#ارتباط_با_نامحرم🚫
خیلےهامون ممڪنه بگیم من ڪه به چشم برادرے بهش نگاه میڪنم، فلانے جاے خواهرمه چه ایرادے دارهـ باهاش حرف بزنم...
همکلاسیمه رابطمون بخاطر درسه،،دلش گرفته چے میشه ڪمڪش ڪنم؟؟!
#ایست🤚🏻⛔️ اینا همش بهانست
هرڪارے مقدمه ای داره…
مقدمه دوستی #بانامحرم👫
همین چت هاس…❌
همین صحبت های بی مورد با نامحرمه.
عزیزم یادت باشه
پسر خاله،پسرعمو،پسر دایی، پسرعمه، شوهر خواهر،شوهر خاله،پسر همسایه ، همکلاسے... همه نامحرم هستند.🖇👌
📛کم کم چتهاتون زیادترمیشه
کم کم صحبت هاتون زیادتر می شه
❣کم کم بهش وابسته میشی
اگه نشی،بایدبرے دکتر!
چون این غریزه ماآدماس! 😕
فضا،مجازی مجازیه❗️
ولی نامحرم،نامحرم واقعیه
پس فرقے نمیڪنه چه مجازے باشیم و چه واقعیت،گناه،گناهه...
از همین الان شروع کن به این رابطه ها خاتمه بده🙅🏻♀
پس...
⛔️ چت ممنوع
صحبت بی جا و بی مورد ممنوع❌
#ترک_هر_گناه_یک_قدم_بسوی_ظظهور
انگیزشی
★ به « تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیاامدهنوهےارباب😍🤗
★ به « تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه رجب ، فرصتی ویژه برای شناخت بهترو بیشتر از اماممون و رفاقتی شیرین با اهل بیت هست، فرصت رو از دست نده!
#استوری_ویژه_مولودی
#ماه_رجب🌙
______________
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
ألسَّلام علیکَ یامَهـدی
#حـدیث 📜✨
قاݪ امام رضـا (ع) :
کسی که گره ازکارمؤمنی بگشاید و شادش کند، خداوند هم درروز قیامت، کاربسته او را میگشاید.🍃
#ماه_رجب
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
از #ماه_رجب قدردانی کنید و به یکدیگر #تبریک بگویید
باید همه به یکدیگر تبریک عرض کنیم [این] توفیق الهی را که توانستیم بار دیگر وارد #ماه_رجب بشویم. #ماه_رجب یک فرصت تقرّب به ارزشهای الهی و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار و فرصت خودسازی است. این ایّامی که در روایات ما بهعنوان ایّام برجسته معرّفی شدهاند، اینها همه فرصتند؛ هر فرصتی هم نعمت است و هر نعمتی هم نیازمند شکر و سپاس است. شکر و سپاس نعمت هم این است که انسان نعمت را بشناسد، بر طبق اقتضای این نعمت رفتار کند، از آن بهره ببرد، نعمت را از خدا بداند و آن را در راه خدا به کار ببرد؛ ماه رجب از این نعمتها است. بعد هم ماه شعبان است که آن هم نعمت دیگری است و این دو ماه از نظر کُمَّلین و اهل توحید و اهل معنا مقدّمهی ماه رمضانند؛ و ماه رمضان ماه عروج است، ماه رفتن به معراج است، ماه تزکیه است، ماه تصفیه است که همهی ما به اینها احتیاج داریم. از #ماه_رجب قدردانی کنید؛ در این ماه توسّلات خودتان به درگاه پروردگار عالم را هرچه میتوانید بیشتر کنید؛ به یاد خدا باشید و کار را برای خدا انجام بدهید؛ این تلاشی که میکنید، این زحمتی که میکشید، برای خدا قرار بدهید.
رهبر معظم انقلاب اسلامی
۱۳۹۴/۲/۶
🌺ولادت امام پنجم حضرت باقرالعلوم علیهالسلام مبارک باد
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_بیست_ششم
دستم را زیر چانهام زدم و با عشق به کیان عزیزم چشم دوختم.
لبش به لبخندی شکفت.
- چرا زل زدی به من؟انگار چندساله منو ندیدی خانوم.
_میدونی خاصیت عشق اینه که هرلحظه دلتنگ یار بشی.من حتی وقتی کنارمی دلم برات تنگ میشه
دستش را، روی دستم که روی میزبود،گذاشت
_من فکر میکردم فقط من اینجوریام ولی به قول تو انگار خاصیت عشقه.
_یه حدیثی از پیامبر مهربونمون تو کتاب جاذبه امام علی ع خوندم، از همون موقع دلم میخواد ساعتها نگات کنم.
