eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 کراماتی از (س) - {۴} 💫 خلاص از مستأجری 🌹 (قدّس سرّه) نقل می کند: 🕌 «وقتي كه از نجف اشرف به شهر قم مهاجرت كرديم، منزل محقّري را در پايين شهر اجاره كرديم و با نهايت فقر و قناعت روزگار مي گذرانديم. 🧕🏻 زن صاحب خانه، بسيار زن بد اخلاق و سخت گيري بود و ايراد فراواني مي گرفت. حتي موقع شستن رخت و لباس با همسر من دعوا مي كرد و مي گفت: «رخت ها را ببريد در كنار رودخانه بشوييد تا چاه منزل پُر نشود». 🌤️ يك روز بر سر اين موضوع با همسرم دعوا و سر و صداي بسيار كرد، من حوصله ام سرآمد و دل تنگ شدم و قلبم پريشان شد. 🕌 چاره اي نيافتم جز اين كه با آن حالت پريشان برخاسته، به حرم حضرت معصومه (عليها السلام) مشرّف شوم و با آن حضرت راز و نياز كنم. 🤲🏻 پس از سلام و زيارت و نماز، متوسّل به آن حضرت شده، آن بزرگوار را به درگاه خداوند شفيع قرار داده، عرض كردم: «بي بي جان! من ميهمان تو هستم و به آستان تو پناه آورده ام، از خدا بخواه كه مرا از اين گرفتاري مستأجري خلاص كند». دعا و گريه كرده، برگشتم. ✉️ چند روزي نگذشته بود كه نامه اي از عمويم، از شهر تبريز به دستم رسيد؛ نامه را خواندم و ديدم نوشته: 📄 من نذر كرده بودم اگر حاجتم روا شود براي يك طلبه اي كه در قم درس مي خواند و خانه ندارد يك باب خانه بخرم، اكنون حاجتم روا شده، خواستم به نذرم وفا كنم و چون ديدم شما نيز خانه نداريد ترجيح دادم كه پول خانه را به شما بدهم، لذا مبلغ ششصد تومان حواله دادم كه برويد در بازار قم، از حاج محمد حسين يزدي، تحويل بگيريد. بدين وسيله خداوند از بركت حضرت فاطمه معصومه عليها السلام ما را از گرفتاري مستأجري خلاص كرد». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. كرامات حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام)، ص ۴۰ به نقل از: بارگاه فاطمه معصومه تجليگاه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام). 📙 کتاب «پرتویی از روی دوست» 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌷 نمونه ای از شجاعت مولا علی علیه السلام در دفاع از پیامبر (ص) 🤲🏻 روزى حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله)، پس از اقامه نماز صبح خطاب به ماءمومين خود كرد و فرمود: 🔅«اى جماعت! سه نفر به لات و عزّى سوگند ياد كرده اند و هم قسم شده اند كه مرا به قتل رسانند، البتّه توان چنين كارى را ندارند؛ مى خواهم بدانم كه چه كسى مى تواند شرّ آن ها را دفع نمايد؟» 👥👥 سكوت، تمام فضاى مسجد را گرفته بود و هيچكس جواب حضرت را نداد؛ و چون آن بزرگوار سخن خود را تكرار نمود، علىّ بن ابى طالب عليه السلام از جاى برخواست و اظهار داشت: ✋🏻 «يا رسول اللّه! من به تنهائى مى روم و پاسخ گوى آن ها خواهم بود، فقط اجازه فرما تا لباس رزم بپوشم و براى نبرد مجهّز گردم». 🗡️ حضرت رسول فرمود: اين لباس و زره و شمشير مرا بگير؛ و سپس علىّ عليه السلام را لباس رزم پوشاند و عمّامه اى بر سرش پيچيد و او را سوار اسب خود كرد و روانه ميدان نبردش نمود. ☀️ پس اميرالمؤ منين علىّ (ع) به سمت آن سه نفر حركت كرد و تا مدّت سه روز مراجعت ننمود؛ و كسى از او خبرى نداشت ، تا آن كه حضرت فاطمه زهراء به همراه حسن و حسين (عليهم السلام) آمد و إظهار داشت: 🔅«يا رسول اللّه! گمان مى كنم كه اين دو كودكم يتيم شوند، چون كه از شوهرم خبرى نيست!!» 🌹 اشك، چشمان حضرت رسول را فرا گرفت و فرمود: 🔅«هر كس خبرى از پسر عمويم، علىّ آورد؛ همانا او را به بهشت بشارت مى دهم». 👥👥 پس همه افراد جهت كسب اطّلاع پراكنده شدند؛ و در بين آنان شخصى به نام عام بن قتاده، خبر سلامتى علىّ (ع) را براى رسول خدا آورد. 🌷 و سپس حضرت اميرالمؤمنین (ع) به همراه سرهاى بريده آن سه نفر و نيز دو اسير ديگر وارد شد. 🌹 پيامبر خدا اظهار داشت: اى ابوالحسن! آيا مى خواهى تو را به آنچه انجام داده اى و آنچه بر تو گذشته است... خبر دهم. 👥👤 ناگهان عدّه اى از منافقين به طعنه گفتند: علىّ دنبال زايمان بوده است و هم اكنون پيغمبر خدا مى خواهد با او حديث گويد!! 🌹 پيامبر اسلام (ص)، چون چنين سخن زشتى را از آن منافقين شنيد، خطاب به علىّ عليه السلام كرد و فرمود: 🔅«يا اباالحسن! خودت كارهائى را كه انجام داده اى، گزارش ده تا آن كه گواه و حجّتى بر حاضرين باشد». 