eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️ بہ دی مـاه خـوش آمـدید ❄️ اولین روز زمستان رو زیبا بسازید! بـا مهـربـانی بـا محبـت بـا نوعـدوستی بـا گذشـت بـا عشـق در اوليـن صبـح فصـل زیبای زمستـان براتـون قلبـی عاری از بغـض و کـدورت چشمـی بینـا دستـی توانگـر دلی آسمـانی آرزومنـدم 🌨❄️ زمستـان مبـارک ❄️🌨   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
اولین صفحه از دفتر زمستــ❄️ـــان را ورق می‌زنیم امید به ثبت بهترین اتفاق‌ها امیـدوارم فصـل زمستـان خوبی پیش رو داشتـه باشید و ورودتون بہ زمستـون آغـازی باشـه از ورود سپیـدی‌های دلپـذیر زنـدگی ان شاءالله سیاهی غـم و غصـه‌هاتون با اومـدن زمستـون سفیـد سفیـد بشـه و دلتـون پر بشـه از شـادی از امـروز می‌نشینـم دانـه‌های دی مـاه را می‌بافـم سی دانـه یڪ عشـق از زیـر یڪ خوشـی از رو تا گـره بخورنـد درهـم شـالی شـود بر روی دوشتـان تا از سـردی روزگار نرنجیـد خـدایـا مـاه جدیـد را برای همـه با زیبـاترین قلمـت نقاشی کن و در اولیـن روز زمستـان توشـه دوستـانم را پـر کن از ٣٠ روز شـادی ٣٠ روز آرامـش ٣٠ روز مؤفقیـت ٣٠ روز سـلامتی ٣٠ روز بـدون مشکل ٣٠ روز پـر از خیـر و برڪت ─┅─═इई❄️🌨❄️ईइ═─┅─   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ ❄️ خـدای مهـربانـم تـو نهایتی تـو مهـربانترینی و مـن چقـدر خوشبختم ڪه در آغوش امن رحمـت تـو هستم ای بیکـران مهـربان ❄️ پـروردگارا تـو را سپاس برای حضـورت تـو را سپاس برای همهٔ موهبت‌هایت ❄️ خـدایـا در اولین روز فصـل زیبـای زمستـان نا امیـدی آذر ماه را خـط بزن و عشـق و امیـد را بر ما ببخـش و تقـدیرمان را چنان زیبـا بنویس ڪه گویی در بهشـت زنـدگی می‌کنند ❄️ خـدایـا در اولیـن روز دی مـاه برای همه سـلامتی آرامـش و نیکبختی آرزو دارم خـدایا عـطا کن بہ آنان هر آنچه برایشـان خیـر است و دلشـان را لبـریز کن از شـادی و لبانشـان را با گل لبخنـد شکـوفا فـرمـا ❄️ پـروردگارا فصـل جـدید را فصـل عشـق و رحمـت فصـل آرامـش و محبـت فصـل پاکی دل و خلـوص نیـت برای همه بنـدگانت قـرار بـده 《آمیـن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام》 ای صاحب جلال و بزرگواری ─┅─═इई❄️🌨❄️ईइ═─┅─   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب...🌹🍃 #قسمت_پنجم..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 عمو محمد و پسر عمو مرتضی دست
🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 حدودا ساعت سه صبح بود که با عمو محمد و پسرعمو به بیمارستان رفتیم. عمو محمد هنوز ازدواج نکرده بود و ۲۸ سال داشت و پسرعمو مرتضی،پسرعموی بزرگ من بود که هم سن و سال عمو بود و یک دختر نو رسیده داشت... به اورژانس که رسیدیم عمو مجددا من را بغل کرد و به اورژانس برد... دکتر به سختی شیشه هارا از پایم در آورد و زخمم را پانسمان کرد. خدارا شکر نیازی به جراحی و بخیه نبود... دم دمای اذان صبح به خانه برگشتیم. مامان زهرا هرچقدر اصرار کرد که عمو و پسرعمو شب را بمانند ،قبول نکردند و رفتند... بابا خواب بود... با کمک مامان به اتاقم رفتم و لباسم را عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم... دلم گرفته بود،خوابم نمیبرد! یک آهنگ ترکیه ای غمگین پلی کردم و صدایش را کم کردم... تمام خاطرات مثل یک فیلم از جلوی چشمانم رد شد... ماه رمضان امسال،سال ۱۳۹۴ بود... دم افطار بابا زنگ در را زد... در را باز کردم و با ذوق منتظر شدم بابا از پله ها بالا بیاید... میخواستم مثل همیشه بپرم بغلش یک بوس حسابی مهمان گونه اش کنم... اما همین که بابا را دیدم جا خوردم! کتش خاکی بود و زانوی شلوارش پاره شده بود... !چیشده؟! ...🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