با خنده گفت:
_اوه اوه .چی نوشته بود حالا؟
با دیدن قیافه بامزه اش میخندم
_ جونم برات بگه که، پیامبرص فرمودند: بهترین هم نشینان کسی است که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر دانشتان بیفزاید و رفتارش شما را به یاد آخرت و قیامت بیندازد.
دقیقا مصداق توئه!
_و شاید مصداق تو باشه عزیزدلم.
هردو به هم چشم دوخته ایم.
باشنیدن صدای زنگ گوشی کیان ،از هم چشم گرفتیم.
کیان گوشی را از جیبش بیرون آورد و تماس را وصل کرد
_سلام کمیل جان .باشه داداشم دو دقیقه دیگه بیاین بالا.فعلا عزیزم
گوشی را رویرمیز گذاشت.
_روژان جان کمیلشون بیرون کافی شاپ هستند.من برم پایین کیک رو بگیرم بیارم بالا .تو آماده باش
_باشه باشه بدو عجله کن.
_چشم عزیزم.
کیان با عجله به طبقه پایین رفت و با یک کیک و یک اسپری برف شادی برگشت.
کیک حرف Rبود رویش با شکلات و خامه و توت فرنگی و بیسکوییت به زیبایی تزیین شده بود.
شمع علامت سوال را روی کیک گذاشتم وشمع را روشن کردم.
کیک به دست جلو در ورودی طبقه بالا ایستادم.
کیان هم با اسپری برف شادی کنارم ایستاد.
صدای حرف زدن کمیل و روهام به گوش میرسید
_روهام جان تو امکان نداره بزارم بدون یک فنجون قهوه منو تنها بزاری ،رو عشق پا بزاری
صدای خنده روهام بلند شد.
من و کیان هم آرام به حرف کمیل خندیدیم.
روهای پایش را روی آخرین پله که گذاشت با من و کیان روبه رو شد.
منو کیان باهم شعر تولدت مبارک را برایش خواندیم.
کمیل دست زد و کیان هم برف شادی را روی سرش میریخت.
روهام در حالی که لبخند میزد متعجب به من چشم دوخت
_ممنونم خواهر خوشگلم.واقعا یادم نبود تولدمه
_تولدت مبارک باشه الهی فدات بشم.
کیک را به دست کیان دادم و خودم را به آغوش پر مهر برادرم سپردم.
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_بیست_هفتم
آغوش برادرانه روهام در تمام لحظات زندگی برای من امنترین مکان بود.
شبهایی که والدینم در مهمانی به سر میبردند و من را با محبوبه خانم تنها میگذاشتند،روهام مرا به آغوش می کشید و برایم داستان میگفت و یا با من بازی میکرد.
رابطه ما باهم خیلی صمیمانه تر از رابطه من با پدر و مادرم بود.
_داداشی جونم تولدت مبارک .من خیلی خوشبختم که تو داداشمی
بوسه ای روی گونه ام زد و نم اشک زیر چشمانم را با دست گرفت.
بازهم یادآوری گذشته اشکم را در آورده بود و من متوجه نشده بودم.
_ممنونم خواهری.منم خوشبختم که تو خواهر کوچولوی منی عزیزدلم
کیان دستم را گرفت و کمیل خندان گفت
_جمع کنید این هندی بازیاتون رو بابا!
صدای خنده مان بلند شد .
همه دور میز نشستیم.
کیان کیک را مقابل روهام گذاشت.
_نوبتی هم که باشه نوبت خاموش کردن شمع تولد برادرزن جانه!.یه آرزو کن داداش
تنها من میدانستم قطعا آرزوی روهام ،رسیدنش به زهراست.
من به چشم دیدم که وقتی زهرا را ندید چقدر چشمانش ناراحت شد هرچند لبخند بر لب کاشته بود.
چشمانش را بست
کمیل به شانه اش زد
_بلند بگو آرزوتو بب....
_سلام
با صدای بلند زهرا حرف کمیل نصفه ماند و روهام با تعجب چشمانش را باز کرد.
با لبخند به هردو نگاه کردم.
ممنون زهرا بودم که با آمدنش تولد روهام را برایش دلنشینتر کرده بود.
_سلام بر خواهر خودم.فکر کردی فقط خودت خواهر داری هی پزشو به من میدی
روهام با حرف کمیل به خنده افتاد.
_به بزرگی خودت ببخش داداش.
زهرا با لبخند آمد و کنارم نشست.حالا فاصله روهام با زهرا فقط یک سدی بود به روژان!!
_آقا روهام تولدتون رو تبریک میگم .ان شاءالله به آرزوهای خوبتون برسید و جشن صد سالگیتون رو جشن بگیریم.
