eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
414 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 شفای فرزند بیمار توسط حضرت (س) و حضرت (علیه السلام) ⚜️ حجت الاسلام مي گويد: 🎙️يكي از فرزندانم، ناگهان به شدّت سرگيجه گرفت و مدام حالت تهوع داشت. او را نزد پزشك بردم. 💉 پزشك داروهايي تجويز كرد، ولي هيچ گونه اثر مثبتي نداشت تا اين كه رفته رفته وضع بيمار وخيم تر مي شد. 📞 پس از نيمه شب با دكتر تماس گرفتم و وضعيت را گفتم. وي گفت فوراً او را به بيمارستان منتقل كنيد. 👨🏻‍⚕️ پس از معاينه، دكتر متخصص گفت: بيماري فرزندتان مننژيت حادّ است و تمام مغزش را چرك گرفته و زمان معالجه نيز گذشته است! 🏥 با تلاش بسيار، شوراي پزشكي تشكيل شد و پزشكاني از خارج از بيمارستان نيز براي معالجه بيمار حاضر شدند. حتي وزير بهداري وقت، در زمينه معالجه بيمار توصيه هايي كرد، ولي معالجه هيچ گونه تأثيري نداشت. فرزندم يك هفته در حال كُما و بيهوشي بود تا اين كه شب تاسوعا فرا رسيد. 🤲🏻 وقتي از يك سو، ناتواني پزشكان در درمان بيمار و از سوي ديگر، نگراني و شيون مادر و خواهران و بستگان را ديدم، دو ركعت نماز خواندم. 📿 سپس صد مرتبه صلوات فرستادم و ثوابش را به حضرت ام البنين عليهاالسلام ـ مادر قمر بني هاشم ـ هديه نمودم و خطاب به آن بانوي بزرگوار عرض كردم: ✋🏻 هر فرزند صالحي مطيع دستورهاي مادر خود است. از تو مي خواهم از فرزندت ـ باب الحوائج؛ حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ـ بخواهي كه شفاي فرزندم را از خدا بگيرد. 🌃 نزديك سپيده صبح بود كه از بيمارستان تماس گرفتند و گفتند: 📞 بيمار از حالت كُما بيرون آمده و شفا يافته است، چنان كه گويا مريض نبوده است. 🚘 با عجله به بيمارستان رفتم و فرزندم را در حالت عادي ديدم. 👨🏻‍⚕️ اين در حالي بود كه پزشكان گفته بودند: اگر به احتمال بسيار ضعيف، خوب هم بشود، حتما بينايي و شنوايي اش را از دست خواهد داد يا فلج خواهد شد. 🌌 همان شب، يكي از بانوان مؤمن محل، حضرت عباس (عليه السلام) را در خواب ديده بود كه حضرت فرموده بود: 🌷 موسوي شفاي فرزندش را از مادرم خواسته بود و من شفاي او را از خداوند گرفتم. 📗 ستاره درخشان مدينه؛ حضرت ام البنين، ص ١۶٢ با گزينش. 💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠🧠📚✍🏻💠 ❓آيا مي دانستيد شمر بن ذى الجوشن يكى از فرماندهان سپاه امام على در جنگ صفين بود؟ ❓آيا مي دانستيد ايشان با همسر امام على(ع) و مادر عباس(ع) نسبت برادرى داشت؟ ☑ پاسخ: ▪شمر بن ذی الجوشن که از نقش آفرینان اصلی حادثه کربلا است در جنگ صفین همراه علی (علیه السلام) با امویان جنگید اما پس از آن گرفتار سوء عاقبت شد! 📙 در کتاب وقعه الصفین آمده است: ▪«ادهم بن محرز از یاران معاویه در جنگ صفین به جنگ شمر بن ذی الجوشن آمد و میانشان شمشیری رد و بدل شد و ادهم شمشیری به پیشانی شمر زد که گوشتش را درید و به استخوان رسید، شمر نیز ادهم را زد ولی شمشیرش کارگر نیفتاد، پیش به سوی سپاهیان بازگشت و آبی نوشید و نیزه ای برگرفت و بازگشت و به ادهم یورش برد و به او ضربه ای زد و او را از اسبش انداخت». 📙 وقعه الصفین، ص ٢۶٨. 📚 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۵، ص ٢١٣. 