. . میگفت: سر نماز مثل حرم امام رضاست، ڪفشاتو میدے به ڪفشدارے تا برے زیارت، بدونِ فڪرِ ڪفش، برے دیدار! [فَاخلَع نَعلَیڪ] سر نماز ڪفشاتو یعنے غصه‌هاے دنیاتو از ذهنت دربیار بده به خدا، فقط دیدار! بعد از نماز میبینے خدا ڪفشاتو واڪس زده بهت تحویل داده! 🍃
🔹من با شهید یدالله کلهر نسبت فامیلی داشتم. ایشان پسر دایی مادرم بود و از طرفی پدرشان، پسر خاله پدرم بود. به همین دلیل روابط خانوادگی و فامیلی ما بسیار گرم و صمیمی بود. خانواده ها معمولا در مهمانی ها و شب نشینی ها همدیگر را می دیدند. 🔸پدر آقا یدالله دامدار بود و از لحاظ مالی هیچ مضیقه ای نداشتند. با این حال ایشان در همان سنین نوجوانی با آهنگری و ساخت تانکر و... به کار در کنار درس و ادامه تحصیل مشغول بود. 🔹من آن روزها اصلاً فکر نمی کردم که یدالله علاقه ای به من داشته باشد. در دیدارهای فامیلی، جز سلام و احوالپرسی هیچ کلامی بین ما رد و بدل نمی شد. 🔸پس از پیروزی انقلاب، پدر حاج یدالله با دوست او، صفر کرمانی صحبت کرد و از او خواست که به یدالله بگوید که سرو سامانی به زندگی اش بدهد و ازدواج کند. 🔹آقا یدالله هم وقتی پیام پدرش را شنید، به دوستشان گفته بودند که به پدرم بگویید اگر می خواهد من ازدواج کنم؛ من به دختر «عمه » علاقه دارم. یدالله؛ مادرم را عمه خطاب می کرد و مرا «دختر عمه .» 🔸پدرشان وقتی از موضوع مطلع شده بود، گفته بودند شاید زهرا برای زندگی به روستای ما نیاید، او بزرگ شده شهر است. با این حال مخالفتی نکرد و برای خواستگاری پدرش پیش قدم شد. پدر و خانواده ام علاقۀ خاصی به یدالله داشتند و از این موضوع استقبال کردند و تصمیم گیری نهایی را به عهدۀ خودم گذاشتند. 🔹زندگی در روستا و دوری از خانواده برایم سخت و طاقت فرسا بود به همین دلیل به این خواستگاری پاسخ منفی دادم. دو سال از این ماجرا گذشت. آن روزها بیست ساله بودم که پدر یدالله دوباره مرا برای پسرش خواستگاری کرد. این بار اخلاق و منش یدالله را ملاک انتخابم قرار دادم و پاسخم برای ازدواج با او مثبت بود. 🔸قرار روز شیرینی خوران و بله برونی گذاشته شد و ما بیست روز مهلت خواستیم تا خود را برای این جشن کوچک آماده کنیم. خرید عقدمان آیینه شمعدان بود، 🔹انگشتری طلا، لباس و... همراه چند تن از اقوام نزدیک به یکی از بازارهای شهرری رفتیم. یدالله برای خودش حلقه نخواسته بود و تنها برایش یک دست کت و شلوار خریدیم. 🔸20 بهمن 1358 مراسم نامزدی ما با حضور بزرگان فامیل در منزل ما برگزار شد و با شیرینی، میوه و شام از میهمانان پذیرایی کردیم. در طول یک سال نامزدیمان،یدالله به شدت درگیر فعالیت های سپاه و برگزاری کلاسهای آموزش نظامی بود و به ندرت او را م یدیدم. 🔹یک روز یدالله به خانه ما تلفن کرد و گفت: من الان در ترمینال هستم و می خواستم ازت خداحافظی کنم. از او پرسیدم: کجا می روی؟ گفت: سنندج. 🔸فکر می کردم نهایتا بیست روزه برمی گردد؛ اما روزها و هفته ها به ماه تبدیل شد و خبری از یدالله نداشتم. روزهایی که بدون او سپری م یشد، برایم با دلتنگی و تنهایی همراه بود و تحمل دوری اش را نداشتم. از طرفی پدرم نیز ناراحت و نگران سلامتی یدالله بود. 🔹شهید کلهر بعد از سه ماه به خانه ما آمد. پدرم خیلی از او شاکی شده بود. به یدالله گفت: «بیا مراسم عقد کنان را برگزار کن و دست زنت رو بگیر و ببر خانه ات؛اینطوری که نمی شود.» 