کلام شهـــید
🌹شهـــید سید مجتبی علمدار:
باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر!
یعنی نسل جدید را با شهدا آشنا کنیم
در نتیجه جامعه بیمه میشود و یار
برایِ امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف تربیت میشود.
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_امنیت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
💌 کلامشهـــید
🌷سپهبدشهیدحاجقاسمسلیمانی:
🌿 عمل مقدس، عمل امام حسین علیهالسلام است. عملی که در آن خودخواهی ،خود محوری، جاهطلبی
و خویشاوند پروری راه ندارد.
#جان_فدا
#ما_ملت_امام_حسینیم
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_امنیت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
▪️وای از پیچیدگی نفس انسان!
شیطان را از در میرانی، از پنجره باز میآید و چه وسوسهها ڪه در انسان نمیڪند. میگوید:
برو با تقوای بیشتر خود را بساز، ایمانت را قوی ڪن و بازگرد!
📙 ڪتاب گنجینهی آسمانی ، ص۲۱۲
#شهید_سید_مرتضی_آوینی♥️
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_امنیت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
🌹برترین تک تیرانداز تاریخ جهان
♦️قهرمان شهید عبدالرسول زرین که بین بعثیها به "صیاد خمینی" معروف بود و شهید خرازی او را "گردان تکنفره" مینامید. این شهید با ۷۰۰ شلیکِ موفق [برخی منابع تعداد ۳۰۰۰ نفر را اعلام میکنند] برترین تکتیرانداز تاریخ شناخته میشود..
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_امنیت #کلام_شهدا #خاطرات #عکس
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت261
#اسپاکو
عصبي بودم و نميدونستم دليل اين عصبانيتم چيه. بايد ميفهميدم اون ميدونسته يا نه.
از ساختمون بيرون اومديم. با چند گام بلند خودم رو بهش رسوندم و بازوش رو كشيدم.
به عقب برگشت و سؤالي نگاهم كرد.
-تو از اول ميدونستي من فاميلتم، درسته؟ اصلاً تو خونه ي خان چيكار داشتي؟ نكنه جاسوس من
بودي؟
دستشو آورد بالا و جلوي صورتم نگهداشت.
سكوت كردم.
-حرفهات تموم شد؟
بله
-دليلي نمي بينم جوابت رو بدم؛ من كاري كه دلم بخواد رو انجام ميدم و كسي حق سؤال جواب
كردن نداره.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت262
#اسپاکو
آره ديگه، پدربزرگ كه اون باشه، نورچشميش هم ميشه اين!
و با دستم به قد و بالاي ويهان اشاره كردم. دستم و تهديدوار جلوي صورتش گرفتم.
-به زودي همه چيز رو مي فهمم!
دست به كمر شدم.
-راستي، خانواده ات مي دونن چه شغل شريفي داري؟!
بازوم كشيده شد و صداي آشو تو گوشم نشست.
ويهان توي سكوت نگاهم مي كرد. بازوم رو از توي دست آشو بيرون كشيدم و چرخيدم برم كههمراه من مياي!
ويهان گفت:
-فوت عمه رو تسليت ميگم.
پوزخندي زدم.
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت263
#اسپاکو
اون عمه ي تو نبود ... مادر من هيچ كس و كاري نداشت و نداره ... تسليتت رو براي خودت
نگهدار.
چند روزي مي شد كه اومده بودم اما هنوز با هيچكس رابطه ي خوبي برقرار نكرده بودم.
فقط براي شام و نهار و صبحانه مي ديدمشون.
سر ميز شام نشسته بوديم. پيرمرد گفت:
-براي چهلم مادرت ميخوام فاميل ها رو دعوت كنم تا با تو هم آشنا بشن
پوزخند تلخي زدم.
-نوش دارو بعد از مرگ سهراب؟ تازه يادتون اومده دختري هم داشتين؟
از پشت ميز بلند شد
-ويهان و آشو، كار تداركات با شما.
و از سالن بيرون رفت. خاله دستم و توي دستش گرفت.
خاله جون چرا از ما فرار ميكني؟ ما خانواده ات هستيم!
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت264
#اسپاکو
كمي زمان ميبره تا به اينجا عادت كنم ... جايي كه مادرم رو ازش بيرون كردن.
-تو از گذشته هيچ چيز نميدوني عزيزم؛ زود قضاوت نكن.
با شب بخيري رفت. از سر ميز بلند شدم. صداي ويهان باعث شد سر جام بمونم.
-خسته نشدي انقدر تو اون اتاق موندي؟
-لازم نميدونم راپورت كارهام رو به يه غريبه بدم!
بلند شد و اومد سمتم. توي دو قدميم ايستاد.
-اينجا قوانين خاص خودش رو داره، كوچه بازار نيست!
دست به سينه شدم.
-بذار الگوت بميره بعد جاشو بگير! هنوز خودم زنده ام، وكيل وصي هم لازم ندارم!
تنه اي بهش زدم و از كنارش رد شدم. فرانگيز دستم و گرفت.
اسپاكو، ما فردا ميريم تهران؛ باهامون مياي؟
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت265
#اسپاکو
آره.
فرانگيز لبخندي زد.
-پس صبح زود آماده باش.
شب بخيري گفتم و وارد اتاقم شدم. از پنجره به بيرون نگاه كردم.
نميدونم چرا از اينكه ويهان مثل يه غريبه باهام رفتار مي كرد عصبي بودم؛ شايد نبود مامان
باعثش شده بود.
به هاوير پيام دادم كه فردا ميام تهران. آماده از ساختمون بيرون اومدم.
فرانگيز و فرانك كنار ماشين منتظر بودن.
خواستم برم سمتشون كه ويهان اومد جلوم.
سؤالي نگاهم رو بهش دوختم.
-داري ميري تهران بايد حواست رو خيلي جمع كني؛ شايد هنوز باشن كسايي كه دنبالتن!
نيازي نبود يادآوري كني ... بعدش مگه برات مهمه؟
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