آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت201
#اسپاکو
دو دستم رو بالا آوردم.
نگاهم رو به بانداژ روي مچ دستهام دوختم.
ميدونستم جاي بخيه اش تا زنده ام روي دستهام مي
مونه؛ مثل يه خاطره ي تلخ!
تقريباً يكساعت بعد آشو همراه پرستاري وارد اتاق شدن. بعد از چك كردن، پرستار رفت و آشو
اومد سمتم.
-بذار كمكت كنم. بايد با همين لباسها بري تا چيزي برات بگيرم.
دست انداخت دور كمرم.
-به من تكيه بده.
احساس ضعف شديد داشتم. به ناچار سرم رو روي سينه ي پهن و مردونه اش گذاشتم.
از بيمارستان بيرون اومديم. مردي سريع در ماشين رو باز كرد. با كمك آشو رو صندلي عقب جا
گرفتم.
آشو جلو نشست و اون مرد، پشت فرمون. نگاهم رو به ساختمون هاي بلند دوبي دوختم. هوا گرم
بود.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت202
#اسپاکو
ماشين وارد محوطه ي ساختمون بلندي شد. آشو از ماشين پياده شد و در عقب رو باز كرد. با
كمكش از ماشين پياده شدم.
-اينجا امنه؟
-امن ترين جاي دنياست، نگران نباش.
-هيسس، نگران نباش. كسي تو رو نمي شناسه كه بخواد پيدات كنه. بعدشم همه فكر مي كنن توولي شيخ آدم هاي زيادي داره.
مردي.
سوار آسانسور شديم و دكمه ي آخرين طبقه ي ساختمون رو زد. كمي زمان برد تا آسانسور تو
طبقه ي مورد نظر نگهداشت.
همين كه از آسانسور پياده شديم در آپارتمان باز شد و زني اومد جلو.
-خوش اومدين آقا.
ممنون سليمه ... اتاق مهمونم آماده است؟
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت203
#اسپاکو
بله آقا.
هاي اطراف ازش پيدا بودن.
خونه اي كاملا سفيد كه با چيدمان خاكستري كم رنگ تضاد زيبايي به وجود آورده بود
سليمه در اتاقي را باز كرد. تختي دو نفره وسط اتاق و پنجره اي كه باز بود و نسيم ملايمي پرده ي
سفيدش رو به بازي گرفته بود.
آروم روي تخت نشستم. آشو سمت در رفت.
-سليمه كمكت مي كنه تا حموم بري.
-ممنون.
آشو از اتاق بيرون رفت. سليمه اومد سمتم.
الان حموم مي ريد؟
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت204
#اسپاکو
بله.
-من وان رو آماده مي كنم.
سري تكون دادم. سليمه در شيشه اي رو باز كرد.
تمام اتفاقات انگار توي خواب افتاده بود.
با كمك سليمه وارد حموم شدم. بوي ياس كل حموم رو پر كرده بود.
-اجازه ميدين لباس هاتون رو دربيارم؟
چاره ي ديگه اي نداشتم چون هر دو دستم باندپيچي بود.
با كمك سليمه توي وان دراز كشيدم. برخورد آب گرم با پوست تنم باعث شد چشمهام رو ببندم.
با بستن چشمهام چهره ي ويهان اون روزي كه خونه ي دمير حموم رفته بودم اومد جلوي
چشمهام.
بغض به گلوم چنگ زد و ناخواسته گوشه ي چشمهام خيس شدن.
سليمه با آرامش موهام رو شست. حوله اي آورد و دور موهام پيچيد.
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت205
#اسپاکو
پيراهن حريري آورد كه بلنديش كمي از زانوم پايين تر بود. اولين چيزي كه جلب توجه مي كرد
رنگ شاد و ليموئي لباس بود.
آستين هاش كمي از سرشونه ام پايين تر بود و چين مي خورد. يقه اش از جلو حالت v داشت و تا
وسط سينه باز بود.
بند لباس زيرم رو بست و پيراهن رو تنم كرد.
صندل راحتي جلوي پام گذاشت. صندل ها رو پا
كردم.
-هزار ماشااالله چه زيبا شدين خانوم!
لبخند كم جوني زدم.
رو به روي ميز آرايشي نشستم. بعد از حمومي كه كرده بودم گونه هام كمي رنگ گرفته بودن.
سليمه حوله رو از دور موهام باز كرد. موهاي بلندم روي شونه هام افتاد.
از توي آيينه نگاهم به آشو افتاد كه به چهارچوب در نيمه باز تكيه داده بود.