برادرم با وجود برادران زهرا سربه زیر شده بود
_ممنونم زهرا خانوم، خوش حالم کردید که تشریف آوردید
زیر لب زمزمه کرد
_خواهش میکنم.
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_بیست_هشتم
روهام کیک را با کلی شوخی و خنده برید.
گارسون هم کیک را برش زد و با یک فنجان قهوه روی میز گذاشت.
_خب خب نوبتی هم که باشه نوبت کادو دادن به رفیق ماست.کیان جان هدیه اتو رو کن
کیان لبخندی زد و از داخل جیبش یک پاکت کوچک بیرون آورد و به سمت روهام گرفت
_خیلی ناقابله روهام جان.
_ممنونم ازت داداش لطف کردی
کمیل با خنده گفت
_باز کن ببینم این چیز ناقابل چیه؟
روهام پاکت را باز کرد، یک بلیط هواپیما بود.
خیلی کنجکاو شدم ببینم واسه کجاست
_حالا مقصد کجاست؟
روهام داخل بلیط را نگاه کرد و با تعجب سرش را بالا آورد.
و با بهت گفت
_کربلا
همه متعجب شده بودیم.کمیل زودتر از ما به خودش اومد
_ای ول بابا عجب هدیه ای ،حالا واسه کی هستش
کیان در حالی که با لبخند به من چشم دوخته بود جواب کمیل رو داد
_واسه هفته دیگه .دوشنبه
کمیل با خوشحالی رو به روهام کرد
_روهام یه خبر خوش بدم بهت.تو خیلی خوش شانسی چون خلبان اون پرواز منم.
روهام به شوخی زد تو سرش
_پس از الان بگید روحم شاد و یادم گرامی
صدای خنده همه بلند شد.
روهام قدرشناسانه به کیان نگاه کرد
_واقعیتش نمیدونم بخاطر این هدیه چی باید بگم .واقعا شوکه شدم.تا حالا به کربلا رفتن فکر نکرده بودم.حالا که قراره با کمیل همسفر بشم یه جورایی هیجان این سفر رو دارم.ممنونم ازت کیان جان
روهام از روی صندلی بلند شد و با محبت کیان را به آغوش کشید.
با لبخند نگاهشان کردم.ممنون کیان بودم که با دادن این هدیه، روهام را یک قدم به خدا نزدیکتر کرد. امید دارم که امام حسین ع به دلش نگاه کند و محبت اهل بیت ع را به دل روهام بیاندازد.
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_بیست_نهم
کمیل یک ساعت به روهام هدیه داد.
من هم کیف چرمی که برایش خریده بودم را به او هدیه دادم.
در آخر هم زهرا کادویش را مقابل روهام گرفت
_بفرمایید، بسیار ناقابله
روهام جعبه هدیه را گرفت
_ممنونم از لطفتون راضی به زحمتتون نبودم.
با شوق کادو را باز کرد و با دیدن کمربند و کیف نگاه مملو از محبتش را نثار زهرا کرد
_خیلی زیباست .ممنونم.
_خواهش میکنم.مبارکتون باشه.
بعد از کلی بگو و بخند از کافی شاپ بیرون آمدیم.
همه تو پیاده رو ایستادیم
کمیل که در حال حرف زدن با گوشی اش بود به جمعمون پیوست
_بچه ها دوستم واسش یه مشکلی پیش اومده ،من باید به جاش برم سفر .فعلا خدانگهدار
همه با او خداحافظی کردیم .
کمیل که رفت .زهرا هم روبه روهام کرد
_بازهم تولدتون مبارک باشه .
سپس رو به من و کیان کرد
_داداش با اجازه من میرم خونه عمه .زنداداش امشب خیلی خوش گذشت ممنونم.
_ممنونم که اومدی
کیان با مهربانی رو به زهرا کرد
_بزار برسونمت عزیزم این وقت شب صلاح نیست تنها بری.
_داداش با اسنپ میرم.
مسیر خونه عمه مهدخت با خونه خودمون زیاده .
از فرصت استفاده کردم
_خونه عمه مهدخت به خونه ما نزدیکه پس اجازه بده روهام برسونت.
بدون اینکه اجازه بدم زهرا حرفی بزند رو به کیان کرد
_کیان جان اگه ایرادی نداره زهرا جان با روهام بره.
کیان دست روی شانه روهام گذاشت.
_ایراد که نداره فقط نمیخوام مزاحم روهام بشیم.
روهام هم، خوش حال از فرصت پیش آمده جواب کیان را داد.
_نه داداش چه مزاحمتی .زهرا خانوم مراحمند.پس با اجازه اتون ما دیگه میریم.
زهرا با قیافه ناراضی دور از چشم بقیه برایم خط و نشان کشید و من فقط لبخندی دندان نما نثارش کردم.
آنها که دور شدند.
