eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.2هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
  داستان زیبای دو رفیق  ‌ دو شهید .... همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن ؛ تو جبهه حتی اگہ از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...! خبر شهادت علی رو ڪه اوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت : بچم اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میڪنہ . بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمہ ، تو باید مادر علی رو دلداری بدی . همونجوری ڪه های های اشڪ می ریخت گفت : زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن . 🔹 عهد بستن آخہ مادر ... عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....! مأمور سپاهی ڪه خبر اورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود .... نوشتہ بود  ...! ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوم..( قسمت ۲ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم می مردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود. خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر و ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم. توی دلم دلم خدا خدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود. چند روز آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دور تا دورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یکی درش به باغی که ما به آن می گفتیم باغچه. باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درخت ها جوانه زده بودند و برگ های کوچکشان زیر آفتاب دلچسب بهاری می درخشید. بعد از پشت سر گذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سرسبز و هوای مطبوع و دلنشین، لذت بخش بود. یک دفعه صدایی شنیدم. انگار کسی از پشت درخت ها صدایم می کرد. اول ترسیدم و جا خوردم، کمی که گوش تیز کردم، صدا واضح تر شد و بعد هم یک نفر از دیوار کوتاهی که پشت درخت ها پرید توی باغچه. تا خواستم حرکتی بکنم سایه ای از روی دیوار دوید و آمد رو به رویم ایستاد. باورم نمی شد. صمد بود. با شادی سلام داد. دستپاچه شدم. چادرم را روی سرم جا به جا کردم. سرم را پایین انداختم و بدون اینکه حفی بزنم یا حتی جواب سلامش را بدهم دو پا داشتم دو پا هم قرض کردم و دویدم توی حیاط و پله ها را دو تا یکی کردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل کردم. صمد کمی منتظر ایستاده بود وقتی دیده ببود خبری از من نیست با اوقات تلخی یک راست رفته بود سراغ زن برادرم و از من شکایت کرده بود و گفته بود: انگار قدم اصلا مرا دوست ندارد. من با هزار مکافات از پایگاه مرخصی گرفته ام، فقط به این خاطر که بیایم قدم را ببینم. و دو سه کلمه با او حرف بزنم. چند ساعت پشت باغچه خانه شان کشیک دادم تا او را تنهایی پیدا کردم. بی انصاف او حتی جواب سلامم را هم نداد تا مرا دید، فرار کرد و رفت. نزدیک ظهر دیدم خدیجه آمد خانه ما و گفت: قدم عصر بیا کمکم. مهمان دارم، دست تنهام. عصر رفتم خانه شان. داشت شام می ریخت. رفتم کمکش. غافل از اینکه خدیجه برایم نقشه کشیده بود. همین که اذان مغرب را دادند و هوا تاریک شد، دیدم در باز شد و صمد آمد. از دست خدیجه کفری شدم. گفتم: اگر مامان و حاج آقا بفهمند هر دویمان را می کشند. خدیجه خندید و گفت: اگر تو دهانت سفت باشد، هیچ کس نمی فهمد. داداشت هم امشب نیست رفته سر زمین آبیاری. بعد از اینکه کمی خیالم راحت شد زیر چشمی نگاهش کردم چرا این شکلی بود؟! کچل بود. خدیجه تعارفش کرد و آمد توی اتاقی که من بودم. سلام داد. باز هم نتوانستم جوابش را بدهم. بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم توی آن یکی اتاق. خدیجه صدایم کرد. جواب ندادم. کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار دستی نمی کنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاه های سنگینش فرار کنم ایستاد وسط چهارچوب در، دست هایش را باز کرد و جلوی راهم را گفت. با لبخندی گفت:کجا؟ چرا از من فرار می کنی؟ بنشین باهات کار دارم. سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست. البته با فاصله خیلی زیاد ازمن. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
#درد_دل...🥀 #یاحسین...🌹🏴 🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 سلام رفقا....💐 یه درد و دلی دارم باهاتون،
🏴بسم الله الرحمن الرحیم🏴 #...😭 ...😔 می گویند زن های عرب دلشان که می گیرد، غصه که می افتد به جانشان، راه کج می کنند سوی حرم تو آقا!😔 می نشینند یک گوشه چادرشان را روی صورتشان می کشند هی می گویند ، ادرکنی بحق اخیک الحسین،😔 اصلا حرم ات معروف است به عقده گشایی و باز کردن سفره دل... می گویند کارشان که گیر می کند روزگار که سخت می گیرد، یک راست می روند پشت دیوارهای روبروی حرم نبوی آدرس مزار مادرتان است می روند و مادرتان را قسم می دهند به شما به شمایی که مشگل گشای دلهایی...😔 می گویند شما آقا...😔 می گویند هر که می رود کربلا غم های دلش حواله می شود به سوی حرم شما، عقده های دلش باز می شود در آن صحن، دلش آرام می گیرد... ! کرب هایم را برایت آورده ام غصه هایم را آورده ام نه راهی به مدینه دارم نه به مانده ام در این شهر پر التهاب. مانده ام در این خستگی ، نذر کرده ام امشب بنشینم گوشه ای و برای دل خسته ام بخوانم: یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ لی کَرْبی بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ" 😔 ...😔 ...😔 ... ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
