eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۴_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان، روستای کلیدر) (۱۳۲۴ ه.ش) شهید علیمراد پرورده🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۰ ه.ش) شهید محمد یوسفی برنتی🌷 (استان مازندران، شهرستان سوادکوه، روستای برنت) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید سیدکمال حسینی رامشه🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدصادق مستقیم🌷 (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید علی عابدین آبادی آرانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی 🌷 (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی پاجانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حسین عبداللهی🌷 (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی اکبر حاجی‌پور🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز، شهر آذرشهر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید ناصر جواهری🌷 (استان اصفهان، شهر رهنان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید یوسف کشاورزیان🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید محمد طوینی🌷 (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید عباس مختار 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید داود نوروزی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید عمران نوروزی🌷 (استان گیلان، شهرستان سیاهکل، روستای فشتال) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید غلام رضا آزادنیا🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۹ ه.ش) شهید مصطفی یوسفی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید فرهاد حاج محمدی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم موسی جمشیدیان🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید حمید رحیم‌فر🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان، روستای مزرج) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم وحید فرهنگی والا 🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم گل آقا حسینی 🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. ۲ 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفیتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد، پایین می آمد که یک دفعه پسر جوانی رو به رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توس حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه مان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسید بود گفت: قدم چی شده چرا رنگ پریده؟ کمی ایستادم تا نفسم آرام شد با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: فکر کردم عقرب تو را زده پسر ندیده! پسر دیده بودم. مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد. از نظر من پدرم بهترین مرد دنیا بود. آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسم ختمش شرکت می کردیم همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه. آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم همه فکر می کردند من برای مرده آن ها گریه می کنم. پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید. آن شب از لا بهلای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. از فردای آن روز آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد صبح بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد می آمد و می نشست توی حیاط خانه ما و تاظهر با مادرم حرف می زد. بعد از آن، مادر مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود می گفت: قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست. خواهرهایم غر می زدند و می گفتند: ما از قدم کوچک تر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمی دهیدپدرم بهانه می آورد دوره و زمانه عوض شده. از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می دانستم به خاطر علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند اما مگر فامیل ها کوتاه می آمدند. پیغام می فرستادند دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند. یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالاها مرا شوهر نمی دهد اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی خبر به خانه مان آمدند. عموی پدرم هم با آن ها بود. کمی بعد پدرم در اتاق را بست. مردها ساعت ها تو اتاق نشستند و با هم حرف زدند. من توی حیاط زیر یکی از درخت های سیب نشسته بودم حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید اما من به خوبی اتاق را که مردها در آن نشسته بودند می دیدم. کمی بعد عمومی پدرم کاغذی از جیبش در آورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد با خودم گفتم: قدم بالاخره از حاج آقا جدایت کردند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ... 