🌴 #یازینب...
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم_یک🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊 فصل اول..(قسمت هشتم)🌹
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم_یک🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊
فصل اول..(قسمت نهم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊
#قهرمان
مسابقات قهرمانی ۷۴کیلو باشگاه ها بود. ابراهیم همه حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد و به نیمه نهایی رسید آن سال ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود. اکثر حریف ها را افتدار شکست داد اگر این مسابقه را می زد حتما در فینال قهرمان می شد اما در نیمه نهایی خیلی بد کشتی گرفت بالاخر یک امتیار بازی را واگذار کرد آن سال ابراهیم مقام سوم را کسب کرد اما سال ها بعد همان پسری که حریف نیمه نهائی ابراهیم بود را دیدم آمده بود به ابراهیم سر بزند آن آقا از خاطرات خودش با ابراهیم تعریف می کرد همه ما هم گوش می کردیم تا اینکه رسید به ماجرای آشنائی خودش با ابراهیم و گفت: آشنایی ما بر می گردد به نیمه نهائی کشتی باشگاه ها در وزن ۷۴کیلو قرار بود من با ابراهیم کشتی بگیرم اما هر چه خواست آن ماجرا را تعریف کند ابراهیم بحث را عوض می کرد آخر هم نگداشت که ماجرا تعریف شود روز بعد همان آقا را دیدم و گفتم: اگه می شه قضیه کشتی خودتان را تعریف کنید. او هم نگاهی به من کرد نفس عمیقی کشید و گفت: آن سال در نیمه نهائی حریف ابراهیم شدم اما یکی از پاهایم شدیدا آسیب دید به ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم: رفیق این پای من آسیب دیده هوای ما را داشته باش. ابراهیم هم گفت: باشه داداش چشم. بازهای او را دیده بودم توی کشتی استاد بود با اینکه شگرد ابراهیم فن هائی بود که وی پا می زد اما اصلا به پای من نزدیک نشد من در کمال نامردی بیه خاک ازش گرفتم و خوشحال از این پیروزی به فینال رفتم ابراهیم با اینکه راحت می تونست من رو شکست بده و قهرمان بشه ولی این کار رو نکرد بعد ادامه البته فکر می کنم او از قصد کاری کرد که من برنده بشم از شکست خودش هم ناراحت نبود چون قهرمانی برای او تعریف دیگه ای داشت ولی من خوشحال بودم خوشحالی من بیشتر از این بود که حریف فینال، بچه محل خودمون بود فکر می کردم همه مرام و معرفت داداش ابرام رو دارن اما توی فینال با اینکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پای آسیب دیده اما دقیقا با اولین حرکت همان پای آسیب دیده من را گرفت آه از نهاد من بلند شد بعد هم من انداخت روی زمین و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهیم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهیم قهرمانی بود از آن روز تا حالا با او رفیقم چیزهایی هجیبی هم از او دیده ام خدا را هم شکر می کنم ک چنین رفیقی نصیبم کرده است. صحبت هایش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت من هم برگشتم در راه فقط به صحبت هایش فکر می کردم یادم افتاد در مقر سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوارها برای هر کدام از رزمنده ها جمله ای نوشته شده بود در مورد ابراهیم نوشته بودند: ابراهیم هادی رزمده ای با خصوایص پوریای ولی.
#راوی_حسین_الله_کرم
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---