🌷 لذا امام علىّ (ع) اظهار داشت: 🏜️ «چون به بيابانى كه محل تجمّع آن ها بود رسيدم ، همگى آن ها را سوار شترهايشان ديدم ؛ و وقتى مرا ديدند سؤ ال كردند: 👥👤 تو كيستى؟ 🌷 گفتم: »من علی بن ابى طالب، پسر عموى رسول خدا هستم». 👥👤 آنان گفتند: ما كسى را به عنوان رسول خدا نمى شناسيم، و آن گاه مرا در محاصره خود قرار داده و جنگ را شروع كردند. 🌷 سپس علىّ (ع) اشاره به يكى از سرها نمود و فرمود: ⚔️ صاحب اين سر، بر من سخت بتازيد و جنگ سختى بين من و او رخ داد و در همين لحظه ، باد سرخى به وزيدن گرفت و سپس باد سياهى وزيد؛ و در نهايت من او را به هلاكت رساندم. 👥 و چون جنگ پايان يافت اين دو نفرى كه به عنوان اسير آورده ام، گفتند: ما شنيده ايم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله شخصى دلسوز و مهربان است، به ما آسيبى نرسان و ما را نزد او بِبَر تا هر تصميمى كه خواست درباره ما عملى كند. 🌹 در اين هنگام پيامبر خدا فرمود: يكى از آن دو اسير را نزد من بياور؛ و چون امام علىّ عليه السلام يكى از آن دو نفر را آورد، پيامبر خدا، به او پيشنهاد داد كه بگو: ((لا اله الاّ اللّه ))، و بر نبوّت و رسالت من از سوى خداوند شهادت بده تا تو را آزاد گردانم! 👤 آن اسير گفت: بلند كردن كوه ابو قبيس نزد من آسان تر و محبوب تر از آن است تا اين كلمات را بر زبان جارى كنم!! 🌹 رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا ابالحسن ! او را از اين جا ببر و سرش را از بدن جدا كن. 👤 وقتى حضرت علىّ عليه السلام او را به هلاكت رساند و دوّمين اسير را آورد، به او پيشنهاد شهادتين داده شد؛ ولى او نپذيرفت و گفت: مرا به دوستم ملحق كنيد. ⚜️ پس همين كه حضرت امير عليه السلام خواست او را گردن بزند، جبرئيل نازل شد و گفت: 🔅«يا محمّد! خدايت تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: او را نكشيد؛ چون كه او نسبت به خويشاوندان و اطرافيانش خوش اخلاق و سخاوتمند بوده است». 👤 و چون اسير از چنين خبرى آگاه شد، گفت : به خدا سوگند! من درهمى نداشتم مگر آن كه آن را بين فقراء انفاق كرده ام و هيچ گاه با كسى به تندى و خشونت سخن نگفته ام و اكنون نيز با مشاهده اين حقيقت، شهادت به يگانگى خداوند؛ و رسالت محمّد مى دهم. 🌹 و چون آن اسير اسلام آورد، آزاد شد و سپس پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله درباره اش فرمود: 🔅سخاوت و اخلاق خوب او موجب آزادى و سعادتش گرديد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. خصال مرحوم صدوق، ج ۱، ص ۹۴، ح ۴۱. 📗 چهل داستان و چهل حدیث از حضرت علی (ع)، عبد الله صالحی. 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - (۳) ✝ ماجرای عنایت به هموطن ارمنی 💡یک لوستر بزرگ و گران قیمت در سال ۵۴ به آستان حضرت عبدالعظیم علیه السّلام هدیه شد که تا مدّتها کانون توجّه بود. 💴 صرف نظر از ارزش مادی این لوستر با عظمت که آن روز بیش از ۶۰۰ هزار تومان خریداری شده بود، نکته جالب علّت اهدای آن توسّط یکی از هموطنان ارمنی بود!! 🕌 در این باره یکی از خادمین چنین نقل می کند: 🎙یکی از ارامنه در اصفهان مواجه با مشکلی می شود که از رفع آن عاجز می ماند و کاملاً امید خود را از دست می دهد. 🌙 در شبی که مصادف با شب ۲۱ ماه مبارک رمضان بود او در حالی که قصد عزیمت به اصفهان داشت در ترافیک سنگین خیابان شهید رجایی متوقّف می شود، این ازدحام به دلیل انبوه اتومبیل هایی بود که از تهران رهسپار حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام بودند او متوجّه می شود که اتومبیل ها در یک خط ممتد به سمتی متمایل می شوند که در انتهای آن گنبد و گلدسته ای می درخشد. 💬 پیش خود گفت: من صاحب این گنبد و بارگاه را نمی شناسم. ولی مطمئناً این مردم برای حلّ مشکلاتشان، از این بارگاه چیزی دیده اند که اینگونه به سویش سرازیر شده اند. و سپس در دل خود این سخن را می گذراند: ❤ خداوندا! به حقّ این آقا، که در نزد تو عزیز است، نظری هم به من بفرما. 💬 در همان حال نیّت می کند که اگر مشکل لاعلاجش برطرف شود، هدیه ای برای حرمش بیاورد. 🚘 دو روز بعد، آن هموطن ارمنی به تهران آمد، چندین لوستر فروشی را زیر پا گذاشت تا اینکه یکی از مرغوب ترین لوسترهای موجود را خریداری نمود!! 👁 او در حالی که تلألویی از اشک در چشمانش موج می زد، این لوستر را تحویل دفتر آستانه داد و ماجرایش را برای یکی از خادمین تعریف کرد و به او گفت: 🕌 خداوند به واسطه این آقای بزرگوار و صاحب این بارگاه مشکلم را حلّ کرد: ✋🏻 آمده ام به عهد خود عمل کنم. خواهشم اینست که از طرف من ایشان را زیارت کنید و آستانش را ببوسید. 