج حسن شالبافان •
*امام زمان منو ببخشه.. سادات حلالم کنید..*
در ازدحام خیمه زینب ناتوان افتاد
روبندهٔ زنها به دست این و آن افتاد
«ای وای ای وای ای وای»
*هفده روز این فاطمه تو شهر ما بود. آنقدر احترامش کردند.. چند روز قبل یه اهل دلی میگفت نه اینکه بزرگ شهر گفته باشه اینقدر فهمیده بودند زنها اومدن به شوهراشون گفتند ببینید این چند روزه نباید از اینجا عبور کنید. گفتن چرا؟ گفتن یه فاطمه تو این خونه است..
آخ برات بمیرم مادر.. که تا دید نامرد داره میاد اول روش رو برگردون.. این نامرد بیهوا زد تو صورتش. بعد از هفده روز هم که بی بی از دنیا رفت قمی ها چه تشییع جنازهای کردن. اون قسمتی که الان خانم حرمش هست باغی بوده تو تاریخ به نام باغ بابِلان. این باغ را آماده کردند قبر آماده شد آخه دختر امامه احترام داره لذا میگن تابوت را که گذاشتن رو زمین هیچکس جرات نمیکرد به این بدن دست بزنه، همه رفتند. عقب خدایا چه کار کنیم؟خِبرههای روضه فهمیدند کجا رفتیم یه وقت دیدن دو تا سوار دارن از سمت قبله میان.. ان شاالله هیچ موقع داغ نبینی اونهایی که داغ مادر دیدند میفهمند. رفقا! اگر بخواهند یه خانمی را دفن کنند اول از همه یکی میگه نامحرمها برن کنار. باید دوتا محرم باشند. لذا میگن امام رضا آمد، جوادالائمه آمد، بدن را با احترام نماز خوندن و دفن کردند.. چرا میگن دو تا محرم. چون باید یکی بره تو قبر یکی دیگه اون بالا بدن رو بده دستش.. چی میخوای بگی اگه این روایت چهل وپنج روز شهادت بی بی را بخوام بگم مثل این شبا هی علی رفت تو قبر بیرون اومد هی نگاه به قبر میکرد یه نگاه به فاطمه میکرد، قهرمان خیبر به چه کنم چه کنم افتاد. یه وقتی دید دو تا دست شبیه دستای پیغمبر هی میگفت الیّ. این دوتا بدن.. یه جای دیگه هم برات بگم.. بنی اسد هی به این بدنها نگاه کردند یه وقت دیدن یه سوار از سمت قبله آمد بنی اسد کنار برید من این بدنها را خوب میشناسم برید یه قطعه بوریا بیاورید. ای بی کفن...https://eitaa.com/yazahramadadi135
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااا_ابوالحسنی
|⇦•امُّ المُقاومه مَولاتی فاطمه..
#قسمت_پایانی #سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده حسینیه امام خمینی (ره) ۱۴۰۲ به نفس حاجمهدی رسولی
حتی اگر که حق حتی اگر که نور
چشمی نبیدنش محروم می شود
حتی اگر امام، حتی اگر علی
امت جفا کند مظلوم می شود
علی آری علی حتی علی تنهاست بی مردم
ولی در خوابِ گمراهی بمانَد بی علی مردم
ای نهضتِ بیداری، یا فاطمةُ الزهرا
در بطن زمان جاری، یا فاطمةُ الزهرا
هرچند به تنهایی یا فاطمةُ الزهرا
تو امت مولایی یا فاطمةُ الزهرا
«یا فاطمةُ الزهرا...»
میزان اگر علی ست تحت ولایتش
دنیا و آخرت آباد می شود
مولا اگر که اوست هرکس که با علی ست
از بند هر چه هست آزاد می شود
اگر دستان مردم بود نمی شد دست او بسته
اگر پهلو اگر بازو ولی زهرا نشد خسته
ای قله ی حق خواهی، یا فاطمةُ الزهرا
تو دست یداللهی، یا فاطمةُ الزهرا
ای خطبه طوفانی، یا فاطمةُ الزهرا
حق هستی و می مانی، یا فاطمةُ الزهرا
«یا زهرا یا زهرا ...