روبه کیان کردم
_عشقم بریم کمی قدم بزنیم.
_بریم عزیز دلم بعد میایم ماشینمو برمی داریم.
دست در دست هم در پیاده رو به راه افتادیم.
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_سی_ام
امروز قراربود کیان به سرکارش برگردد.
هردو حال و هوای عجیبی داشتیم.
او خوشحال بود و من نگران!
نگران روزهایی که از راه می رسید و ممکن بود از هم دور باشیم و یا جان عزیزم در خطر باشد.
لباس فرمش را دیروز تهیه کرده بود.
نماز صبح را به کیان اقتدا کردم،بعد از نماز کیان مشغول قرآن خواندن شد ومن هم به آشپزخانه رفتم و میز صبحانه را چیدم.
نگاهی به ساعت کردم، نیم ساعتی وقت داشتیم.
من عاشق صدای صوت قرآن کیان بودم.هربار میخواستم صدایش را برای خودم ضبط کنم ولی اتفاقی می افتاد و نمیشد.
وارد اتاق شدم و کیان صدق الله گفت و قرآن را بوسید و روی میز گذاشت.
_قبول باشه آقا
_قبول حق خانومم.
لباس نظامی اش را از درون کمد بیرون آوردم.
_بفرمایید این هم لباس زیباتون.
بلند شد و دستش را دراز کرد
_ممنونم عزیزم .
_تا شما شلوارش رو بپوشی منم برم جوراباتون رو بیارم.
_چشم
همیشه اعتقاد داشت جوراب را باید خود مرد بشوید چه معنی دارد جوراب را به دیگران بدهد تا شویند.
دیشب جوراب هایش را شسته و روی بند داخل حیاط پهن کرده بود.
با عجله وهرد حیاط شدم و جورابهایش را برداشتم و به داخل اتاق برگشتم.
کیان شلوارش را پوشیده بود و میخواست لباسش را بپوشد .
_آقایی میشه اجازه بدی من تنت کنم؟
به خنده افتاد
_به قول روهام، لوس داداشتی خانوم.بفرمایید
لباسش را گرفتم و با عشق تنش کردم.
لباس برازنده تنش بود.سبزی لباس عجیب صورتش را معصوم کرده بود .روی قلبش بوسه ای کاشتم.
_دلم میخواد تا آخر عمرم خودم این لباس رو تنت کنم و تو تنت ببینم.
_الهی هزارساله شی جانم.منم بگم دلم چی میخواد
با عشق به چشمانش زل زدم.
_اره بگو
_دلم میخواد وقتی شهید شدم خودت این لباس رو از تنم دربیاری و کفن به تنم کنی
من خودخواه بودم یا او؟
من آرزویم زندگی کنار او و بچه هایمان بود و او آرزویش شهادت
قطره اشکی روی گونه ام جاری شد.نگاه از چشمانش گرفتم
_ان شاءالله به آرزوت برسی عزیزم ولی بعد از ۱۲۰ سال .بریم صبحونه آماده است.
قبل از اینکه حرفی بزند از اتاق خارج شدم و اجازه دادم اشکهایم با شدت بیشتری جاری شود.
&ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدناامیدان...|🖤🍃
سلام دوستان
برای یک نفر از دوستان مشکلی پیش اومده و نیازمند دعای شفا💔
از همه شما خواهش میکنم و استدعا دارم که توی این ماه و روزای با برکت براش دعا کنید تا زودتر مشکلشون حل بشه🙏🏻
و تا جایی که از دستتون بر میاد براش حمد شفا و صلوات تلاوت کنید
اگر هم تونستین به من اطلاع بدین
تا با دعای شما یکم دلشون آروم بگیره و خوب بشن
@yazahra4599
اجرتون با بی بی رقیه سه ساله ان شاءالله 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️
#آموزش_بستن_روسری
#شیکپوشباشیم
★ به « تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
امامصادقعلیہالسلام:
ڪسےڪهدهمرتبہ #یاالله بگوید،
بهاوخطابشود:
لبیڪبندهمن!
حاجتترابخواهتااجابتڪنم..
#یاالله🌱
#سجیه_برزگر
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
🌸اًٍلًٍلًٍهًٍمًٍ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
الّلهُمَ عًٍجًٍلًٍ لًٍوًٍلًٍیًٍکًٍ اًٍلًٍفًٍرًٍجًٍ🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو که پهلوان بازی.......🖤🖤🖤🖤
★ به « تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 🐾.↓
@yazainab314
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
💚اَلحَمدُالله💚
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
💚اَلحَمدُالله💚 💚اَلحَمدُالله💚 💚اَلحَمدُالله💚 💚اَلحَمدُالله💚 💚اَلحَمدُالله💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا