☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_هفتاد_هشتم
در برابر چشمان از حدقه درآمده من تماس را قطع کرد و خیلی ریلکس گوشی را به داخل جیبش انداخت.
برایم ابرویی بالا انداخت و دست دور گردن کمیل انداخت
_خواهرجونم با اجازه ات ما دیگه میریم.بای
در حالی که میخندیدند از اتاق خارج شدند.
با شنیدن صدای زنگ موبایلم ،از مسیر رفتنشان چشم گرفتم و به دنبال گوشی داخل اتاق چشم گرداندم.
زهرا گوشی را به دستم داد و لبخندی زد
_عزیزم داداش کیان زنگ میزنه .تنهات میزارم
در حالی که تماس را وصل میکردم زهرا از اتاق خارج شد.
_سلام
_سلام روژان خوبی؟
_ممنونم ،تو خوبی؟پهلوت درد نمیکنه؟
_خوبه عزیزم ،نگرانم نباش دردش قابل تحمله .
_کیانم کی میای؟
_ان شاءالله فردا با اولین پرواز برمیگردم
_خدهروشکر،دیگه بیشتر از این طاقت دوریت رو ندارم
_فردا عصر من خونه ام.
بعد از کلی استرس و نگرانی حالا که میدانستم او سالم است خیالم آسوده شده بود
_بی صبرانه منتظرتم آقا،خونه بدون تو صفایی نداره
_منم.دیگه چه خبر؟در نبود من خوش گذشت؟
_اینجا خبری نیست.درنبود تو که خوش نمیگذره ولی درنبودت روهام انقدر سربه سر من و خاله گذاشت که کچلمون کرد.
صدای خنده اش به گوشم رسید
_خدا خیرش بده .یه برادرزن دارم که از خوبی همه انگشت به دهن موندن.
مشکوک پرسیدم
_این الان متلک بود؟
_نه به جان خودم.من اینجا خیالم راحت بود که تا وقتی روهام هواتو داره برات اتفاقی نمیفته.
_داداشم خیلی خوبه ولی چه کنم که هیچ کس نمیتونه جای تو رو واسم بگیره.
_فردا اومدم خانوم جان.روژان جان پرستار اومده باید پانسمانم رو عوض کنه من برم بعدش بهت زنگ میزنم .
_باشه عزیزم .مواظب خودت باش .
_چشم خانوم ،شماهم مواظب خودت باش.فعلا یاعلی
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_هشتادم
صبح با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم.
حال خوشی داشتم که قابل وصف نبود.
با دلی آرام به نماز ایستادم.
بعد از نماز سجده شکر به جا آوردم
دلم میخواست قبل از آمدن کیان دستی به سر و گوش خانه بکشم.
بی خیال خواب شدم و با شوق به سالن پذیرایی رفتم .
شروع به گرد گیری و جارو زدن خانه کردم .
کارم که تمام شد به آشپزخانه رفتم تا برای کیان کیک بپزم.
کیان علاقه عجیبی به کیک داشت ،به طوری که اگر او را به حال خود رها میکردی شبانه روز کیک میخورد .
مواد کیک را آماده کردم و داخل قالب ریختم .
قالب را درون فر قرار دادم .
آشپزخانه را سرو سامان دادم و ظرف هایی که کثیف کرده بودم را شستم.
یک ساعتی از وقتم را پخت کیک گرفت.
شنل بافتم را از روی مبل برداشتم و به حیاط رفتم تا کمی قدم بزنم.هوای پاییزی لذت بخش بود .چشمم به برگهای زیبای درختان افتاد که دم در خانه را رنگین کرده بودند .راه رفتن روی آنها بسیار دلنشین بود .
صدای خش خش برگ ها لبخند به لبم می آورد.
کمی که قدم زدم بخاطر سوز هوا لرز به جانم نشست
قبل از ورود به خانه برگهای جلو در ورودی را جاروزدم و بعد به داخل رفتم.
به ساعت نگاهی انداختم.
ساعت هشت صبح بود .
به آشپزخانه رفتم و کیک را از درون فر بیرون آوردم .بوی کیک خانه را برداشته بود.
به سراغ کتری رفتم و زیرش را روشن کردم.
میز صبحانه را که چیدم به اتاق روهام رفتم تا او را از خواب بیدار کنم.
دلم میخواست کمی مثل گذشته ها اذیتش کنم.
_روهام جان ،بیداری بیا صبحونه
چند دقیقه صبر کردم
وقتی دیدم صدایی نمیآید وارد اتاق شدم.
روهام خواب پادشاه هفتم را میدید .
به اطراف نگاهی انداختم .
دنبال وسیله ای بودم تا به وسیله آن او را از خواب بیدار کنم.
چشمم به ساعت قدیمی کیان افتاد.
کیان از آن بخاطر صدای آزاردهنده اش استفاده نمیکرد،فقط به عنوان یک یادگاری از دوران کودکی اش نگهش داشته بود.
ساعت را برای یک دقیقه بعد تنظیم کردم و آهسته از اتاق خارج شدم
&ادامه دارد...
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
بابت تاخیر واقعا واقعا شرمنده🙏🏻
حلال کنید
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌺دوست داشتنَت
#سحـرخیـزترین حسِ دنیاست
🌺که صبــــ🌤ــحها
پیش از باز شدنِ #چشمهایم
در #من بیدار میشود😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
✨🌿به {دختران تمدن ساز نسل ظهور} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
فاصلـہء میانِ باختـن و ساختـن ،
تنها یک کلمـہ اسـت . . .
"خـواستـن"
تــو ،
مے تـوانے روزَت را بـہ زیبــاتـرین شکل بسـازے ،
و مے تـوانے آن را با کج خلقے هایت ببــازے . . .
پـس لبخنـد بـزن . . .
کـہ مولا علے علیه السلام فرموده است :
گشاده رویے ، سرآغاز نیکوکارے است
صبحتون سرشار از نگاه خدا❤️
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
✨🌿به {دختران تمدن ساز نسل ظهور} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
4_5807768723133564101.mp3
6.63M
#قرار_هر_روز💚
سلام بر حسین ابن علی ✋🏻😍
صبحتون رو با یاد سید شهدا آغاز کنید ...😇
رفقا این صوت ارزش هزار بار گوش دادن داره ❣
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
✨🌿به {دختران تمدن ساز نسل ظهور} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
✳️ دعای پیش ازخواندن قرآن ✳️
اَللّهُمَّ بِالحَقِّ اَنزَلتَهُ و بِالحَقِّ نَزَلَ ، اَللّهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیهِ وَاجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی وَ حُزنی ، اَللّهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِهِ وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّل بِهِ میزانی ، وَارزُقنی تِلاوَتَهُ عَلیٰ طاعَتِکَ ءاناءَ اللَّیلِ وَ اَطرافَ النَّهارِ ، وَاحشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیار..
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314