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ 🍃🍂خـدایـا خواری و پستی‌ام در برابر تـو هویداست و احوال مـن بر تـو پوشیده نیست وصالت را از تـو می‌طلبـم و بہ یـاری وجـود شریفت بر هستی تـو گواهی می‌دهـم مرا با نـور خود بہ ذات پاکت راهنمایی فرما و با صدق عبودیت در پیشگاهت‌ برپای دار 🍃🍂پـروردگارم مـرا از زیر بار ذلت نفـس رهایی ده و پیش از آنکه‌ مرگـم فـرا رسـد از آلودگی شک و شرک پاکـم کن از تـو یاری می‌جویـم، یاریـم کن بر تـو توکل می‌نمـایم مـرا بہ حال خـود وامگـذار تـو را می‌خوانـم، مـرا نومیـد مساز مشتـاق فضـل تـوأم، محرومـم مکن خویشتن‌ را بہ وجـود پاکـت منتسب می‌نمـایم، دورم مگـردان مقیـم درگاه تـوأم، از خـود نرانـم ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۵ آبان ۱۳۹۸ میلادی:۶نوامبر۲۰۱۹ قمری: الأربعاء، ۸ ربيع أول ۱۴۴۱ 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (۱۰۰ مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (۱۰۰۰ مرتبه) - یا متعال (۵۴۱ مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام حسن عسکری علیه السلام، ۲۶۰ه-ق 📆 روزشمار: ▪️۱روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️۹ روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام ▪️۲۶ روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️۳۰روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️۳۲ روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ✅ با ما همراه شوید... 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۵_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۴۵ ه.ش) شهید سیدرضا حسینی مزینانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۹ ه.ش) شهید فرخ‌رضا فقیهی فر 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید بهرام فریدون همدانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۸ ه.ش) شهید حمزه کروبی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید حسین بخشنده رستمی🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید سیدمحمد موسوی🌷 (استان اردبیل، شهرستان اردبیل) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمد محمودی هیل آبادی 🌷 (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید اسماعیل آنغوزه‌ای🌷 (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رسول زارع🌷 (استان همدان، شهرستان ملایر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محسن پورقاسمی🌷 (استان تهران، شهرستان شهریار) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمد حاجی زاده بیدگلی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید بهنام کشاورز رضایی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حمید ابراهیمی سراجی🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمد بنایی🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید مصطفی مانیان سودانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید عزیزالله باقری🌷 (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید علی اکبر اصغرنژاد🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید علی‌اصغر جعفری🌷 (استان مازندران، شهرستان محمودآباد، روستای زرداب) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید قاسم نجارزاده 🌷 (استان کرمان، شهرستان بافت، روستای امیرآباد) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید محمدرضا قلیان سراجی🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید محسن حاجی حسنی‌کارگر 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۷ ه.ش) شهید مدافع حرم علی جمشیدی فر🌷 (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۹ ه.ش) شهید مجید اشرف آبادی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۷۸ ه.ش) شهید حسن سهیلی🌷 (استان ایلام، شهرستان مهران) (۱۳۹۵ ه.ش) رویداد‌های مهم این روز در تقویم هجری قمری (۸ ربیع‌الاول) (علیه‌السلام ) (۲۶۰ ه.ق)🏴 و (عج)🌹🍃 ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🏴یامهدی... فقط خدا می‌داند که مولایمان امام حسن عسکری از بی مهری و بی وفایی مردم چه دیده بود که در آخرین روزهای عمر خود این گونه به پسرش مهدی وصیت کرد: «در میان مردم نمان... و جز در کوه های صعب‌العبور و سرزمین های خالی از سکنه مقیم نباش!» قرن ها از این وصیت پدر می‌گذرد و پسر همچنان به این وصیت عمل می‌کند. و باز هم فقط خدا می‌داند که در طی قرن ها بی مهری و بی وفایی شیعه، در این آوارگی دوران غیبت، چه بر مولایمان حجة بن الحسن گذشته است. علیه السلام🏴 را به فرزندشان امام زمان عجل الله فرجه و شما مهدی یاوران عزیز تسلیت میگوییم🏴 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 _••🏴🍃 ...🏴🍃••_ 🏴 ....🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🏴 @Yazinb2 🏴