🖥 منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت استاد حسین انصاریان، موسسه فرهنگی دارالعرفان. 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌹 مرحوم (رضوان اللّه تعالى عليه) شرحى دارد كه از كليددار حضرت امام حسين (ع) كرده: 🕌 در زمان مرحوم فتحعلى شاه قاجار شبى او را در حرم (ع) ديدم خيلى تعجب نمودم كه چطور شده است شاه بى سر و صدا به آمده و به زيارت حرم مطهر مشغول است!! 👣 بيرون آمدم و از كفش داريها پرسيدم گفتند: همچه چيزى نيست و ما در اين باره خبرى نداريم به حرم برگشتم او را نديدم سه روز بعد خبر رسيد كه او مرحوم شده است!! 🌌 من در اين فكر بودم كه اين چه قضيه اى بود تا آنكه شبى در عالم خواب ديدم ميان حرم حضرت سيدالشهداء (ع) است به ايشان گفتم: ‼️ آقا من چند شب پيش شما را در حرم مطهر امام حسين (ع) ديدم!! ✋🏻 گفت: بلى من بودم و علت اين كه مرا در حرم ديديد اينست كه شبى در بستر در حال استراحت بودم چون آن شب ماهى شورى خورده بودم خيلى عطش بر من غالب شده بود به قدرى كه نزديك بود هلاك شوم و كسى هم به بالينم حاضر نبود. 🍶 خودم برخاستم ظرف آبى پيدا كرده آب خوردم و يادى از لب تشنه امام حسين (ع) نمودم و حضرت بياد آنكه من آنشب در آن حال بيادش بودم روح مرا به اينجا آوردند. (١) 🔅مهر تو را به عالم امكان نمى دهم 🔅اين گنج پر بهاست من ارزان نمى دهم 🔅گر انتخاب جنت وكويت به من دهند 🔅كوى تو را به جنت و رضوان نمى دهم 🔅نام تو را به نزد اجانب نمى برم 🔅اين اسم اعظم است به ديوان نمى دهم 🔅جان مى دهم به شوق وصال تو يا حسين 🔅تا بر سرم قدم ننهى جان نمى دهم 🔅اى خاك كربلاى تو مُهر نماز من 🔅آن مُهر را به مُلك سليمان نمى دهم 🔅ما را غلامى تو بود تاج افتخار 🔅اين تاج را به افسر شاهان نمى دهم 🔅دل جايگاه عشق تو باشد نه غير تو 🔅اين خانه خداست به شيطان نمى دهم 🔅گر جرعه اى ز آب فراتم شود نصيب 🔅آن جرعه را به چشمه حيوان نمى دهم 🔅تا سر نهاده ام چو مويد به درگهت 🔅تن زير بار منت دو نان نمى دهم 📚 پی نوشت: ۱- دار السلام 📚 کرامات الحسینیة (ع) معجزات سیّدالشهداء (ع) بعد از شهادت، جلد ١، علی میرخلف ‏زاده‏ 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌹 افتخار خدمت با حفظ اسرار!! 📚 مرحوم كلينى (رضوان اللّه عليه) در كتاب شريف كافى آورده است: ⚜️ يكى از اصحابِ حديث - به نام ضوء بن علىّ عجلى - به نقل از شخصى كه از اهالى فارس بود حكايت كند: 🐪🐫🏰 پس از آن كه به قصد خدمت گزارى خاندان عصمت و رسالت (عليهم السلام) وارد شهر شدم، به منزل (عليه السلام) آمدم و در خدمت آن بزرگوار بودم تا آن كه روزى مرا خواست و فرمود: ❓براى چه از ديار خويش به اين جا آمده اى؟ 👳🏻‍♂️ در جواب حضرت، عرضه داشتم: ✋🏻 عشق و علاقه خدمت گزارى در محضر مقدّس شما، مرا بدين جا آورده است. 🌷 امام (عليه السلام) فرمود: پس بايد دربان من بشوى و افرادى كه در رفت و آمد هستند، مواظب باشى. 👥👥 بعد از آن داخل منزل در كنار ديگر غلامان و پيش خدمتان بودم و همكارى مى كردم و چنانچه چيزى لازم داشتند، از بازار خريدارى مى كردم تا به مرحله اى رسيدم كه بدون اجازه رفت و آمد داشتم و در مجالس آن حضرت نيز حاضر مى شدم. 👣 روزى بر آن حضرت وارد شدم و ناگهان حركت مخصوص و صدائى غيرعادى را شنيدم و تعجّب كرده، خواستم جلو بروم تا از نزديك بفهم كه چه خبر است. 🌷 ناگاه امام (عليه السلام) با صداى بلند، به من فرمود: همان جا بِايست و جلوتر نَيا؛ و من نيز همان جا ايستادم و ديگر نتوانستم نه جلو بروم و نه به عقب برگردم!! ⏳پس از گذشت لحظاتى، كنيزى از نزد حضرت بيرون آمد، در حالى كه چيزى را در پارچه اى پيچيده و همراه خود داشت، بعد از آن امام حسن عسكرى (عليه السلام) مرا صدا نمود و فرمود: وارد شو. 👣 وقتى بر آن حضرت وارد شدم، كنيز را دستور داد كه تو هم برگرد و بيا، چون كنيز برگشت و وارد اتاق شد، حضرت فرمود: 🌷 آنچه در پارچه پيچيده اى باز كن و نشان بده!! 🌸 هنگامى كه پارچه را گشود، متوجّه شدم كه كودكى زيبا و نورانى با قيافه اى گندمگون در آن مستور بود. 🌷 سپس امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: 🔅اين نوزاد بعد از من، امام و پيشواى شماها است و به كنيز دستور داد: او را بپوشان و بِبَر. 