بسم الله الرحمن الرحیم ... ذرات و کائنات همه مرده یا خموش در احتجاج بود زنی یک علم به دوش قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش آتشفشان قهر خداوند در خروش هوهوی ذوالفقار علی می رسد به گوش در هیبتی ز حیدر کرار زینب است خورشید روی قله ی نی آشکار شد کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد ناموس حق به ناقه ی عریان سوار شد هشتاد و چهار خسته به هم، هم قطار شد زیباترین ستاره ی دنباله دار شد در این مسیر نور جلودار، زینب است چشم ستاره در به در جستجوی ماه بر روی نیزه دیده ی زینب گرفت راه مبهوت می نمود به سرنیزه ای نگاه آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه کای جان پناه زینب و اطفال بی پناه راحت بخواب چونکه پرستار زینب است از نای من به ناله چو افتاد نای نی عالم شنید از پس آن های های نی تو بر فراز نیزه و من در قفای نی آنقدر سنگ خورده ام از لابه لای نی تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی هجران توست آتش و نیزار زینب است قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو رنگین شده است ساقه ی نی از گلوی تو در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو ای منتهای آرزویم گفتگوی تو ای نازنین بناز خریدار، زینب است پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست حتی به حال و روز دلش کاروان گریست از خنده های حرمله و ساربان گریست بر گیسوان شعله ور کودکان گریست از ضربه های دم به دم خیزران گریست بر خیل اشک قافله سالار، زینب است زینب اگر نبود اثر کربلا نبود شیرازه ای برای کتاب خدا نبود زینب اگر نبود علم حق بپا نبود این خیمه ها و پرچم و رخت عزا نبود یک یا حسین بر لب ما و شما نبود در کار عشق گرمی بازار، زینب است با این که قد خمیده ام و داغ دیده ام فتح الفتوح کرده ام هرجا رسیده ام گر نیش کعب نی به وجودم خریده ام گر طعم تازیانه چو مادر چشیده ام چون کوه ایستاده ام ای سر بریده ام در اوج اقتدار جهاندار، زینب است زینب کجا و خنده ی اشرار؟ یا حسین.. زینب کجا و کوچه و بازار؟ یا حسین.. زینب کجا و مجلس اغیار؟ یا حسین.. زینب کجا و این همه آزار؟ یا حسین.. زینب کجا و طشت و سر یار؟ یا حسین.. در پنجه های بغض گرفتار، زینب است... ... ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 میدانم که این روزها دلت بدجور برای حرم گرفته. از صبح تا شب این صدا در جانت طنین انداز می‌شود. حرم! حرم! حرم! می‌خواهی گریه کنی، گریه کن. می‌خواهی شکایت کنی، شکایت کن. اما ننشین! با گریه‌ی خالی شاید نامت در لیست زوار اربعین امسال نوشته نشود. برای چه می‌خواستی به اربعین بروی؟ برای چه می‌خواستی خود را به پیادگان مسیر عشق ارباب برسانی؟ فکر کن. میخواستی به اربعین بروی تا به شناخت برسی؟ شناخت امام؟ حال که نمی‌توانی بروی این هدف را به نیت اربعین انجام بده. هدفت چه بود؟ شناخت امام زمانت و شناساندن ایشان به جهانیان و یا حتی خانواده و دوستان. نیت کن. نیت قربة الی الحسین. یادت هست که اربعین پارسال تک تک قدم‌هایمان را نذر ظهور کردیم؟ حالا تک تک اعمالمان را نذر ظهور می‌کنیم. لیست زوار اربعین منتظر نام توست. 🏴فرا رسیدن (علیه‌السلام ) تسلیت باد🏴 ... ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 #لیست_زوار_اربعین میدانم که این روزها دلت بدجور برای حرم گرفته. از صب
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🏴 ‍ این روز تکمیل انقلاب بزرگ عاشوراست و برای این روز اعمال بسیاری از سوی معصومین مطرح شده است، چنانکه امام رضا علیه‌السلام در این مورد می‌فرمایند:" براستی محرّم ماهی است که مردمان عهدجاهلیت جنگ و خونریزی را در آن حرام می‌شمردند لیکن خون‌های ما را در این ماه حلال شمردند، و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان را به اسارت کشیدند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتیم به یغما بردند و حرمت رسول‌الله را در امر ما نگاه نداشتند..."  امام حسین علیه‌السلام و زیارت اربعین» در این روز زیارت امام حسین علیه‌السلام مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام حسن عسکری علیه‌السلام روایت ‌شده که فرمود: " علامت مؤمن پنج‌چیز است، ۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲- و زیارت اربعین کردن ۳- و انگشتر بر دست راست کردن ۴- و جَبین (پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن ۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن" . » از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحَول ولا قوّة الا بالله العَلی العظیم) ۷۰ مرتبه تسبیحات اربعه از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰ مرتبه استغفار اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله از نماز عشاء قرائت سوره یاسین هدیه به سیدالشهداء حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام. 📚 وسائل‌الشیعه‌ ج۱۰ ص۳۷۳ 🏴فرا رسیدن (علیه‌السلام ) تسلیت باد🏴 ... ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
سلام رفقا... ما رو حلال کنید امروز و فردا پست های کانال یازینب.....زیاد ارسال میشه.... خادمین کانال یازینب سلام الله علیها ‌هم ممنون میشم به احترام شب اربعین و خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها، امشب تبادل... انجام ندهید. اجرتان با خانم بزرگ....ان شاءالله التماس دعا یاعلی ان شاءالله اربعین کربلا ...