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوم ..( قسمت ۱)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: « به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمیدانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسر عمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟ حالا فکر کن صمد پسر من است. پسر پسر عموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تاثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. مهریه ر مشخص می کنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند. این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند. آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند. فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم کاغذ را به خانه پدر صمد برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده است. پدر و مادر صمد با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود موافق نبودند اما صمد همین که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید. اطرافیان مخالفت کرده بودند صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود. عصر آن روز یک نفر کاغذ امضا شده را به همراه یک قواره پارچه پراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد. چند روز بعد مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زار زار گریه می کردم. خدیجه همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع به نصیحت کردن و گفت: دختر این کارها چه معنی دارد؟ مگر بچه شده ای؟ تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟ خانواده خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستا به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت می آید؟ نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن. پشیمان بشوند،بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتما دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۶_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۳ ه.ش) شهید ابوطالب عاشقلو🌷 (استان گلستان، شهرستان گرگان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدرضا چلویان🌷 (استان سمنان، روستای بیابانک) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید سیدعبدالکریم اتقیاء🌷 (استان گیلان، شهرستان بندرانزلی) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید حمید رجبی مقدم🌷 (استان گیلان، شهرستان بندرانزلی) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید حسین فارسی🌷 (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید حسین شکرویان🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید باباعلی رزاقیان🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید سبحان کمانی مشک آبادی 🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عباس عباسپور🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید قاسم اسفندیاری🌷 (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید جعفر اکبرپور 🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید الیاس باقری🌷 (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید علی الیاسی🌷 (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید میرشعبان جعفری🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید فرزاد بابایی رستمی🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید اسماعیل نحویان🌷 (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید اصغر دهقان بنادکی🌷 (استان یزد، شهرستان مهریز) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید سیدجواد محمودی جزه🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید قاسم اسفندیاری 🌷 (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید خلبان محمدرضا اسماعیلیان🌷 (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد جعفری🌷 (استان مرکزی، شهرستان اراک، روستای شهرجرد) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد سلیمانی🌷 (استان قزوین، روستای شال) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی‌اکبر اسماعیلی🌷 (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید فرامرز بابایی چاکسری🌷 (استان مازندران، شهرستان سوادکوه) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید جعفر خلیلی🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید حسین مصطفوی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید رضا قنبری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید محسن خوشحال🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید قادر گلی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت جام) (۱۳۶۶ ه.ش) جانباز شهید سیدمحمدعلی موسوی شوشتری 🌷 (۱۳۸۹ ه.ش) شهید مدافع حرم میثم مدواری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم موسی جمشیدیان🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم علی تمام‌زاده🌷 (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم سیداسماعیل سیرت نیا 🌷 (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم هادی زاهد🌷 (استان مرکزی، شهرستان ساوه) (۱۳۹۵ ه.ش) شهید سیدنورخدا موسوی مفرد🌷 (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۹۷ ه.ش) شهید محمود رفیعی میاندشتی🌷 (استان اصفهان، شهرستان فریدن) (۱۳۹۷ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
