🔻عیار مقاومت قسمت نوزدهم:
🔹نمازجمعه نصر🔹
ساعت ۱۲شب بود.شوهرم گفت:
-باید بریم تهران...باید بریم!
-خب بریم.
- پول هم کم داریم. چه کنیم؟!
-حالا صرفه جویی میکنیم! هیچخرجی نداریم که، سریع میریم و برمیگردیم.
غسل شهادت کردیم؛ فکر میکردیم که میرویم و شهید میشویم.
به رسم پدر شوهر، قبل از مسافرت قرآن باز کردیم. سوره کهف آمد که مضمونش این بود: به غار پناه جویید تا شامل رحمت شوید.
ساعت۳صبح بود که حرکت کردیم. همسرم خوابش میآمد. من خیلی رانندگی دوست ندارم ولی اینبار فرق میکرد، باید میرسیدیم. نشستم پشت فرمان و تخته گاز حرکت کردم.
محمدحسین، محمدحسن و محمدعلی صندلی عقب خواب بودند. با سرعت۱۴۰ـ۱۵۰ میرفتم، فقط به عشق دیدار سیدعلی!
به حرم امام(ره) رسیدیم. مردم تا توی اتوبان پارک کرده بودند. در مترو، ترافیک آدم شده بود. فقط قطار بود که از جلویمان رد می شد. باید منتظر میماندیم.
فکر میکردیم چقدر انقلابی هستیم! دیدیم نه بابا، همهجور آدمی اینجا هست، زیاد بودند خانمهایی که با بلوز، شلوار و اینها آمده بودند برای نماز نصر.
در ۳کیلومتری مصلی، حتی کوادکوپترهای تلویزیون هم، نمیتوانستند از آنجا فیلم بگیرند. خودمان را که بین صف جا دادیم، آقا بسمالله را گفتند.
🎙راوی: خانم محمدزاده
✍️نویسنده: خانم فاطمه جبار زارع
#نماز_جمعه #نمازجمعه_تاریخ_ساز
#نصر #نمازجمعه_نصر
@yazde_ghahraman