👌🏻حضور شمر در سپاه امام علی به این عنوان نبود که معتقد به ولایت و امامت ایشان باشد بلکه از آنجایی که به عنوان خلیفه چهارم مسلمین با او بیعت کرده بود بر همان اساس در سپاه صفین نیز حاضر شد تا به بیعتش عمل کرده باشد، اما پس از آن به سپاه معاویه پیوست و با گواهی بر ضد «حجر بن عدی» زمینه شهادت آن بزرگمرد را فراهم ساخت و از مسببان اصلی واقعه «عاشورا» قلمداد می شود. 📚 دانش نامه امام حسین، ج ٩، ص ١٨٩. ❓اما این که آیا شمر با مادر حضرت عباس برادر بوده و دایی حضرت عباس قلمداد می شود یا خیر، توجه به بیان زیر لازم است: ⚜ سید بن طاووس نقل می کند: ▪«شمر بن ذی الجوشن ندا داد، خواهرزادگان من، عبدالله، جعفر، عباس و عثمان کجا هستند؟ حسین (علیه السلام) فرمود: پاسخش را بدهید هر چند فاسق است چرا که یکی از دایی های شماست. آنان به او گفتند چه کار داری؟ گفت: ای خواهر زادگان من شما در امان هستید، خود را به همراه برادرتان حسین به کشتن ندهید، و در اطاعت امیرمؤمنان یزید باشید!! ⚜ عباس او را ندا داد: ▪دستانت بریده باد، و لعنت بر امانی که آورده ای، ای دشمن خدا آیا به ما فرمان می دهی که برادر و سرورمان حسین را واگذاریم و در اطاعت ملعونان و فرزندان ملعون ها در آییم؟ شمر پس از این سخن خشمگینانه به سوی لشکرش بازگشت». 📓 لهوف، ص ١۴٨. 📚 تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴١۵. 📚 الارشاد، ج ٢، ص ٨٩. 📜نسبت حضرت ام البنین یا همان فاطمه کلابیه به این نحو است: 🔅«ام البنین بنت حزام بن خالد بن ربیعه بن الوحید من بنی کلاب». 📚 جمهره انساب العرب، ج ١، ص ۴. 👌🏻در حالی که نسب شمر چنین است: 🔅«شمر بن ذی الجوشن الضبابی بن شرحبیل بن الاعور بن عمر بن معاویه و هو الضباب بن کلاب». 📚 الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۴۶. 👌🏻هر دو نفر بیش از پنج پشت یعنی در شخصی به نام کلاب به یکدیگر می رسند و هر دو کلابی هستند که به معنای هم قبیله بودن است و نه برادر و خواهر بودن ام البنین با شمر ملعون. ⛺ این که شمر حضرت عباس را خواهر زاده خود خطاب می کند منظورش آن است که مادر ایشان از قبیله ما است و مانند خواهر ما محسوب می شود نه آنکه واقعاً خواهر ما باشد. 👌🏻رسم عرب بر این بود که اگر دختری از طایفه آنها با طایفه دیگری ازدواج می کرد حتی اگر چند نسل می گذشت، فرزندان او را با انتساباتی این گونه خطاب قرار می دادند. 💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ام البنین؛مادر ادب.mp3
9.14M
💢 هرقدر شباهت انسان، به اهلِ بیت بیشتر می‌شود ؛ در دستگاه تدبیری آنان در طول تاریخ، بیشتر به حساب آمده، و نقش مهم‌تری را ایفا خواهد کرد. ـ حضرت سلام‌الله‌علیها چه خصوصیاتی داشتند، که در تدبیر عرشی تاریخ، نقش پرورش فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله علیها، و نیز حضرت عباس، بعنوان ستون جبهه‌ی عاشورا، به ایشان سپرده می‌شود؟ ویژه‌ی شهادت حضرت سلام‌الله‌علیها
🌹 ☘ام البنین آنقدر بر حسین گریست تا نابینا شد. 🌷الامام الصادق‏ عليه السلام: بُكِيَ الحُسَينُ عليه السلام خَمسَ حِجَجٍ، وكانَت امُّ جَعفَرٍ الكِلابِيَّةُ تَندُبُ الحُسَينَ عليه السلام وتَبكيهِ‏ وقَد كُفَّ بَصَرُها. ☘امام صادق عليه السلام: بر حسين عليه السلام پنج سال گريسته شد. امّ جعفر كِلابى (امّ البنين)، براى حسين عليه السلام مرثيه‏ مى‏سراييد و می ‏گريست تا اين كه چشمانش نابينا شد.🖤 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🍃💔 مادر! این لحظه ی آخر کمی از ماه بگو از قد و قامت آن دلبر دلخواه بگو روضه مشک بخوان پشت سرت گریه کنیم یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم س 🍁🍃