🔸یدالله گفت: «پدر جان، الان نمی توانم. کارهایم خیلی زیاده است؛ ولی قول می دهم این دفعه که از جبهه برگشتم، مراسم عقدکنان را برگزار کنیم. » پدرم کوتاه نیامد و یدالله در مقابل اصرار پدرم سکوت کرد و سرش را پایین انداخت. بعد از اتمام صحبت های پدرم، او گفت: «پس یک روز را برای مراسم عقد تعیین کنید. » 🔹قرار عقد برای بیست روز بعد گذاشته شد و ما در این مدت در تدارک جهیزیه بودیم و همه چیز برای شروع زندگی مهیا بود. 8 بهمن 1359 در محضر پای عقدنامهرا امضا کردیم. یدالله با گرفتن جشن عروسی مخالف بود و می خواست ما به مشهد برویم و رفت که بلیط هواپیما بگیرد؛ ولی در آن هوای سرد و برفی هواپیما پرواز نداشت. بلیط قطار هم نتوانسته بگیرد. 🔸بالاخره با اتوبوس در یکی از روزهای سرد بهمن ماه به طرف مشهد راه افتادیم. 5- 6 روز مشهد بودیم. پس از آن بدون هیچ جشن و مراسمی زندگی مان را در دو اتاق در گوش های از حیاط خانه پدر شوهرم شروع کردیم. به اصرار پدر یدالله، ولیمه ای برای فامیل تدارک دیدیم. در همان روزهای ابتدایی به یدالله می گفتم: «دیگر نمی گذارم از کنارم بروی. » او هم می خندید و می گفت: «نمی توانی، یعنی من نمی توانم در اینجا بمانم و بایدبروم. » 🔹آن روز معنی حرف او را درک نکردم، چرا که از تمام این دنیا فقط یدالله را می خواستم ولی تقدیر برایم زندگی دیگری رقم زده بود. هنوز سه چهار روز از شروع زندگی مان نگذشته بود که یدالله ساکش را بست و به جبهه رفت. روزهایی که بدون او می گذشت، کند و عذاب آور بود. گویی زمان از حرکت می ایستاد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹ا
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم ..( قسمت یازدهم )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 حاج آقایم همیشه بی تابم بود. گاهی تنهایی می آمد و گاهی هم با شینا می آمدند پیشمان. چند روزی می ماندند و می رفتند. بعضی وقت ها هم ما به قایش می رفتیم. اما آنجا که بودم دلم برای خانه ام پر می زد فکر می کردم الان است صمد به همدان بیاید. بهانه می گرفتم و مثل مرغ پرکنده ای از این طرف به آن طرف می رفتم. تا بالاخره خودم را به همدان می رسانم. خانه همیشه بوی صمد را می داد لباس هایش، کفش ها و جانمازش دلگرمم می کرد. به ای زندگی عادت کرده بودم. تمام دلخوشی ام این بود که هست و سالم است این برایم کافی بود. حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک روز چند بار وضعیت قرمز می شد. هواپیماهای عراقی توی آسمان شهر پیدایشان می شد و مناطق مسکونی را بمباران می کردند. با این همه زندگی ما ادامه داشت و همین طور دو سال از جنگ گذشته بود. سال ۱۳۶۱ برای بار سوم حامله شدم نگران بودم فکر می کردم با این شرایط چطور می توانم بچه دیگری به دنیا بیاورم و بزرگش کنم من ناراحت بودم و صمد خوشحال. از هر فرصت کوچکی استفاده م کرد تا به همدان بیاید و به ما سربزند. خیلی پی دلم بالا می رفت. سفارشم را به همه فامیل کرده بود می گفت: وقتی نیستم هوای قدم را داشته باشی. وقتی بر می گشت، می گفت: قدم تو با من چه کرده ای. لحظه ای از فکرم بیرون نمی آیی. هر لحظه با منی. اما با این همه هم خودش می دانست و هم من که جنگ را به من ترجیح می داد. وقتی همدان بمباران می شد همه به خاطر ما به تب و تاب می افتادند. برادرهایش می آمدند و مراه ماه به ماه می بردند قایش. گاهی هم می آمدند با زن و بچه هایشان چند روزی پیش ما می ماندند آب ها که از آسیاب می افتاد می رفتند. وجود بچه سوم امید زندگی را در صمد بیشتر کرده بود. به فکر خانه افتاد. با هزار قرض و قوله برای خانه ثبت نام کرد. یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستاجری راحت می شوید تابستان می رویم خانه خودمان. نه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی اید. صمد ما را به قایش برد. گفت: می روم سری به منطقه می زنم و سه چهار روزه بر می گردم. همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت درد به سراغم آمد. نمی خواستم باور کنم صمد قول داده بود این بار موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد پس باید تحمل می کردم باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم. ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید: گفت الان می فرستم دنبال قابله. گفتم: نه حالا زود است اخمی کرد و گفت: اگر من ندانم کی وقتش است، به چه دردی می خورم؟! رفت و رختخوابی برایم انداخت دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد. خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند قربان صدقه من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت سرم را می بوسید و جوشانده های جور و واجور به خوردم می داد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
عشقم همسرم: (هركي نخونه از دستش رفته ، واقعا از دستش رفته) روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند . پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند : چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد. امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند : پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد . و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد. مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت. پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور . حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند. خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند . خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند. در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟ رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ». فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت». خداوندا به حق علی علیه السلام گره از کار ما بگشا جلاءالعیون علامه مجلسی هر کی این مطلب را خوند و به دلش نشست اگه دوست داشت به عشق 14معصوم واسه گروهاي ديگه بفرسته خدایا:هر کی این پست راکپی کرد حاجت روا بفرما اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. میدونی اگه کپی کنی تا آخرامشب چند هزار تا صلوات فرستاده میشه؟ به نیت شادی دل آقا امام زمان عج  🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
: چرا من اینقدر فقیر هستم ...؟ : چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی ... مرد گفت : من چیزی ندارم که ببخشم ؟ خدا پاسخ داد : دارایی هایت کم نیست...! یک صورت ، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی ! یک دهان ، که میتوانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی! یک قلب ، که میتوانی به روی دیگران بگشایی! چشمانی ، که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!   ..." ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
خدایا ، عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم ، والله تو اگر کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم . اگر تو ستارالعیوبی را بر می داشتی ، می دانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، بلکه از من فرار می کردند ، حتی پدر و مادرم . خدایا ، به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانی که مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو ..... 📕 پنجاه سال عبادت التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