👳🏻‍♂️ راوى گويد: من ديگر آن نوزاد مبارك را نديدم تا پس از آن كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) از دنيا رفت. (۱) 📚 پی نوشت: ۱- اصول كافى، ج ۱، ص ۳۲۹، ح ۶. 📘 چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسكرى (علیه السلام)، عبدالله صالحي 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🦋 جبرئیل علی (علیه السلام) را به آسمان برد! 📗 شیخ مفید در کتاب اختصاص از عبد الله بن مسعود می کند که گفت: 🌴 نزد فاطمه (علیهاالسلام) آمدم و عرض کردم: شوهر شما (امیرالمؤمنین) کجاست؟ 🌹فرمود: جبرئیل او را به آسمان برده است! ✋🏻 عرض کردم: به چه جهت و برای چه؟ 🌹 فرمود: عده ای از ملائکه در مساله ای با هم تشاجر و نزاع کردند از بنی آدم داوری خواستند، خداوند عزوجل به ایشان وحی فرمود: هر که را خواهید اختیار کنید، آنها امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب را اختیار نموده اند. (۱) 📚 و در روایات دیگری که علامه مجلسی (قدس سره) ذکر کرده آمده است: 🌴 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در منزل ام سلمه بود که جبرئیل نازل شد و گفت: ⚜️ عده ای از فرشتگان آسمان چهارم در موردی با یکدیگر مجادله کردند، به گونه ای که بگو مگو میان آنها زیاد شد و اینها عده ای از ملائکه از قوم ابلیس هستند که خداوند در کتاب خود فرمود: «الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه». ✨خداوند به آنها وحی نمود: که بگو مگو میان شما زیاد شد، در میان انسان ها داوری را برگزینید! ⚜️ گفتند: به داوری از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) راضی هستیم، خداوند وحی نمود: به چه کسی؟ ⚜️ گفتند: علی بن ابیطالب، خداوند فرشته ای از فرشته های آسمان دنیا را با یک فرش و دو پشتی نازل کرد، او نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را گفت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابیطالب را صدا نمود و او را بر روی فرش نشاند و به پشتی تکیه داده، با آب دهان، دهان او را تبرک نمود و فرمود: ✨ یا علی خداوند دلت را ثابت و حجت تو را در میان چشمت روشن گرداند، آنگاه علی (علیه السلام) را به آسمان بردند، وقتی برگشتند، آن فرشته گفت: ✨ ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علم علیم. (۲) 🔰 توضیح: 🔅بالا رفتن امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آسمان، گر چه عجیب است اما از کسی که مظهر عجائب است و سراسر زندگی او از عجائب فوق العاده ای برخوردار است، عجیب نیست. 🔅چه عجب از کسی که خلیفه الهی و مظهر صفات خداوند است از این که لحظاتی همانند برادرش نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که بارها به آسمان ها عروج کند. 🔅به هر حال از این حدیث استفاده می شود که اهل آسمان ها که فرشته نامیده می شوند، همه آنها از یک طینت نیستند، بلکه برخی از سرشت اجنه می باشند. 📚 پی نوشت ها: ۱. مدینة المعاجز: معجزه شماره پنج، از کتاب اختصاص. ۲. بحارالأنوار، ج ۳۹، ص ۱۶۱. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🕯️ ‌امام زمان (عج) روضه مى خواند! 🦋 شهيد عظيم الشاءن واعظ اهلبيت (عليهم السلام) (رضوان اللّه تعالى عليه) نقل فرمود كه خود مرحوم ملا احمد مقدس اردبيلى فرمود: 🌴 با طلاب ها پياده كربلا مى آمديم (اوقات زيارتى حضرت اباعبداللّه (ع) كه مى شود از نجف ده تا ده تا، بيستا بيستا، حركت مى كنند و مى آيند) در بين راه يك آقا طلبه اى بود كه گاهى براى ما روضه مى خواند كه (ع) يك نمكى در حنجره اش گذاشته بود. 🕌 مى فرمايد: آمدم كربلا زيارت بود از بسكه ديدم زائر آمده و شلوغ است، گفتم: داخل حرم نروم با اين طلبه ها مزاحم زوار از راه دور آمده نشويم. 📖 گفتم: همين گوشه صحن مى ايستم زيارت مى خوانم، طلبه ها را دور خودم جمع كردم يك وقت گفتم: طلبه ها اين آقا طلبه اى كه در راه براى ما روضه مى خواند كجا است؟ 👥 گفتند: آقا در بين اين جمعيت نمى دانيم كجا رفته است!! 👣 در اين اثناء ديدم يك عربى مردم را مى شكافت و به طرف من آمد و صدا زد ملا احمد مقدس اردبيلى مى خواهى چه كنى؟ ✋🏻 گفتم مى خواهم زيارت اربعين بخوانم! 📖 فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش كنم! 👌🏻زيارت را بلندتر خواندم يكى دو جا توجه ام را به نكاتى ادبى داد... ❓وقتى كه زيارت تمام شد به طلبه ها، گفتم: اين آقا طلبه پيدايش نشد؟ 👥 گفتند: آقا نمى دانيم كجا رفته است... ❓ يك وقت اين عرب بمن فرمود مقدس اردبيلى چه مى خواهى؟ ✋🏻گفتم: يكى از اين طلبه ها در راه براى ما گاهى روضه مى خواند، نمى دانم كجا رفته، مى خواستم اينجا بيايد و براى ما روضه بخواند. ❓آقاى عرب بمن فرمود مقدس اردبيلى مى خواهى من برايت روضه بخوانم؟ ⁉️ گفتم: آرى آيا به روضه خواندن واردى؟! 🕌 فرمود: آرى كه در اين اثناء ديدم عرب رويش را به طرف ضريح اباعبداللّه الحسين (ع) كرد و از همان طرز نگاه كردن ما را منقلب كرد... ✋🏻 يكوقت صدا زد يا اباعبداللّه نه من و نه اين مقدس اردبيلى و نه اين طلبه ها هيچ كدام يادمان نمى رود از آن ساعتى كه مى خواستى از خواهرت زينب (عليهاالسلام) جدا شوى... 👁 در اين هنگام ديدم كسى نيست فهميدم اين عرب مهدى زهرا(عليهاالسلام ) بوده... واقعا ساعت حساس و عجيبى بود. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. مرحوم كافى 📘 کرامات الحسینیه، جلد ۱، على مير خلف زاده کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🏳 علی (علیه السلام) فاتح خيبر 🏰 هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) به طرف حركت نمود و به آنجا رسيد، پرچم را ابوبكر گرفت و با يهود جنگ كرد ولى شكست خورد و برگشت. مسلمانان را از قدرت دشمن ترسانيد. و فرداى آن روز، عمر پرچم را گرفت و رفت او نيز مانند ابوبكر شكست خورد و برگشت و مردم را از دشمن مى‌ترسانيد!! 🌹 رسول خدا (ص) خشمگين شد و فرمود: 🔅«چرا اينها با شكست برمى‌گردند و ياران خود را مى‌ترسانند؟ فردا پرچم را به دست كسى مى‌دهم كه خدا و رسولش را دوست مى‌دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست مى‌دارند؛ حمله مى‌برد و فرار نمى‌كند. برنمى‌گردد مگر اينكه خدا او را پيروز مى‌گرداند!» 👥👥 در اين روزها چشمان على (ع) به سختى درد مى‌كرد، تمام مهاجرين و انصار خيال مى‌كردند آن شخص على (ع) نيست، چون چشمش درد مى‌كند و چيزى نمى‌بيند؛ نه كوهى و نه دشتى! ⛺️ و چون صبح شد، پيغمبر (ص) از چادر بيرون آمد و پرچم را بر زمين نصب كرد و فرمود: ❓«على كجاست؟» 👥👥 گفتند: يا رسول اللَّه! چشمانش درد مى‌كند. 🌹فرمود: «او را به اينجا بياوريد» 👣 دست على (علیه السلام) را گرفتند و آوردند. 🌹حضرت از آب دهانش به چشمان او ماليد، چشمان على (علیه السلام) در حال شفا يافت، مثل اينكه هرگز درد نمى‌كرده است. 🌹در حق ايشان دعا كرد و فرمود: 🤲🏻 «خدايا! گرما و سرما را از او دور كن». 🌷 على (علیه السلام) مى‌فرمايد: ❄️☀️ «بعد از آن، سرما و گرما را حس نكردم!» 🏳 سپس پرچم را به على (ع) داد و فرمود: 🏰 «برو به در قلعه و آنها را به انتخاب يكى از اين سه راه بخوان: 🔅 الف- يا اسلام بياورند و با مسلمانان برابر باشند و اموالشان نيز از آن خودشان باشد. 🔅 ب- و يا اينكه جزيه بدهند و صلح كنند و باز هم اموالشان براى خودشان باشد. 🔅 ج- و اگر جنگ انتخاب كردند، با آنها پيكار كن». 🏳 على (علیه السلام) پرچم را گرفت و به طرف قلعه‌هاى يهود پيش رفت و مسلمانان نيز پشت سر او حركت مى‌كردند تا اينكه به در قلعه رسيدند. 🕎 گروهى از يهوديان كه در رأس آنها مرحب بود و مثل شتر نعره مى‌كشيد، پيش آمدند. 🌷 على (ع) اوّل آنها را به اسلام دعوت نمود اما آنها نپذيرفتند. سپس ماليات و جزيه را مطرح نمود، باز هم نپذيرفتند. 🏰 آنگاه به آنها حمله كرد و آنان فرار كردند و در قلعه را به روى حضرت بستند. در قلعه از سنگ بود و به صخره‌اى وصل شده بود. ⚔ حضرت با دست چپ در را گرفت؛ چون در دست راست او شمشير بود. در را سپر قرار داد و با يهوديان جنگيد. مرحب را كشت و ديگر يهوديان پا به فرار گذاشتند. 🏰 حضرت در را برداشت و به پشت سر خود انداخت؛ از بالاى سر مسلمانان گذشت و پشت سر آنها به زمين افتاد!! 👥👥 مسلمانان گفتند: «فاصله‌اى كه على (ع) در را انداخت حساب كرديم، چهل ذراع بود. و چهل مرد بسختى مى‌توانستند در را كمى از زمين حركت دهند!! [۱] 🌴 جابر مى‌گويد: هنگامى كه از خيبر برمى‌گشتيم به جايى رسيديم كه پر از آب بود. 🏹 خواستيم عمق آب را بسنجيم، تيرى به عمق آب انداختيم به ته آن نرسيد. 🌹 رسول خدا (ص) پياده شد و فرمود: 🤲🏻 «خداوندا! معجزه‌اى از معجزات پيامبرانت را به ما نشان بده». ✋🏻 سپس با چوب‌ دستيش به آب زد و سوار مركب خود شد و فرمود: «به نام خدا به دنبال من بياييد». 🌊 مركب حضرت، بر روى آب رفت و مردم نيز پشت سر او آمدند و حتى پاهاى مركب‌هايشان نيز تر نشد!! [۲] 📚 پی نوشت ها: ۱. بحارالانوار، ۲۱/ ۲۸، حديث ۳۰. ۲ بحارالانوار ۲۱/ ۳۰، حديث ۳۱ و اثبات الهداه، ۲/ ۱۱۷، حديث ۵۱۸. 📚 جلوه‌های اعجاز معصومین، نویسنده: راوندی، قطب الدین، جلد ۱، صفحه ۱۳۳. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌋 پاسخ کوبنده امام حسن (علیه السلام) به عبیدالله بن عمر و پیش بینی عاقبت او 👳🏾‍♂ عبیدالله، پسر عمر بن خطاب، یکی از سران لشکر معاویه بود. او، در یکی از روزهای جنگ صفین برای عليه‌ السلام پیام داد: من درخواستی از شما دارم، ساعتی اجازه بده، تا با هم ملاقات کنیم!! 🌴امام حسن عليه‌السلام جواب مثبت داد و آنها در محلی با هم ملاقات کردند. 👳🏾‍♂ عبیدالله، در این ملاقات، با کمال گستاخی و فریبکاری، به امام حسن عليه‌السلام گفت: پدرت علی عليه‌السلام به قریش ستم کرد و آنها را دشمن خود نمود. آیا تو روا می دانی که او را از خلافت خلع کنی و خودت به جای او بنشینی؟ 🌹امام حسن عليه‌السلام فرمود: نه، سوگند به خدا! که چنین کاری نخواهد شد... سپس، آن حضرت خطاب به عبیدالله فرمود: 🔅«ای پسر خطاب! سوگند به خدا! گویی که من تو را می نگرم که امروز یا فردا، کشته شده ای، شیطان، رفتار و گفتار تو را در نظرت آراسته و تو را فریب داد، ولی تو به زودی به هلاکت می رسی و کشته خواهی شد!!» 🌄 راوی می گوید: سوگند به خدا! آن روز هنوز به غروب نرسیده بود که عبیدالله به دست سپاهیان امام علی عليه‌السلام کشته شد. ⚔ همان روز، امام حسن عليه‌السلام در میدان جنگ، شخصی را دید که کشته شده و مردی نیزه اش را در چشم او استوار نموده و اسبش را به پای او بسته است!! 🌹امام حسن عليه‌السلام به حاضران فرمود: ببینید این کشته شده و قاتل او کیست؟ 👥 آنها دیدند آن کشته شده عبیدالله بن عمر است و آن مردی که او را کشته است، مردی از قبیله‌ی همدان می باشد.(۱) 📚پی نوشت: ۱. مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۱۹۳، سیره ی چهارده معصوم عليهم‌ السلام، ص ۲۵۹ - ۲۶۰. 📗 قصه های حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام علی اصغر همدانی کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🦅 معناى اصوات حيوانات‌ 👥 در ايام كودكى از علیه السلام درباره صداى حيوانات سؤال كردند؛ چون از شرائط امامت اين است كه عالِم به زبان تمام حيوانات باشد. 🌹 امام علیه السلام در پاسخ آنان - كه حيوانات هنگامى كه صدا مى‌كنند چه مى‌گويند - فرمود: 🔅 كركس مى‌گويد: اى فرزند آدم! هر گونه كه مى‌خواهى زندگى كن ولى بدان كه عاقبت مرگ است. 🔅 باز مى‌گويد: اى عالم به خفيّات و اى رفع‌كننده بلاها!- طاوس مى‌گويد: خدايا! به خود ظلم كردم و به زينتم مغرور شدم، پس مرا ببخش. 🔅 خارپشت مى‌گويد: خداوند بر عرش خود قرار گرفته است. 🔅 خروس مى‌گويد: هر كس خدا را شناخت او را فراموش نمى‌كند. 🔅 مرغ مى‌گويد: اى خدايى كه بر حقى، تو بر حقى و سخن تو حق است. 🔅 يا اللَّه! يا حق! - قرقى مى‌گويد: به خدا و روز قيامت، ايمان دارم. 🔅 لاشخور مى‌گويد: به خدا توكل كن كه او روزى مى‌دهد. 🔅 عقاب مى‌گويد: هر كس از خدا اطاعت كند، سختى نمى‌بيند. 🔅 شاهين مى‌گويد: خداوند، پاك، منزه و حقّ است چه حقّى!- جغد مى‌گويد: انس در دورى نمودن از مردم است. 🔅 كلاغ مى‌گويد: اى روزى دهنده! روزى حلال برسان. 🔅 دُرنا مى‌گويد: خدايا! مرا از شرّ دشمنانم حفظ كن. 🔅 لك لك مى‌گويد: هر كس از مردم فاصله بگيرد، راحت‌تر است. 🔅 اردك مى‌گويد: آمرزش تو را خواهانم اى خدا! 🔅 هدهد مى‌گويد: چقدر شقى و بدبخت است كسى كه گناه مى‌كند. 🔅 قمرى مى‌گويد: اى داناى به اسرار و پنهانها، اى خدا! 🔅 كبوتر مى‌گويد: تويى خدا و غير از تو خدايى نيست. 🔅 زاغ مى‌گويد: منزّه است كسى كه بر او چيزى مخفى نيست. 🔅 طوطى مى‌گويد: ياد خدا باعث مغفرت گناهان است. 🔅 گنجشك مى‌گويد: طلب آمرزش مى‌كنم از گناهانى كه خدا را به خشم آورد. 🔅 بلبل مى‌گويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‌ حقّا حقّا». 🔅 كبك مى‌گويد: قيامت نزديك است. 🔅 بلدرچين مى‌گويد: اى فرزند آدم! چه چيز تو را از مرگ غافل كرده است. 🔅 مرغ شكارى مى‌گويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‌ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‌ و آله خيرة اللَّه». 🔅 قمرى مى‌گويد: «يا واحد يا احد يا فرد يا صمد». 🔅 داركوب مى‌گويد: خداى من! مرا از آتش نجات بده. 🔅 چكاوك مى‌گويد: خدايا! گناهان مؤمنين را ببخش. 