قسم به اون سجاده 1.mp3
4.67M
قسم به اون سجاده و مهری که روش سر میزاری...🌹🍃
بیا یه مهر کربلا بده به ما یادگاری...🌹🍃
کربلایی محمدحسین حدادیان
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#یــــازیــــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_خداحافظ_کرخه🌹🕊 #خاطرات : #داوود_امیریان🌹🍃 فصل هشتم..( قسمت آخر )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهد
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_خداحافظ_کرخه🌹🕊
#خاطرات : #داوود_امیریان🌹🍃
فصل آخر ..( قسمت اول )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
با شربت و اسپند و سرتازه بریده یکگوسفند از ما استقبال شد.
بعد از ظهر خواب بودم که ناگهان روی دست ها بلند شدم.از خواب پریدم.بچه ها داشتند مرا روی دستهایشان پایین می بردند.از ترس نزدیک بود سکته کنم.فکر می کردم می خواهند حسابم را برسند و یا بندازندم توی حوض آب.رسیدند پایین.دارابی در حالی که می خندید گفت:«اینجا رو نگاه کن!اول شدی!»
به تابلوی اعلانات نگاه کردم.نوشته ای درشت به آن چسبیده بود:«نفر اول مسابقات استفتائات حضرت امام خمینی؛برادر داود امیریان واحد ادوات.جایزه:یک جلد کلام الله مجید و بلیت رفت و برگشت با هواپیما به مشهد»
باورم نمی شد.همه بچه ها می آمدند و مرا می بوسیدند و تبریک می گفتند.دوباره مرا سر دستهایشان بلند کردند و بردند به حیاط گردان انصار.نزدیک حوض.پرتم کردند توی آب.
به سوی کرخه راه افتادیم.خیلی دلم برای کرخه رستمی فریاد کشید:«برادرا!در اختیار خودشون الفرار!»
و ما به سرعت پا گذاشتیم به فرار! رستمی عصازنان از ما جلو زد و ما با دوپا به گرد عصا و پایش نرسیدیم.
از طرف تبلیغات گردان مسابقه ای برگزار شد٫در دو رشته.یکی در رشته احکام و زساله حضرت امام ودیگری درباره استفتائات ایشان.من هم شرکت کردم.اواخر مهرماه بود که دستور رسید برای برگشتن آماده باشیم .سریع وسایل را جمع کردیم و با جابه جا شدن با نیروهای دیگر به سوی دوکوهه رفتیم. اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
شما با خانمان خود بمانید
که ما بی خانمان بودیم و رفتیم
نداشتیم توشه راه غریبی
توکل بر خدا کردیم و رفتیم
این آخرین زیارت و نوحه سرایی ما در کرخه بود.باید از اردوگاه کرخه خداحافظی می کردیم تنگ شده بود.در ابتدای پلکرخه پیاده شدیم و پیاده به سوی اردوگاه راه افتادیم .از آنجا هم به اردوگاه گردان مالک رفتیم.نزدیکی های اذان صبح به آنجا رسیدیم.بعضی ها خاک اردوگاه را جمع کردند و داخل کیسه پلاستیکی ریختند تا به عنوان هدیه و یادگار با خود ببرند.همه در محوطه صبحگاه گردان جمع شدیم.همه بی اختیار می گریستند.فرمانده گردان در حالی که بغض کرده بود درباره شهدا صحبت کرد.
از شهدایی گفت که در این مکان قدم زدند و مناجات کردند و زمین اینجا را متبرک ساختند.
بعضی ها ضجه می زدند.فرمانده نتوانست صحبت کن .خودش هم گریست.یکی از بچه ها بلند شد و شروع کرد به خواندن نوحه.همه بر سینه ها کوفتند.انگار شهیدان بودند که با ما هم نوا شده بودن و می خواندند:
«کجایید ای شهیدان خدایی
پرنده تر ز مرغان هوایی
همه رفتند و تنها مانده ام من
ز کاروان عشق جامانده ام من»
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
حسین طاهری 1.mp3
4.03M
افتخار محراب زین العابدین (علیه السلام)...🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#یــــازیــــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---