eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_مسافر_ملکوت🌹🕊 #خاطرات : شهید علی عباس حسین پور 🌹🍃 فصل چهارم..( قسمت ششم)🌹🍃 🕊🌷بسم
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : شهید علی عباس حسین پور 🌹🍃 فصل چهارم..( قسمت هفتم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین آتش بمباران عراقی ها کمی فروکش کرد همه نیروها ماسک های شیمیایی را به صورت زده بودند اعلام شده بود که رژیم بعثی صدام برای جبران شکست های خود رو به بمباران شیمیایی آورده است. اما در کنار ما علی عباس گویی به خواب عمیقی فرو رفته بود سه روز بود که فرصت استراحت نداشت حالا احساس می کردم پس از عمری تلاش در راه رضای پروردگار بدن علی عباس به آرامش رسیده پیکر او و چند تن از شهدا و مجروحان بمباران هواپیماهای دشمن به ان سوی اروند منتقل شد پیکرهای شهدا به ستاد معراج منتقل شد و هر شهید بر اساس شهر محل سکونتش تقسیم بندی گردید پیکر شهدای خرم آباد قبل از ارسال شهدا به خانواده ان ها خبر داده شود برادرش می گفت ان زمان فرمانده حوزه نجف و کربلا خرم آباد بود شب بود که در مسجد علوی جلسه داشتیم اواخر جلسه آقای طولابی مسول بسیج مرا صدا زد بعد از احوال پرسی به مقدمه گفت چه خبر از علی عباس من هم که توی حال و هوای جلسه بودم گفتم فقط می دانم که الان در عملیات است یه لحظه به سوال آقای طولابی فکر کردم چهار برادر من جبهه بودند چرا سراغ علی عباس را گرفت برگشتم و به ایشان خیره شدم با تعجب گفتم برای سومین بار مجروح شده؟ ایشان هم بدون هیچ حرفی گفت نه علی عباس به آرزویش رسیده و شهید شده باورش خیلی سخت بود در این شرایط همه خاطرات آن عزیز از دست رفته در ذهن انسان مرور می شود من باور نمی کردم یعنی نمی خواستم باور کنم دیگر نتوانستم سر پا بمانم به دیوار تکیه دادم آقای طولابی اصرار داشت جلسه را ادامه دهم و من هم دوباره به محل جلسه رفتم نمی توانستم در جلسه بمانم بیرون آمدم حیران و سر در گم بودن مثل دیوانه ها شروع به دویدن کردم نمی خواستم دیگران اشک هایم را ببینند. از مسجد علوی تا چهار راه بانک و از آنجا تا پارک شهر بدو بدو آمدم یک ماشین از رو به رو به سویم آمد و کنارم ترمز کرد. آقای خواجوی و آقای محمدی بودند از شهادت علی عباس اطلاع داشتند سوار ماشین شدم و با آن ها رفتیم پادگان هنوز باورم نمی شد روی رفتن به خانه و اعلام خبر شهادت را نداشتم قرار شد به دیگر برادرانم که ور جبهه بودند خبر بدهیم و آن ها هم برای تشیع به خرم آباد بیایند بچه های سپاه این کار را انجام دادند پیکرهای شهدای لرستان به خرم آباد رسید رفتیم برای تحویل پیکرها، همه پیکرهای شهدا بود اما خبری از علی عباس نبود دوستانش می گفتند ما خودمان پیکرش را دیدیم خودمان به ستاد تعاون انتقال دادیم برای چه پیکرش نیست؟! علی عباس در آخرین صفحات دفتر خاطراتش قبل از شهادت نوشته بود دلم برای امام رضا تنگ شده کاش می شد دوباره به زیارت اقا بروم البته حق هم داشت کسی که دو سال را در جوار امام رضا علیه السلام باشد و به زیارت ایشان خو گرفته باشد یقینا دلش برای اقا تنگ می شود یکی از هم رزمایش نیز این مطلب را تایید کرد و گفت خیلی عاشق امام رضا بود آرزویش این بود که یک بار دیگر به مشهد برود از عشق برادرمان به امام رضا هما دوستان و بستگان خبر داشتند اصلا به همبن دلیل عشق و علاقه بود که دانشگاه مشهد را انتخاب کرد می خواست بتواند هر روز به زیارت امام خوبی ها برود پیگیری ما به نتیجه ای نرسید با اینکه همه می دانستند پیکر او به عقب برگشته اما خبری نداشتند تا اینکه از سپاه خراسان با ما تماس گرفتند خیلی خلاصه گفتند پیکر شهید علی عباس حسین پور اشتباهی به مشهد آمده امروز در حرم امام رضا علیه السلام دانشگاه رضوی تشیع شده و فردا برای خاکسپاری راهی خرم آباد می شود اشتباهی این کلمه شاید در نظر ان ها درست بود اما من یقین داشتم امام رضا علیه السلام برادرم را بار دیگر به سوی خود دعوت کرده است او یک بار دیگر حرم مولای خودش را با جسم و جان زیارت کرد و بعد راهی ملکوت شد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ... 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---