با سلام و احترام صبح ششمین روزهفته تان بخیر روز پنج شنبه (عج)برشمامبارک🌹🍃 ،جهت امرزش وشادی روح اموات حمدی قرائت فرمایید وجهت تعجیل درظهوراقاامام زمان( عج) صلوات🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @Yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوم..( قسمت ۲ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم می مردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود. خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر و ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم. توی دلم دلم خدا خدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود. چند روز آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دور تا دورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یکی درش به باغی که ما به آن می گفتیم باغچه. باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درخت ها جوانه زده بودند و برگ های کوچکشان زیر آفتاب دلچسب بهاری می درخشید. بعد از پشت سر گذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سرسبز و هوای مطبوع و دلنشین، لذت بخش بود. یک دفعه صدایی شنیدم. انگار کسی از پشت درخت ها صدایم می کرد. اول ترسیدم و جا خوردم، کمی که گوش تیز کردم، صدا واضح تر شد و بعد هم یک نفر از دیوار کوتاهی که پشت درخت ها پرید توی باغچه. تا خواستم حرکتی بکنم سایه ای از روی دیوار دوید و آمد رو به رویم ایستاد. باورم نمی شد. صمد بود. با شادی سلام داد. دستپاچه شدم. چادرم را روی سرم جا به جا کردم. سرم را پایین انداختم و بدون اینکه حفی بزنم یا حتی جواب سلامش را بدهم دو پا داشتم دو پا هم قرض کردم و دویدم توی حیاط و پله ها را دو تا یکی کردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل کردم. صمد کمی منتظر ایستاده بود وقتی دیده ببود خبری از من نیست با اوقات تلخی یک راست رفته بود سراغ زن برادرم و از من شکایت کرده بود و گفته بود: انگار قدم اصلا مرا دوست ندارد. من با هزار مکافات از پایگاه مرخصی گرفته ام، فقط به این خاطر که بیایم قدم را ببینم. و دو سه کلمه با او حرف بزنم. چند ساعت پشت باغچه خانه شان کشیک دادم تا او را تنهایی پیدا کردم. بی انصاف او حتی جواب سلامم را هم نداد تا مرا دید، فرار کرد و رفت. نزدیک ظهر دیدم خدیجه آمد خانه ما و گفت: قدم عصر بیا کمکم. مهمان دارم، دست تنهام. عصر رفتم خانه شان. داشت شام می ریخت. رفتم کمکش. غافل از اینکه خدیجه برایم نقشه کشیده بود. همین که اذان مغرب را دادند و هوا تاریک شد، دیدم در باز شد و صمد آمد. از دست خدیجه کفری شدم. گفتم: اگر مامان و حاج آقا بفهمند هر دویمان را می کشند. خدیجه خندید و گفت: اگر تو دهانت سفت باشد، هیچ کس نمی فهمد. داداشت هم امشب نیست رفته سر زمین آبیاری. بعد از اینکه کمی خیالم راحت شد زیر چشمی نگاهش کردم چرا این شکلی بود؟! کچل بود. خدیجه تعارفش کرد و آمد توی اتاقی که من بودم. سلام داد. باز هم نتوانستم جوابش را بدهم. بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم توی آن یکی اتاق. خدیجه صدایم کرد. جواب ندادم. کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار دستی نمی کنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاه های سنگینش فرار کنم ایستاد وسط چهارچوب در، دست هایش را باز کرد و جلوی راهم را گفت. با لبخندی گفت:کجا؟ چرا از من فرار می کنی؟ بنشین باهات کار دارم. سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست. البته با فاصله خیلی زیاد ازمن. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
⚡️ نوبت امتحان ماست... ❇️ عهد؛ میثاق؛ بیعت ⭕️ شیعیان سال ۶۱ هجری، برای امامشان نامه نوشتند و گفتند بیا که منتظریم و خسته از جور ظالمان؛ بیعت نامه نوشتند، اما بیعت شکستند. ✅ و امروز نوبت امتحان ما شیعیان عصر غیبت است؛ ما که خود را منتظر و مشتاق ظهور میدانیم. وقت آن رسیده که بیعت کنیم و پای بیعت خود بمانیم. 🌥 چیزی تا طلوع خورشید نمانده است؛ مبادا که خواب باشی و از قافله یاران امام زمان جا بمانی. 🔸 عهد و میثاق اونقدر مهمه که خدا علاوه بر عهد اَلَست، از پیامبرانش میثاق نبوت میگیرد. 🔸 بیعت اونقدر مهمه که امام حسین پیش از ورود به کوفه، نایبشون رو برای گرفتن بیعت از کوفیان به این شهر می‌فرستند... 🔸 بیعت اونقدر مهمه که ما شیعیان عصر غیبت، که دسترسی اختیاری به امام نداریم، اگر ۴۰ صبح با خواندن دعای عهد با امام تجدید بیعت کنیم، جز یاران امام زمان هنگام ظهورشون میشیم. 🔸 اصلا مگر غیر اینه که امام زمان میثاق الله اند: "اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ" ⚡️فرصت تجدید بیعت با امام زمان رو از دست نده! 👥 آماده ایم تا با حضور باشکوه در اجتماع مردمی با امام عصر ( ۱۶ آبان) در سراسر کشور، یاری اش کنیم، با او تجدید نموده و همدل و هم صدا از او بخواهیم تا به نجات جهان برخیزد. 