امُّ المُقاومه مَولاتی فاطمه»
تو خطبه ای تو چشمه ای تو مثل رودی
از دامن خورشید ما تهمت زدودی
یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بی نگین نیست
اکنون خداروشکر بی کوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت روح تازه داریم
در غزه از روح حماس آوازه داریم
اینک برای فتح و پیروزی شتاب است
این بانگِ نسل سوم این انقلاب است
گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکمِ جلو دار است، سر در پیش داریم
«امُّ المُقاومه مَولاتی فاطمه»
عمری ست رهین منت زهراییم
مشهور شده به عزّت زهراییم
@Reza_abolhasani_1368
#کانال_متن_وسبک_مداحی
#رضااااااا_ابوالحسنی
مُردیم اگر، به قبر ما بنویسید
ما پیر غلام حضرت زهراییم
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده #شب_اول_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*دیدند مسلم سربه دیوار گذاشته گفت نامه نوشتم آقاعلی اصغرتم بیار درختاشون میوه داده جوی آبشون روانه.... *
نیا حسین این مردم جوابتو نمیدن
نیا حسین نقشه واسهٔ سرت کشیدن
نیا حسین تیر و نیزه و سنان خریدن
دیدم که تو بازار یه کوفی نامرد
سه شعبه می سازه
اینجا که رحم و مروت محاله
خون علی اصغر تو حلاله
نیا حسین
واسه حنجره ات یه قطره آب ؟
اینجا جای همسرت رباب ؟
نیا حسین
زینب جاش تومجلس شراب؟
شکرخدا آقا ناموسم اینجانیست
مثل تو مظلومی هیچکی تو دنیانیست
*نوشتند وقتی بدن بی سرمسلم رو انداختند پایین مردم دور بدن مسلم جمع شدند یه وقت دیدن یه پیرزن داره همه روعقب میزنه برید کنارمن می شناسمش گفتند سر نداره از کجا می شناسی گفت از لباساش آخه یه شب مهمان من بوده اما بگم "لایوم میومک یا اباعبدالله" کاری بابدن حسین کردندنه پیراهنی نه انگشتی نه انگشتری زینب اومد تو قتلگاه ...*
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
*یه وقت دید از گوشه گودال یه صدای بریده بریده هی میگه... الیٌ ..امام صادق علیه السلام میفرمایندکاری باجدما کردندکه به اندازه یک نگین انگشترهم جای سالم دراین بدن نبودبی بی زینب لباروگذاشت رو رگهای بریده
داداش!
گفتم که فراغ را نبینم. دیدم
امد به سرم از آنچه می ترسیدم
*مسلم نگران ناموسش نبود اخه زن وبچه اشو دست اباعبدالله سپرده لذا بودتاخبرشهادت روشنید فرمودبگید حمیده بیاد،دایی این دخترهست محرمش هست این دخترروبغل کرددست برسرش کشید ابی عبدالله،دخترصدازددایی جان امروزیه جوردیگه دست روسرم کشیدی گفت آره عزیزم ازامروز من بابای توام اونایی که دخترداریدمی دونید این دختررونوازش کرد دخترخودش گوشه ایی داره می بینه لذا تووداع آخر وقتی دیدذوالجناح حرکت نمیکنه یه نگاه کرددیددخترجلو اسب روگرفته بابا یادته دخترمسلم روبغل کردی یکم بغلم کن..*#
##کانال_سبک_وشعرمداحی
در ایتا
#رضاابوالحسنی
https://eitaa.com/yazahramadadi135
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده #شب_اول_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*دیدند مسلم سربه دیوار گذاشته گفت نامه نوشتم آقاعلی اصغرتم بیار درختاشون میوه داده جوی آبشون روانه.... *
نیا حسین این مردم جوابتو نمیدن
نیا حسین نقشه واسهٔ سرت کشیدن
نیا حسین تیر و نیزه و سنان خریدن
دیدم که تو بازار یه کوفی نامرد
سه شعبه می سازه
اینجا که رحم و مروت محاله
خون علی اصغر تو حلاله
نیا حسین
واسه حنجره ات یه قطره آب ؟
اینجا جای همسرت رباب ؟
نیا حسین
زینب جاش تومجلس شراب؟
شکرخدا آقا ناموسم اینجانیست
مثل تو مظلومی هیچکی تو دنیانیست
*نوشتند وقتی بدن بی سرمسلم رو انداختند پایین مردم دور بدن مسلم جمع شدند یه وقت دیدن یه پیرزن داره همه روعقب میزنه برید کنارمن می شناسمش گفتند سر نداره از کجا می شناسی گفت از لباساش آخه یه شب مهمان من بوده اما بگم "لایوم میومک یا اباعبدالله" کاری بابدن حسین کردندنه پیراهنی نه انگشتی نه انگشتری زینب اومد تو قتلگاه ...*
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
*یه وقت دید از گوشه گودال یه صدای بریده بریده هی میگه... الیٌ ..امام صادق علیه السلام میفرمایندکاری باجدما کردندکه به اندازه یک نگین انگشترهم جای سالم دراین بدن نبودبی بی زینب لباروگذاشت رو رگهای بریده
داداش!
گفتم که فراغ را نبینم. دیدم
امد به سرم از آنچه می ترسیدم
*مسلم نگران ناموسش نبود اخه زن وبچه اشو دست اباعبدالله سپرده لذا بودتاخبرشهادت روشنید فرمودبگید حمیده بیاد،دایی این دخترهست محرمش هست این دخترروبغل کرددست برسرش کشید ابی عبدالله،دخترصدازددایی جان امروزیه جوردیگه دست روسرم کشیدی گفت آره عزیزم ازامروز من بابای توام اونایی که دخترداریدمی دونید این دختررونوازش کرد دخترخودش گوشه ایی داره می بینه لذا تووداع آخر وقتی دیدذوالجناح حرکت نمیکنه یه نگاه کرددیددخترجلو اسب روگرفته بابا یادته دخترمسلم روبغل کردی یکم بغلم کن..*#
##کانال_سبک_وشعرمداحی
در ایتا
#رضاابوالحسنی
https://eitaa.com/yazahramadadi135