وقتي ديد دارم نگاهش مي كنم وارد اتاق شد و دقيقاًپشت سرم قرار گرفت. سشوار رو از دست
سليمه گرفت.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت206
#اسپاکو
تو برو جعبه ي كمكهاي اوليه رو بيار.
سليمه بي هيچ حرفي از اتاق بيرون رفت. آشو سشوار رو روي ميز گذاشت و حوله رو برداشت.
-اول بايد نم موهات رو بگيريم.
-براي چي نجاتم دادي؟
همينطور كه داشت با آرامش موهام رو خشك مي كرد از توي آينه لحظه اي نگاهم كرد.
-رنگ ليموئي بهت مياد!
-سؤال كردم!
دست دراز كرد و روغني از روي ميز برداشت. با همون آرامش گفت:
كمي روي كف دستش ريخت و شروع به ماساژ دادن موهام كرد. اونقدر اين كار و آروم و بااين روغنش خيلي خوبه.
آرامش انجام مي داد كه باعث شد سكوت كنم و چشمهام رو ببندم.
💗کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت207
#اسپاکو
دستش لاي موهام مي لغزيد و گاهي دست گرمش به گردن سردم برخورد مي كرد.
سشوار رو روشن كرد كه باعث شد چشمهام رو باز كنم.
-فكر كردم خوابيدي.
-كمي خسته ام.
-آره خب، روزهاي بدي رو پشت سر گذاشتي ... البته مي تونست بدتر هم بشه!
-حتماً به لطف شما نشد؟!
برسي به موهام كشيد و با خونسردي ابرويي بالا داد.
خواستم از روي صندلي بلند شم كه بازوي لختم رو گرفت و كمك كرد بلند بشم. فاصلمون خيليشك داري؟
كم بود.
هرم نفس هاش به گردنم مي خورد. سرم رو كمي سمتش كج كردم و نگاهم رو به چشمهاش
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت208
#اسپاکو
دوختم.
گوشه ي لبش كمي بالا رفت. لبه ي تخت نشوندم.
صندلي پايه بلند استيل رو كشيد و رو به رومهر آدم ديگه اي هم جاي شما بود، همين كار و مي كرد.
روي صندلي نشست.
-تو كلاً تشكر بلد نيستي؟!
سليمه وارد اتاق شد. آشو جعبه ي كمكهاي اوليه رو ازش گرفت و باند دور دستم رو آروم بازبلدم اما به وقتش؛ الان شما مي خواين ازتون تشكر كنم؟
كرد.
لحظه اي با ديدن بخيه ها دلم ريش شد. آشو كمي بتادين زد به دستم.
آخ ريزي گفتم و لبم رو به دندون كشيدم. سر بلند كرد. نگاهش روي لبهام كمي مكث كرد.
-درد داري؟
كمي.
💗کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت209
#اسپاکو
طبيعيه ... خيلي ازت خون رفته.
-فكر كردي اگر رگ يه دستت رو مي زدم اجازه ميدادن تا توي بيابون ولت كنم؟ هرچندبراي چي رگ هر دو دستم رو زدي؟
ميدونستم زنده موندنت 50-50 هست و ريسكه اما خوب، بايد انجامش مي دادم.
كارش تموم شد.
-كمي استراحت كن تا غذا آماده بشه.
از اتاق بيرون رفت. آروم روي تخت دراز كشيدم.
سليمه ها داروهام رو داد.
مسكن كار خودش رو كرد و خيلي زود چشمهام بسته شدن.
نميدونم چقدر گذشته بود كه با احساس ضعف بيدار شدم. هرچي صبر كردم كسي سمت اتاق
نيومد.
اجباراً به سختي بلند شدم. در و باز كردم. آشو انگار داشت با كسي صحبت مي كرد.
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗
آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت210
#اسپاکو
هرچي گوش تيز كردم هيچي متوجه نشدم. سليمه اومد سمتم.
-خدا مرگم؛ خانوم چرا بلند شدين؟ الان آقا ببينه من و دعوا مي كنه!
با صداي سليمه، آشو اومد سمتمون.
-تو چرا بلند شدي؟!
اومدم از در فاصله بگيرم كه چشمهام سياهي رفت. لحظه ي آخر تو بغل گرمي فرو رفتمضعف دارم.
صداي آشو رو مي شنيدم كه داشت به سليمه تشر مي زد.
-برو براش يه چيزي بيار.
دستي زير پام رفت و از زمين كنده شدم. گذاشتم روي تخت. آروم چشم باز كردم.
-حالت خوبه؟
آره ... نميدونم چي شد يك لحظه همه جا تار شد!
💗
💗💗کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