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ 🍃🍁 پـروردگارا بحق این روز عیـد و استجابت دعـا بہ حرمـت نواختگان درگاهـت ڪه بر همه رحمـت کنی حاجات همه را می‌دانی و برآورده می‌توانی بہ فضل و رحمـت خویش کفایـت گردان زمان امیـدواری است و ساعت بزرگواری دست نیـاز بہ درگاه بی‌نیاز برآر و بگوی الهـی بہ حرمـت و کـرم نامتناهی و بہ آب دیده خاطیـان نامـه سیاهی و بہ حرمـت طاعـات سحـرخیـزان ڪه اشک از دیـده‌ها ریـزان کرده‌اند ضعیف و قوی ڪه در این جمـع حاضرند بہ مقصـود دو جهـانی برسـان 🍃🍁 پـروردگارا بہ مریضان عافیت و سلامتی عطا بفرما ڪه هیچ نوع بیماری و رنجی باقی نماند و بیماری را کفاره گناهانشان گردان شفـا بده و سلامتی را بہ جسمشان و بـدن هر بیمـار برگردان هر مریضی ڪه دردش را غیر از تـو نمی‌بیند 🍃🍁 مـلکا، پـادشـاهـا بندگانت در این روز استجابت دست نیاز در حلقه امیـد رحمـت تو زده‌اند حاجات همـه را می‌دانی و برآورده می‌توانی یا قاضی الحاجات، یا کافی المهمات مرادات مؤمنین و مؤمنات را برآورده بخیر گردان 🍃🍁 پـروردگارا بہ میمنـت و مبارکی ایـن روز زیبـا گره از مشکلات همـه بـاز کن تمـام خانـه‌ها را لبـریـز از شـادی و سرشـار از برڪت و غـرق در خوشبختی بفـرما 🍃🍁 بـارالهی آغـاز امامـت حضـرت مهـدی عـج شـروع بهتریـن‌ها بـرای همـه و ظهـور حضـرت صاحـب الزمـان را برای همه عاشقـان ولایـت و امـامـت مهیـا بفـرمــا ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ دعاگوی همه اعضای کانال هستیم 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
♦از همه ی عزیزانی که متن زیر 👇👇را بادقت می خوانند وبرای روشنگری بیشتر در اختیار دیگران قرار میدهند،سپاسگذاریم.⚘⚘⚘
⚡️حقایقی در مورد ۹ ربیع الاول و «عیدالزهرا» 🔸روز نُهُم رَبیع‌ُالاول روز آغاز امامت امام زمان(عج) است. بنابر نقلی در این روز، عمر بن سعد از قاتلین امام حسین(ع) کشته‌شد. گاه در این روز محافلی به نام‌های، عیدُ الزهرا و فرحةُ الزهراء، به عنوان روز قتل خلیفه دوم عمر بن خطاب برگزار می‌شود درحالی که قتل خلیفه دوم روز ۹ ربیع الاول نبوده است بلکه بر اساس اعلام اکثر علمای شیعه و مورخان سنی و شیعه تاریخ قتل خلیفه دوم در ماه ذی‌الحجه سال ۲۳ هجری بوده است و روز ۹ ربیع الاول روز کشته شدن عمر بن سعد به دست مختار ثقفی است که در آن سال‌ها جشن‌هایی به این زمینه گرفته می‌شده که بعدها به دلیل هم اسم بودن عمر بن سعد با خلیفه دوم به این نام یعنی «عمر کشون» مشهور شده است. 🔸مراجع و عالمان دینی شیعه برپایی مجالسی که در آن اهانت به مقدسات و بزرگان دینی اهل سنت می‌شود را جایز نمی‌دانند. شاید بسیاری خبرهای کشتار شیعیان در پاکستان، حمله به شیعیان در کربلا، محاصره ده‌ها خانوده شیعه اندونزی در جاوه شرقی، حمله به حسینیه‌ها و مراکز شیعی در سوریه، حمله به شیعیان نیجریه ،محدودیت‌ها علیه شیعیان در مصر و عربستان و ... را شنیده باشند، اما در چرایی چنین اتفاقاتی کسی فکر نکرده است.هر چند می‌توان ده‌ها عامل را در این برشمرد اما یکی از این عوامل مراسم‌هایی است که در روز ۹ ربیع‌الاول برگزار می‌شود. 📚منابع: بخش فرهنگی خبرگزاری فارس ویکی شیعه / کتاب «نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها» 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
⚡️حقایقی در مورد ۹ ربیع الاول و «عیدالزهرا» 🔸برخی مجالس وهن‌آمیز که به اسم تشیع برگزار می‌شود که برگزار کننده همین مجالس ساده و به ظاهر مخفیانه!! خسارت بزرگی به مکتب راستین اهل بیت(ع) وارد کرده و مسئولیت خون هزاران شیعه مظلوم زاهدانی، پاکستانی، عراقی، لبنانی و ... را به گردن می‌گیریم. 🔸تجربه نشان داده که هیچگاه دشنام گفتن به مقدسات دیگران موجب هدایت گمراهان نمی‌شود بلکه برعکس آنان را به لجاجت و مقابله به مثل وادار می کند از این رو اهل بیت(ع) به شیعیان یادآور می شدند که خداوند از دشنام گفتن حتی نسبت به بت‌های مشرکان نهی فرموده است. خداوند می فرماید « به معبود کسانى که غیر خدا را می‌خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها(نیز) از روى(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند »[أنعام/۱۰۸] بنابراین پرهیز از دشنام یک اصل قرآنی و اسلامی است. 🔸در همین راستا و برای پاسخ به شبهات حول مجالس انحرافی معروف به «عید الزهرا» و «عمر کشون» خواندن کتاب نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها بسیار توصیه می‌شود. این کتاب نوشته «مهدی مسائلی» توسط انتشارات وثوق منتشر شده است. 📚منابع: بخش فرهنگی خبرگزاری فارس ویکی شیعه / کتاب «نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها» 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