🔅 كبوتر صحرايى مى‌گويد: خدايا! اگر مرا نبخشى، بدبخت مى‌شوم. 🔅 مرغ عشق مى‌گويد: «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌ [العلىّ‌] العظيم». 🔅 شتر مرغ مى‌گويد: معبودى به غير از خدا نيست. 🔅 پرستو هنگام صدا كردن، سوره حمد را مى‌خواند و مى‌گويد: اى قبول‌ كننده توبه‌ كنندگان! اى خدا! حمد و ثنا براى توست. 🔅 زرّافه مى‌گويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‌ وحده». 🔅 ميش مى‌گويد: مرگ بهترين پند دهنده است. 🔅 بزغاله مى‌گويد: (خدايا!) مرگم را برسان تا گناهانم كم باشد. 🔅 وقتى كه شير غرش مى‌كند؛ يعنى امر خداوند مهم است مهم. 🔅 گاو نر مى‌گويد: اى فرزند آدم! صبر كن. تو در مقابل كسى هستى كه تو را مى‌بيند و ديده نمى‌شود و آن خداست. 🔅 فيل مى‌گويد: از مرگ، گريزى نيست. 🔅 يوزپلنگ مى‌گويد: «يا عزيز يا جبّار يا متكبّر يا اللَّه!» 🔅 شتر مى‌گويد: منزّه است خدايى كه خواركننده ستمكاران است. 🔅 اسب مى‌گويد: سبحان ربّنا سبحانه! 🔅 گرگ مى‌گويد: كسى را كه خدا حفظ كند، هرگز ضايع نمى‌گردد. 🔅 شغال مى‌گويد: واى! واى! واى! بر گناهكارى كه در گناه كردن، اصرار مى‌نمايد. 🔅 سگ مى‌گويد: گناهان، باعث خوارى است. 🔅 خرگوش مى‌گويد: خدايا! مرا هلاك نكن و حمد و ستايش براى توست. 🔅 روباه مى‌گويد: دنيا خانه غرور است. 🔅 غزال مى‌گويد: خدايا! مرا از آزار و اذيت نجات بده. 🔅 كركدن مى‌گويد: (خدايا) به فريادم برس و الّا هلاك مى‌گردم. 🔅 گوزن مى‌گويد: خداوند مرا كفايت مى‌كند و بهترين وكيل است. 🔅 پلنگ مى‌گويد: پاك و منزه است خدايى كه با قدرت، عزيز شده است. 🔅 مار مى‌گويد: اى خدا! چقدر شقى و بدبخت است كسى كه تو را معصيت مى‌كند. 🔅 عقرب مى‌گويد: بدى، چيز وحشتناكى است. 🌹 سپس امام علیه السلام فرمود: 🔅«تمام مخلوقات خداوند او را تسبيح مى‌كنند. بعد امام اين آيه را تلاوت فرمود: 🔅«وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ‌»: [۱] 🔅«همه مخلوقات، خدا را تسبيح مى‌كنند ولى شما تسبيح آنان را درك نمى‌كنيد». [۲] 📚 پی نوشت ها: ۱. سوره أسرى، آيه ۴۴. ۲. بحارالانوار ۶۴/ ۲۷، حديث ۸. 📚 جلوه‌های اعجاز معصومین، نویسنده: راوندی، قطب الدین، جلد ۱،  صفحه ۱۹۷. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌺 فضائل دلنشین حسنین (علیهم السلام) از زبان پیامبر (ص) 🌤 ابن عباس گفت: روزى با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بوديم كه فاطمه (عليه السلام) در حالى كه گريه مى كرد، به رسول خدا وارد شد! 🌹 رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: پدرت به قربانت چرا گريه مى كنى؟ 🌷 عرض كرد: حسن و حسين (عليهما السلام) از خانه بيرون رفته اند و نمى دانم شب را كجا به سر مى برند!! 🌹 فرمود: گريه منما: خدا آن دو را حفظ مى كند! ⚜ چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد غم مخور آنان در باغ بنى نجار هستند!! 🌴 رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با اصحابش به باغ بنى نجار آمدند ديدند كه حسنين ( عليها السلام) دست به گردن هم خوابيده اند!! 🌹 رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بى اختيار خود را به روى آن دو انداخت، شروع به بوسيدن آنان كرد تا بيدار شدند، (عليه السلام) را به شانه راست و (عليه السلام) را به شانه چپ خود، سوار كرد و به راه افتاد. 👤ابوبكر گفت: اى رسول خدا يكى از آن دو را به من بده!!! 🌹 رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: 🔅«نعم المطى مطيهما ونعم الراكبان هما وأبوهما خير منهما حتى أتى المسجد»: 🔅چه خوب شترى است مركب آنان و چه سواره‌هاى خوبى هستند آن دو، و پدرشان از آن دو بهتر است تا به مسجد رسيدند. 🌹رسول خدا همچنان ايستاده بود و بچه ها هنوز روى شانه‌هايش بودند، خطاب به مسلمانان فرمودند: ❓مردم مى خواهيد شما را به بهترين افراد بشر از نظر جد و جده راهنمائى كنم؟ 👥👥 همه گفتند: بلى اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) 🌹 فرمود: حسن و حسين ( عليها السلام ) كه جدشان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خاتم پيامبران است و جده شان خديجه دختر خويلد كه سيده ء زنان اهل بهشت است! ❓آيا مى خواهيد شما را به بهترين افراد بشر از نظر عمو و عمه راهنمائى كنم؟ 👥👥 گفتند: بلى اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) 🌹فرمود: حسنين ( عليها السلام ) چون عمويشان جعفر و عمه شان ام هانى است. ❓اى مردم! مى خواهيد شما را به بهترين افراد بشر از نظر خاله و دائى راهنمائى كنم؟ 