... 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 تمام این سرزمینِ سرافراز، تمام خاک این وطن، شقایق‏زار است. در هر کجا که هستی، هر گوشه این خاک که قدم برمی‏داری، با چشم‏های مترصد، نگاه کن که مبادا روی خون لاله‏ها پا بگذاری! این دیار سربلند، فصل‏های سرخ و خونینی را پشت سر گذاشته است. روزگاری این پهناور دلیر، انارستان بود. انارهای عاشق، با سینه‏های خونین، در همه جا رسته بودند. خزان که نه، اما موسمی رسید که انارها همه بر خاک افتادند و خونشان در تمام ایران زمین جریان گرفت. و از آن همه خون بی‏باک، مرز تا مرز، شقایق رویید و سرفرازی و سربلندی رواج گرفت. شهدا، همیشه هستند کبوتر بودند آنها که ناگاه، پرکشیدند و در آسمان، به ابرازی ابدی رسیدند؛ کبوترانی که در یک سحرگاه، ندای رستاخیز در گوششان طنین‏افکن شد و با کوله‏باری از اخلاص بر دوش، لبیک‏گوی دعوت معبود شدند. کبوتران دلاور، قهرمان‏های بی‏مانند این سرزمین، خاک سبز وطن را از دسترس فتنه‏ها و دشمنی‏ها بیرون کشدند و اهریمن را در جای خود نشاندند. اگرچه رد پای رفتنشان، تا ابد بر شانه‏های زمانه باقی است؛ آنها همیشه هستند و جاده‏ای که فراروی ما گستردند، تکلیف تمام لحظه‏هامان را روشن کرده است. رفتن همیشه تلخ نیست. گاه، رفتن‏ها از همان آغاز، مؤیّد رسیدن است. پرپر شدن، همیشه اشک‏آلود نیست؛ گاه، حماسه‏ای زبانزد است. باید این خاک فرارفته تا آسمان را که میراث خون‏های شهید و بی‏باک است، با دست‏های خداخواهی و با باور بی‏تردید، در آغوش بگیریم و پاسدار این مرز روبه خدا باشیم. هراسی نیست؛ خداوند، بالای سرِ ایمان ما سایه دارد. هراسی نیست؛ مؤمنان، رستگاران همیشه‏اند. نهراسید و اندوهگین مباشید که شما برترید؛ اگر به خداوند ایمان دارید. 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
شــ🌙ــب بهـانهٔ قشنگی‌سـت بـرای سڪوت شــ🌙ــب طبیعـت هـم ساڪت اسـت و بہ صـدای خـدا گوش می‌دهـد سڪوت کنیـم تا صـدای خـدا را بشنـویم هر چه تـو را بہ يـاد خـدا انداخت ‌‏آن را دعـوتى از خـدا بگیـر ‌‏خيـرى بـراى توسـت آن را دريـاب شـ🌙ـبتون در پنــاه خــ♥️ــدا
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
به دومین روز دی خوش امدید❄️ در این صبح زیبا اميد و تندرستی مهمون وجودتون❄️ سفره تون رنگين وگسترده صبحانه تون سرشار از عشق❄️❤️❄️   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
الـــهي امروزتـــون پر از بهترينها و غــرق خوشبختی باشيد الهی بی دلیل دلِ مهربونتون شاد بشه الهی تنتون سالم و عاقبتتون بخیر باشه "روزتون گلبارون"💐🌹💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌸🍃 ... ..هر صبح .. .عهد میبندیم با یوسف زهرا🍃🌸🍃🌸 🍃🌸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🍃🌸 🌸🍃 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ 🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ🍃🌺 🌸🍃 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. 🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه🍃🌺 🌸🍃ِ اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،🍃🌺 🌸🍃 وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ 🍃🌺 🌸🍃 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.🍃🌺 🌸🍃 آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:🍃🌺 🍃🌺✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ🍃🌺 🍃🌺✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ🍃🌺 🍃🌺✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان 🍃🌺 🍃🌸*اَللّهُـــمَّ صل علی محمد وآل محمد *وعجل فرجهم*🌸🍃 🌺🍃 *عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج *🍃🌺 🍃🌸التماس دعا..