⚡️حقایقی در مورد ۹ ربیع الاول و «عیدالزهرا» 🔸متأسفانه در سالهای اخیر و با امکانات جدیدی هم که به وجود آمده، امکان ضبط تصاویر یا صوت این مجالس برای شرکت کنندگان در آن به سهولت وجود دارد که در بعضی موارد این فیلم ها و صوت‌ها به کشورهای مجاورمان که شیعیان ، اهل تسنن و وهابیت در کنار یکدیگر زندگی می کنند نفوذ یافته و باعث ایجاد فتنه و ریختن خون پاک شیعیان آن منطقه گردیده است. 🔸همچنین در سیره اهل بیت(ع) تأکید بر مدارا با اهل سنت صورت گرفته است، چنان که در کتاب‌هایی نظیر «المحاسن للبرقی»، «الکافی»، «تفسیر العیاشی»، «بحارالانوار» و «مستدرک الوسایل» به احادیثی بر می‌خوریم که بر اصل وحدت مسلمانان اذعان دارند که برگزاری این چنین جشن‌های خرافی موجب برهم زدن وحدت مسلمانان می‌شود 🔸 روز ۹ ربیع در اصل سالروز آغاز امامت امام زمان (عج) میباشد و به جای مشغول شدن به خرافات و مجالس حرام و بدعت هایی چون عیدالزهرا ، ما که ادعای شیعه بودن و یاوری امام زمان(عج) را داریم میبایست در این روز با آقا امام زمان تجدید بیعت کنیم و خود را آماده یاری و اطاعت کامل از حضرت نماییم و در درگاه الهی برای تجیل در ظهور ایشان استغاثه کنیم و خب طبیعی است که دشمنان اسلام و منافقین با مراسم خرافی، حرام و غیرمرتبط با سالروز امامت امام زمان(عج)، تلاش کنند ما را از بیعت با آقا امام زمان(عج) و مجالس مرتبط با سالروز امامت حضرت دور کنند. 📚منابع: بخش فرهنگی خبرگزاری فارس ویکی شیعه / کتاب «نهم ربیع، خسارت‌ها و جهالت‌ها» 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌱 امروز هم گذشت ، اما چیزی که مهمه امشب ماست .... امشب یک ساعت به فکرکنید و باهاش حرف بزنید .... با امام زمان عهد ببندید که برای اومدنش تلاش کنیم با دوری از ، بامحبت کردن به دیگران ،با انجام یک کارخوب ،باخواندن ، و..... تلاش کنیم برای بهتر شدن ومهیا کردن شرایط ظهور....به امید خــــدا ....
هر شهید کربلایی دارد و کربلا را تو مپندار که شهری است میان شهرها و نامی است در میان نام ‌ها ، نه! ، کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقتی نیست ! هر شهید کربلایی دارد ! و برای ما کربلا پیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است ، یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده‌ایم ، نه یک بار ، نه دوبار ، به تعداد شهدایمان !! هر شهید کربلایی دارد ، که خاک آن کربلا تشنة خون اوست و زمان ، انتظار می‌کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه ، خون شهید جاذبة خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را به آن سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد ! سر مبارک امام عشق بر بالای نی ، رمزی است بین خدا و عشاق ، یعنی این است بهای دیدار..... التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
یک روز زیبـا را بہ پایان رساندیم تـا شبـی زیبـاتـر بہ الطاف خـدای مهـربـان برایمـان رقـم بخـورد الهـی کاری کـن که امشـب ستـارهٔ امیـد در آسمـان زندگیمـان درخشـان‌تـر و تابنـاک‌تـر از همیشـه بـاشـد. 🌙شبتــون پـر از عطـر خـدا🌟
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
🍃بِسـمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم🍃 خـدایـا🌷 روزم را بـا نـام تـو آغـاز می‌کنم در این روز بہ همهٔ دوستـانـم برڪت ببخـش و یاریشـان کن تا زیبـاترین روز را داشتـه باشنـد روزی ڪه بـا یـاد تـو باشـد سراسر شـادی و مهـربانی‌ست خـداونـدا🌷 حـس بودنـت قشنـگ‌ترین حـس دنیـاست تـو ڪه باشـی هر روز نـه هر ثانیـه را عشـق اسـت 🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خنکای صبح پاییزی همراه بامهربانی را نفس بکش گوش كن صدای بال فرشتگان راميشنوی امروز روز توست زیر سایبان رحمت خدا بایست فرشتگان نوید روزی زیبا را برایت آورده‌اند سلام صبح قشنگ ☕️ آدینہ پاییزی تون بخیر 🍂🍃 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
🚩۵ کشته و ۲۵۱ مصدوم بر اثر زلزله آذربایجان شرقی مدیر حوادث دانشگاه علوم پزشکی تبریز: 🔹عمده این افراد دچار حملات عصبی و ترس شده‌اند. پورمحمدی استاندار آذربایجان شرقی: 🔹از شدت پس لرزه ها کاسته شده 🔹امکان اسکان موقت و آذوقه ۷۲ ساعته فراهم شده است
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۷_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید خلبان غفور جدی اردبیلی🌷 (استان اردبیل، شهرستان اردبیل) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید اصغر صدری نوشاد🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید علی موسوی مهدی آبادی🌷 (استان کرمان، شهرستان بم) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسن بیناباجی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید محمد شریف زارع🌷 (استان گیلان، شهرستان رودسر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید علی رضا آزادجوطبری🌷 (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمد گود آسیائی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عبدالرضا محمودی دارانی🌷 (استان همدان، شهرستان تویسرکان) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید امیر حلم‌زاده🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رسول شاکر🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حسین مرشدیان🌷 (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رسول حاجی آقازاده🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید نبی‌الله گنجی ارجنکی🌷 (استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محسن ازبهی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد سهرابی🌷 (استان تهران، شهرستان