فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ میدونستی اینقدر دوستت داره؟
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
رفقای جان سلام ✋🏻
پیشاپیش عیدتون مبارک 😍
ان شاالله حضرت محمد مصطفی ‹صل الله علیه و آله وسلم› یاریگرمون باشه در تک تک مراحل زندگی 😌🤩
اومدم با یه خبر دست اول 🤤😃
امشب مــــســــابــقـــه به مناسبت تولد نبی اکرم ‹صل الله علیه و آله وسلم› داریم 😎😍
میپرسید مسابقه چجوریه؟! 🧐
عرضم به خدمتتون اینجوریه که من کلیپ یا کلیپ هایی رو امشب راس ساعت ²¹ میذارم داخل کانال ☺️
و پس از ²⁰ دقیقه یعنی ساعت ²¹:²⁰ چند سوال از همون کلیپ در کانال قرار میدم و سه نفر اولی که جواب کامل و درست رو به پیوی من ارسال کنه برنده میشه 😁✌️🏻
📌هدیه نفر اول: 20000 تومن پول نقد
📌هدیه نفر دوم: 10000 تومن شارژ
📌هدیه نفر سوم: 5000 تومن شارژ
#مسابقه_ولادت_پیامبر_مهربانی_ها 🍂
بدوووووووویین که ساعت ²¹ منتظر حضور پر شور و هیجان انگیزتون هستم 😍😎
باشد که رستگار شویم 😁✊🏻
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
4_6026038518734653609.mp3
5.48M
🔊 #صوتی | سبک #سرود
📝 تویی که بهانه تمام خلقتی، نبی رحمتی...
👤 حاجمیثم #مطیعی
🌺ویژه ولادت #پیامبر_اکرم و #امام_صادق
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
#اندکی_تفکر
برگشتگفت:
منقربونچارشونهبودنت!!
گفتمباکیحرفمیزنی؟!
گفتبارفیقشهیدم.
نگاهچهچارشونس.
همینشدلمنوبرده...
گفتماحیانا
ازظاهروتیپرفیقشهیدانتخابمیکنن
یاازباطنواخلاق؟!!!
#بهکجاچنینشتابان🖐🏻
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
#اندکی_تفکر برگشتگفت: منقربونچارشونهبودنت!! گفتمباکیحرفمیزنی؟! گفتبارفیقشهیدم. نگاهچهچا
و سکوتے کہ منطقےتر از هرچیز دیگرےست😐
نور نَتابد مگر از جَمال مُحمّــد... ✨♥️
😍 عیدتون مبااااااارک... 🍀🌸🌹🎈
🎊 🎊
الهـــی بحق رحمة للعالمین آرامشِ
محمدۍ مهمون همیشگیِ دلاتون
باشه... 🍀🌸🌹♥️
#امام_صادق
#حضرت_محمد
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
💛🌸࿐
#تلنگرانہٖ💡
•
•
یہ #نشدن هایـےهستــ👀
ڪہاولش #ناࢪاحتمیشے💔😢
ولےبعدامیفهمے…🌱🌸*
چہشانسےآوࢪدےڪہنشد!🍭*✨
↓
#خداحواسشبهتهستــ💕🦋
ڪہاگہتو #مسیࢪشباشےツ🍫☕️
#بهتࢪیناࢪوبراتࢪقممیزنہ
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@yazainab314
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیدتون مبــــــــــــــــــــارڪا 😍
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_بیست_هفت
رها ساکش را دم در گذاشت: بچه ها! زود باشید دیگه. دیر شد.
مهدی غر زد: ما دیگه چرا بیایم.
صدرا جواب داد: مامان زهرا دلش براتون تنگ شده. بپوشید حرف نزنید.
رها رو به صدرا همانطور که کش چادرش را مرتب میکرد گفت: به احسان گفتی نیستیم دو روز؟
صدرا سری به تایید تکان داد و مدارکش را چک کرد: گفتم.
رها: گفتی اگه کار نداره بیاد باهامون؟
صدرا سرش را بلند کرد و به خاتونش نگاه کرد: بیاد باهامون؟
رها دست از چادرش کشید و نق زد: مگه نگفتم بگو بیاد؟ بچه دلش میپوسه!
صدرا: آخه ممکنه سختشون بشه!
رها اخم کرد: من گفتم باهامون میاد. احسانم دیگه جزء پسرای ماست
هر جا میریم باید بیاد!
صدرا متعجب گفت: مطمئنی؟
رها چادرش را زیر بغلش زد و گفت: بله. برم بگم وسایلش رو جمع کنه بیاد.
همانطور که در را باز میکرد صدای صدرا را شنید: شاید کار داشته باشه!
رها: کار نداره. بیکاره. میدونم.
در را که باز کرد، احسان را دید. احسانی که دقایقی بود که پشت در ایستاده بود و به صحبتهایشان گوش میداد.
زیباست که دوست داشته باشی، زیباست که دوستت داشته باشند و زیباتر آنکه، کسانی که دوستشان داری، دوستت داشته باشند.
رها لبخند زد: وسایلت رو بردار.
احسان: مزاحم نیستم؟
رها: کوچیک که بودی، دوست داشتی مادرت باشم! دیگه دوست نداری؟
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