✍نماز هدیه به حضرت علیه السلام. 👈آیت الله احمد آذری فرمودند: من می‌خواستم به عراق و نجف اشرف بروم، پدرم حاضر نمی ‌شد، پول هم نمی‌ داد، کتاب‌های خود را فروختم تا خرج سفر کنم، ولی پدرم حاضر نمی ‌شد. خانم برادرم گفت: احمد! دورکعت نماز برای امّ البنین بخوان و نذر کن که اگر حاجتم برآورده شد، پنج ریال برای حضرت عبّاس ‌علیه السلام به عنوان صدقه می‌دهم. من دو رکعت نماز را خواندم، نماز تمام شد دیدم پدرم آمد گفت: احمد می‌خواهی بروی برو. و من مکرّر این کار را کرده‌ام و دیدم مجرب و مؤثر است، از جمله: وقتی به نجف اشرف رفتم، سید اسدالله مدنی که معلم و مرشد من بود، مرا از ماندن در نجف اشرف منع کرد و من چون به قصد ماندن در نجف رفته بودم ناراحت شدم، زیرا نمی‌توانستم به نهی ایشان ترتیب اثر ندهم. بالاخره نماز را برای امّ البنین خواندم، فردای آن روز دیدم ایشان آمد و گفت: فلانی! من به فکرم آمد که فعلاً شش ماه در این‌ جا بمانی و ما با خیال راحت در آن‌جا ماندیم. روزنه ‌هایی از عالم غیب ؛ آیت الله محسن خرازی؛ ص 113
✋🏻 یا ام البنین از تو تشکر می کنم! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🧔🏻 «توفیق افندی» اصالتا موصلی بود و به حکم وظیفه در کربلا کارمند دولت بود. در اوایل ماه هفتم سال ۱۹۶۱ م دردی در مثانه خود احساس کرد! 👨🏻‍⚕️ به یکی از پزشکان متخصص در پایتخت (بغداد) مراجعه نمود، پس از معاینات و بررسیها، پزشک به او خبر داد که سنگ بزرگی در مثانه او قرار دارد و برای خارج کردن آن راهی جز عمل جراحی وجود ندارد. 🕌🌴🌴🕌 برای انجام عمل در روز معینی با دکتر قرار گذاشته و او به کربلا برگشت. پس از بازگشت به کربلا در حالت ناراحتی و سختی و افسردگی شدیدی قرار داشت، به زیارت مرقد و برادرش حضرت عباس (علیه السلام) رفت و قبل از اینکه به نزد خانواده اش باز گردد در راه با جوانی روبرو شد که در حرم حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس (علیه السلام) بین مردم آب نبات پخش می کرد (تکه ای کوچک از شکر زرد رنگ است). 🍭 جوان به او تعارف کرد که بخورد و خود نیز از آن خریده و نذر نماید. توفیق افندی قطعه ای از آن را خورد و نذر کرد که یک کیلو آب نبات قربه الی لله بین مردم پخش کند تا ام البنین (علیها السلام) برای حل مشکل او نزد خداوند شفاعت کند و از این رنج و درد خلاصی یابد. 🚽 صبح روز دوم بعد از این جریان احساس کرد که سنگ مثانه وی به طور کلی مانع خروج بول شده است. و پس از یک درد و ناراحتی شدید، سنگ از مثانه او افتاد، به گونه ای که از دیدن آن دچار وحشت شد. 🧔🏻✋🏻 آنگاه با شادمانی به طرف خیابان رفت و با صدای بلند فریاد زد: الحمدلله، الله اکبر، ای ام البنین از تو تشکر می کنم! 🕌 سپس طرف حرم حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) رفت و به نذرش عمل کرد... 📚 پی نوشت: ۱. استفاده از حجت الاسلام حاج شیخ علی اکبر قحطانی به نقل از کتاب ام البنین (علیه السلام)، ص ۴۳، تالیف سلمان هادی الطمه. 📗 ستاره درخشان مدینه، حاج شیخ علی ربانی خلخالی. 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🦋 رؤیای پدر 🏜 حزام بن خالد پدر حضرت (ع) به همراه جمعی از بنی کلاب به سفر رفته بودند. 🏞 در یکی از شب‌ها حزام در عالم رؤیا دید در زمین سرسبزی نشسته و مرواریدهای درخشانی از اطراف به سر مردم و دستان او می‌ریزد. 