🍃🌸 🍃🏴اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🏴🍃 🏴اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🏴            🍃🏴 @Yazinb3🏴🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۲_دی ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۳۷ ه.ش) شهید سیدعلی دوامی🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۴۶ ه.ش) شهید غلامرضا ساعدی کرمانی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۴۷ ه.ش) شهید سیف‌الله شفیعی🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان، روستای خرابانان سفلی) (۱۳۵۳ ه.ش) شهید سیدیحیی مهدوی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۳ ه.ش) شهید حیدر قادری🌷 (استان اصفهان، شهرستان زرین شهر) (۱۳۵۳ ه.ش) شهید روح‌الله اکبری🌷 (استان اصفهان، شهرستان فلاورجان) (۱۳۵۳ ه.ش) شهید رضا رضائیان شریف‌آبادی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید رحمان روح پورآذر🌷 (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسین صبوری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید عادل باقری🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان مراغه) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حبیب‌الله محمدی پور نجیب🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید مدافع حرم حیدر ابراهیم خانی🌷 (استان همدان، شهرستان ملایر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمود مولائی قراء🌷 (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمدعلی شاهمرادی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید قاسم میرحسینی 🌷 (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زابل، روستای صفدرمیربیک) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید عبدالحمید صبوری همت‌آبادی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید علی اکبر عین القضاه🌷 (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید محبوب رجبی🌷 (استان اردبیل) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید حمید دهقان‌زاده🌷 (استان کرمان، شهرستان رفسنجان) (۱۳۶۷ ه.ش) شهید محمدحسین هرمزی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان کاشمر) (۱۳۷۳ ه.ش) شهید سعید شاهدی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۷۴ ه.ش) شهید محمود غلامی🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۷۴ ه.ش) شهید بهمن عبدالعلی‌پور🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه، روستای داش آغ) (۱۳۹۰ ه.ش) شهید مرتضی بنی النجار🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۹۰ ه.ش) شهید رامین جدی🌷 (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۹۰ ه.ش) شهید مدافع حرم محمدرضا علیخانی🌷 (استان خوزستان، شهرستان باغملک، روستای طلاور) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید جعفر الله وردی‌زاده🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید رضا داوری🌷 (استان اصفهان، شهرستان دولت‌آباد) (۱۳۹۷ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃 #قسمت_ششم 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 حدودا ساعت سه صبح بود که با عمو محمد