شمیرانات) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید عیسی احسانگر🌷 (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید محمد فرحزادی🌷 (استان تهران، شهرستان شمیرانات) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید سیدذبیح‌الله حسینی زرین کلایی🌷 (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید تقی پناهی 🌷 (استان خراسان رضوی) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید ابراهیم آخوندی 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید سعید نظری 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم حمید احسانی🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم محمد طحان🌷 (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم حسین رضایی 🌷 (استان کردستان، شهرستان قروه، روستای طوغان) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم سیدمحمد موسوی 🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۴ ه.ش) رویداد‌های مهم این روز در تقویم هجری قمری (۱۰ ربیع الاول) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوم..( قسمت ۳ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 بعد هم یک ریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم این طور باشد. آن طور نباشد. گفت: فعلاً سربازم و خدمتمم که تمام شود، می خواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی. نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: شاید هم بمانم همین جا توی قایش. از شغلش گفت که سیمان کار است و توی تهران بهتر می تواند کار کند. همان طور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمی گفتم. صمد هم یک ریز حرف می زد. آخرش عصبانی شد و گفت: « تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.» چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق رو به رو. وقتی دید تلاشش برای حرف در آوردنم بی فایده است، خودش شروع کرد به سئوال کردن. پرسید: دوست داری کجا زندگی کنی؟ جواب ندادم. دست بردار نبود. پرسید: دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟ بالاخره به حرف آمدم اما فقط یک کلمه : نه! بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف در آورد او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانه کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم. دیجه اصرار می کرد: تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم. اما من زیربار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم. بعد از شام، ظرف ها را جمع کردم و به بهانه چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه ، از دستش فرار کردم. صمد به خدیجه گفته بود: فکر کنم قدم از من خوشش نمی آید. اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی کنیم. خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. کمی که بگذرد به تو علاقه مند می ود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی. صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: از او خوشم نمی آید. کچل است. خندید و گفت: فقط مشکلت همین است دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود، کاکلش در می آید. بعد پرسید: مشکل دوم. گفتم: خیلی حرف می زند. خدیجه باز خندید و گفت: این هم چاره دارد صبر کن تو که از لاکت در آیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی دیگر اجازه حرف زدن ندارد. از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیر وقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم. چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید. عصر بود که آمد؛ خودش تنها با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من شاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم. چند تایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون اینکه تشکر کنم همان طور که بقچه را باز کردم بودم لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم. مادر صمد فهمید اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده اما چیزی نگفتم. بق کردم و گوشه اتاق نشستم. مادر صمد رفته بود همه چیز را برای او تعریف کرده بود چند روز بعد صمد آمد. کلاه سرش گذاشته بود تا بی مویی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: قابلی ندارد. بدون اینکه حرفی بزنم ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیر زمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم دم در اتاق کاغذی از جیبش در آورد و گفتک قدم تو را به خدا از من فرار نکن ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم. به کاغذ گناه کردم اما چون سواد واندن و نوشتن نداشتم چیزی از آن سر در نیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: مرخصی ام است. یک روز بود ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را در می آورند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
┅✿❥✺﷽ ✺❥✿┅ 💔 میدان عمل خالیست... او در پی سرباز است... چون ما همه سرباریم... سردار نمی آید... 🌹