👁 از دیدن این صحنه و زیبایی مرواریدها متعجّب شد. سپس مردی را دید که از ناحیه‌ی بلند و مرتفعی به‌ سوی او می‌آید. ✋🏻 مرد سلام کرد و حزام جواب سلامش را داد. ❓مرد گفت: این مروارید را به چه قیمت می‌فروشی؟ 👳🏻‍♂ حزام با نگاهی به آن مروارید زیبا گفت: قیمتش را نمی‌دانم، شما به چه قیمتی آن را خریداری؟ ☝️🏻مرد گفت من هم قیمتش را نمی‌دانم ولی این هدیه‌ای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است؟! 👳🏻‍♂ حزام گفت: آن چیست؟ ☝️🏻مرد گفت: تضمین می‌کنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از اوست. 👳🏻‍♂ حزام گفت: آیا این را برایم ضمانت می‌کنی؟ ✋🏻مرد پاسخ داد: آری. 👳🏻‍♂ حزام در پایان به مرد گفت: تو اکنون واسطه‌ی در این امر می‌شوی و مرد گفت: ✋🏻 من واسطه می‌شوم، او را به من إعطا کرده‌اند و من به تو عطا می‌کنم. 🎑 وقتی حزام از خواب بیدار شد، رؤیای خود را برای بنی کلاب تعریف کرد و از آن‌ها خواست تا تعبیرش کنند. 👴🏽 یکی از آن میان گفت: اگر رؤیایت صادقه باشد دختری روزیِ تو خواهد شد که یکی از بزرگان با او ازدواج می‌کند و به سبب این دختر مجد و شرافت نصیب تو خواهد شد. 💖 هنگامی‌که حزام به سفر می‌رفت، ثمامه همسر باوفای او حامله بود و پس از بازگشت از سفر، او دختری به دنیا آورد که همچون مروارید درخشان و زیبا بود. 👳🏻‍♂ حزام با تولّد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤیا» و از این مولود شادمان و مسرور شد. 🌤 او همچنان در انتظار تحقّق باقی تعبیر خواب خود بود تا آن‌که روزی از روزها، مهمان ویژه و بزرگواری به خانه‌ی او آمد.   💐 خواستگاری از امّ‌البنین(ع): 🌴 عقیل به دستور امیرالمؤمنین(ع) برای خواستگاری امّ‌البنین(ع) به خانه‌ی حزام بن خالد که در خارج از مدینه بود رفت. ☝️🏻عقیل گفت: با شرافتی بلند و بزرگواری‌ای مرتفع نزد تو آمدم. 👳🏻‍♂ حزام گفت: ای پسر عموی پیامبر این شرافت چیست؟ ✋🏻 عقیل گفت: به نزد تو آمدم تا خطبه‌ی عقد بخوانم. 👳🏻‍♂ گفت: خطبه‌ی چه کسی را برای چه کسی؟ 💞 عقیل گفت: خطبه‌ی عقد دخترت فاطمه را برای علی بن ابی‌طالب(ع). 👳🏻‍♂ وقتی این کلام را شنید، با رویی گشاده لبخند زد و گفت: ✋🏻 «به به، به این نسب شریف و حسب بالا و بلند. برای ما باعث شرافت و مایه‌ی مجد و عزّت است که با پسر عموی رسول خدا(ص) و پهلوان اسلام و تقسیم‌ کننده‌ی بهشت و دوزخ نسبت پیدا کنیم، ولی ای عقیل! تو از خانه‌ی آقا و مولای من به‌ خوبی باخبری. این خانه محل نزول وحی و معدن رسالت و محلّ آمد و شد ملائکه است. و برای مثل امیرالمؤمنین(ع) همسری سزاوار است که هم شأن ایشان باشد. دختر ما از اهالی روستا و بادیه است و اهالی روستا غیر از اهل مدینه هستند و شاید این دختر صلاحیت امیرالمؤمنین(ع) را نداشته باشد!!» ☝️🏻عقیل گفت: ای حزام! برادرم هر آنچه را گفتی می‌داند و با این‌ حال تمایل به ازدواج با او دارد. 👳🏻‍♂ حزام گفت: پس مرا مهلت دهید تا از مادرش بپرسم که آیا صلاحیت امیرالمؤمنین(ع) را دارد یا نه؟ به‌ درستی که زنان به اخلاق و آداب دخترانشان از مردان آگاه‌ترند... 📚 بر‌گرفته از کتاب‌های: 📘 امّ البنين عليها السّلام النّجم الساطع في مدينة النبيّ الأمين ص ١٤ تا ٣٣ و ٨٤. 📙 فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام ٤٥٦. 📒 تقویم شیعه ص ١٦٨ و ١٦٩. 📕 زندگینامه مادر مهتاب ص ١ تا ٤٤. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