👥👥 همه گفتند: بلى. 🌹 فرمود: باز هم حسن و حسين (عليها السلام) چون دائى آنان قاسم پسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و خاله شان زينب دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است. 🌹آنگاه فرمود: خدا مى داند كه حسن و حسين ( عليها السلام ) و عموها و عمه ها و دوستانشان در بهشت و دشمنانشان در آتشند. 📗 ۱۴ نور پاک، یا تاریخ زندگی پیشوایان معصوم (ع)، مؤلف: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌹 داستانی جذاب از ثواب گریستن بر امام حسین (علیه السلام) 🕌 علامه سيد مهدى بحرالعلوم از شهر بلد بعد از زيارت مرقد مطهر سيد محمّد (عليه السلام) روانه سامرا شد. 💭 در ميانه راه در حالى كه بر چارپايى سوار بود، يك مرتبه درباره اين حديث به فكر فرو رفت: 🔅«مَن بكى اءو اءبكى اءو تباكى وجبت له الجنة»، كه خدايا آيا چنين چيزى انجام مى شود؟ جهاد با همه فضيلتش، كه اگر رزمنده اى در راه خدا تلاش و فعاليت كند و حج واجب خانه خدا اگر با تمام شرايطش انجام شود و تمام احكام الهى اگر با تمام شرايط انجام شود چنين تاكيدى درباره وجوب بهشت نشده است، در حالى كه براى (عليه السلام) و گريه كننده بر او بهشت واجب است. او در همين حال شك و ترديد بود كه چطور مى شود به خاطر يك قطره اشك بهشت بر انسان واجب شود. 🏇 در همين هنگام سوارى با قيافه اى جذاب و دلنشين از دور نمايان شد و به طرف او رفت! 🌹يك مرتبه آقا (عليه السلام) فرمود: ❓بحرالعلوم در چه فكرى فرو رفته اى؟ ✋🏻 عرض كرد: در فكر اين حديث هستم و حيرانم چطور مى شود «يك قطره اشك براى حضرت امام حسين عليه السلام يا خود را به گريه زدن يا كسانى را گرياندن»، باعث وجوب بهشت مى شود؟ 🌹آقا حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) فرمودند: 🔅شك نكن... اكنون من داستانى را براى شما مى گويم، سپس ادامه داد: 🏹 پادشاهى بود كه با وزيرانش ‍ به شكار رفته بود ولى از بعد ساعتى، شكارى پيدا نكردند. 👑 پادشاه ناراحت شد و گفت: من به شهر برنمى گردم، وزيران برگشتند. 🌄 نزديك غروب بود، خيمه اى را ديد به طرف آن خيمه رفت، در آن خيمه پيرزنى بود، پادشاه را پذيرفت، در حالى كه او را نمى شناخت . 🐐 دارايى آن زن يك گوسفند بود، آن گوسفند را كشت، پادشاه را با عزت هر چه تمام احترام كرد و پذيرايى كامل نمود. ☀️ صبح كه شد پادشاه به شهر برگشت. 🏰 وزيران را خواست، جلسه اى تشكيل داد و شرح حال خود و داستان را بيان كرد و از آنها پرسيد: اين زن كه تمام دارايى اش يك گوسفند بود و هيچ مال ديگرى نداشت و هر چه داشت در راه ما داد، حالا چه چيزى بايد در مقابل آن داده شود؟ 👥👤 وزيران هر نظرى دادند، يكى گفت: مقدارى پول! 👥 ديگرى گفت: فلان فرش قيمتى به وى داده شود و آن يكى گفت: لباس خوبى به او داده شود؛ اما پادشاه نظر آنها را نپذيرفت! 👥👤 وزيران گفتند: هر چه پادشاه تصميم بگيرد درست است. 👑 پادشاه گفت: شايسته است به اين زن، كه تمام دارايى و هستى اش را در راه ما داده ما بهترين چيزى كه پادشاه دارد بدهد، زيرا او تمام هستى اش را داده است‌. 🌹حضرت حجت خدا، مهدى فاطمه (عليهماالسلام) پس از آنكه داستان را براى علامه بيان كردند، فرمودند: 🔅«سيد ! جاى تعجب نيست، شك نكن كه خداوند به گريه كننده بر جد غريبم امام حسين (عليه السلام) بهشت بدهد، زيرا حضرت امام حسين (عليه السلام) در روز در آن وضعيت سخت تمام دار و ندارش را در راه خدا داد، خداوند هم بهشت خود را به امام حسين (عليه السلام) بخشيده است». (۱) 🏴 در يك روز برادرى مثل حضرت ابوالفضل العباس قمربنى هاشم (عليه السلام)، جوان هجده ساله اش شبيه پيامبر (صلّى الله عليه و آله) حضرت على اكبر (عليه السلام)، نوزاد شيرخوارش حضرت على اصغر (عليه السلام) را كه بر روى دست خود گرفته بود و خلاصه در چند ساعت تمام اصحاب و جوانان خود را در راه خدا داد، خدا هم در عوض آن براى گريه كننده بر امام حسين (عليه السلام) بهشت را واجب نموده است. شك نكن. 👁 بحرالعلوم مى گويد: من به خود آمدم و ديدم حضرت تشريف برده اند. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. العبقرى الحسان، ج ۱، ص ۱۱۹. ۲. جلاء العيون، ص ۸۳۶ و ۸۳۶. 📗 چهره هاى درخشان چهارده معصوم عليهم السلام، سيد عبدالله حسينى دشتى کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