eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.5هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
10.7هزار ویدیو
35 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_همسایه_پیامبر🌹🕊 #خاطرات : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل دهم..( قسمت پنجم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب ا
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : شهید داوود دانایی 🌹🍃 فصل دهم..( قسمت ششم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین نصف های شب بود خوابم نمی برد از چادر زدم بیرون آمدم داخل محوطه که کمی هوا بخورم و حالی عوض کنم کسی آنجا نبود خودم تنها بودم بچه ها همه خواب بودند همین جور که داشتم آرام آرام قدم می زدم متوجه یک سیاهی در نزدیک سرویس بهداشتی ها شدم. کمی توجهم را جلب کرد رفتم به ان سمت دیدم داوود است دارد ان دور و برها می پلکد او هم مثل من نخوابیده است رفتم جلوتر جایی ایستادم و دزدکی نگاه کردم جوری که من را نبیند متوجه شدم چاه فاضلاب گرفته به داوود نگاه کردم دیدم آستین و پاچه های شلوارش را زده بالا و وارد آن دستشویی شده کلی با ان ور رفت تا راه چاه باز شد.تعجب کردم با خودم گفتم اگه به بعضی از بسیجی های عادی بگویند بیایید و این کار را بکنید این کار را برای خودشان کسر شان می دانند اما داوود که جانشین گردان است یک درصد هم از این کار عیب و عارش نمی شود و عین خیالش نیست. راه چاه فاضلاب که باز شد رفت سراغ بقیه سرویس بهداشتی اب و تاید می ریخت روی سنگ ها و کف زمین انجا و می شستشان. عرق داشت همین جور شرشر از صورتش می چکید مدام هی به این طرف و آن طرف نگاه می کرد که مبادا کسی از راه برسد و او را بیند تند تند کارش را تمام کرد از اینها که فارغ شد آفتابه ها را برداشت و رفت لب رودخانه ای که آنجا بود دو دو تا می برد و آب توی ان ها می کرد برای صلح که بچه ها بیدار می شوند چون تعداد آفتابه ها زیاد بود یک بار و دوبار رفتن تا رودخانه و پر کردنشان کار به جایی نمی رسید. شمردم ده دوازده باری تا رودخانه رفت و آفتابه ها را پر کرد و برگشت خیلی طول کشید من که نگاه می کردم خسته شدم تا چه رسد به او که یک لحظه هم بیکار نمی شد. کارش که تمام شد این سو و آن سو را نگاه کرد و بعد با خیال جمع رفت که بخوابد چقدر هم دلش خوش بود که کسی او را ندیده است داوود این کارها را فقط برای راحت بچه ها و خدمت به آن ها انجام نمی داد او علاوه بر این می خواست نفس خودش را خوار و کوچک کند که هیچ وقت عجب و غرور فرماندهی او را نگیرد برای همین از یک بسیجی نوجوان عادی هم عادی تر و معمولی تر بود او خودش را همیشه کوچک تر و روسیاه تر و حقیرتر از بسیجی ها می دانست ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ... 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---