..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 بابا که انگار تازه متوجه حضور من شده بود گفت: _سلام زلزله ی بابا ،چیز خاصی نیست. یه از خدا بی خبر اومد کیفم رو بزنه،مقاومت کردم که این بلا سرم اومد... خیالم راحت شد که بابا سالم است اما انگار اشتباه میکردم... همه چیز از آن تصادف شروع شد. یک هفته بعد، بعد از افطار با خانواده به پارک رفتیم... من از بابا خواهش کردم تا بلند شود تا باهم والیبال بازی کنیم،درست مثل همیشه... بابا حال خوبی نداشت، اما هرگز روی من را زمین نمی انداخت... همیشه میگفت : من یه ریحانه بیشتر ندارم نمیخوام دلش رو بشکنم... خواهر بزرگترم ۲۲ سال داشت. او را نیز خیلی دوست داشت...هر چه باشد دختر اول است دیگر... اما من همان ته تغاری تخس شیطون بودم،معروف به زلزله... بابا بلند شد و توپ را برداشت، من هم ایستادم رو به رویش... باهم بازی کردیم، اما بابا مثل قبل نبود... نمیتوانست توپ را پرتاب کند. همه خانواده متوجه وضعیت بد بابا شده بودیم... سمت چپ بدن بابا کم کم داشت بی حس میشد... ...🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
گاهے اگر دعایت مستجاب نشد برو گوشه‌ای بنشین یك دل سیر گریه كن و بگو: اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ خدایا... ببخش آن گناهانم را كه دعایم را حبس كرده است 😔
🏴 رهبر انقلاب در پیامی رحلت آیت‌الله سیدمهدی خلخالی را تسلیت گفتند 📝 متن پیام به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم رحلت عالم جلیل مرحوم آیت‌الله آقای حاج سیدمهدی خلخالی رضوان‌الله‌علیه را به بیت محترم و همه‌ی ارادتمندان و شاگردان ایشان در تهران و مشهد تسلیت عرض میکنم. ایشان فقیهی عالیقدر و مدرّسی بزرگ بودند و خدمات دینی و علمی با ارزشی به حوزه‌های علمیه و به محیط دینی کشور ارائه کردند. نوشته‌ئی متین در باب حکومت اسلامی مانند دیگر نوشتجات فقهی و اصولی از یادگارهای برجسته ایشان است. از خداوند متعال رحمت و مغفرت و علوّ درجات ایشان را مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۲ دی ۱۳۹۸   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
: محبتت را به برگ ها سنجاق مزن که باد با خود می بَرد... محبتت را به آب جویی بریز که با ریشه ها عجین شود... ریشه ها هرگز اسیر باد نیست... : پروانه ی محبتت را به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد... محبتت را به خانه ی دلی بنشان که خیال بیرون شدن ندارد... و یاد معلمم بخیر... هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت: نقطه سر خط... مهربان تر از خودت با دیگران باش...
ای شهید !! به احترام تو ، تمام قد می ایستم و تو را می ستایم ، که بر سر عهد و پیمانت با ولی خویش ، راست قامتانه ایستادی و لبیک گفتی به هل من ناصر پیر جماران و لحظه ای قد خم نکردی و سرمشق شدی برای کوفیان و کوفی صفتان ، تا یاد بگیرند که چگونه باید مشق عشق کرد در دفتر ولایت.... 📕 پلاک 10 التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
من ﺧــــﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾـی یک ﭘـ🦋ـﺮﻭﺍنه ﺑـﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﻗﯿـﺎﻧﻮﺱ ﺑـﻪ یڪ ﻣــﺎﺩﺭ ﺑـﻪ بی‌ﺗﻮﻗــﻌﯽ یڪ ﭘــــﺪﺭ..! و ﺧــﺪﺍﯾﯽ ڪه همیـن ﺣــﻮﺍﻟﯽ‌ﺳـﺖ ﺩﯾــــــﻮﺍﺭ بـه ﺩﯾــــــﻮﺍﺭ ♥️قلبــــــ♡ــــــمان♥️ درپناه خدای مهربون شبتون پراز آرامش
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
من ﺧــــﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾـی یک ﭘـ🦋ـﺮﻭﺍنه ﺑـﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﻗﯿـﺎﻧﻮﺱ ﺑـﻪ یڪ ﻣــﺎﺩﺭ ﺑـﻪ بی‌ﺗﻮﻗــﻌﯽ یڪ ﭘــــﺪﺭ..! و ﺧــﺪﺍﯾﯽ ڪه همیـن ﺣــﻮﺍﻟﯽ‌ﺳـﺖ ﺩﯾــــــﻮﺍﺭ بـه ﺩﯾــــــﻮﺍﺭ ♥️قلبــــــ♡ــــــمان♥️ درپناه خدای مهربون شبتون پراز آرامش