eitaa logo
یگانه
41هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
949 ویدیو
2 فایل
قراره با تک تک قصه ها عاشقی کنیم ...💚 هر روز دو پارت از داستان ها تقدیم نگاه مهربونتون میشه😍 جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🌺 کپی حرام و پیگرد قانونی و الهی دارد تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/3111452818C9571b65a83
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتى با ديدگاهى وسيع به زندگى نگاه كنيم ... درمى يابيم كه روزهاى سخت برابر است با تجربه هاى ارزشمند. رشد و تكامل روح مـا در گرو تحمل و بردبارى ماست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
هرگز... تمامت را برای کسی رو نکن بگذار کمی دست نیافتنی باشی آدمها تمامت که کنند رهایت می کنند ... ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بین اشتباهاتِ گذشتہ و امیدِ فردا یہ فرصت فوق‌العادہ وجود دارہ بہ اسم امروز ، زندگیش ڪن🍃 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️‍🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_92
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 بسم الله گفتم و بعد ویلچرم را سمت گاز هل دادم. ماکارونی آماده بود و باید هرچه زودتر آبکش می‌شد . دستگیره‌ها را برداشتم و قابلمه را بلند کردم . اما حالا یک نفر باید مرا سمت سینک ظرفشویی هل می‌داد و کسی نبود جز خودم ! کمی دستانم را دراز کردم و قابلمه ماکارونی را دوباره روی سنگ اپن گذاشتم و ویلچرم را به جلو هل دادم . دوباره قابلمه ماکارونی را برداشتم و باز به سمت جلو روی سنگ اپن گذاشتم و باز اندازه یک قدم ، ویلچرم را به جلو هل دادم. شاید همان مسیر ساده‌ای که با پاهایم هر روز طی می‌کردم و تنها دو ثانیه طول نمی کشید ، حالا برای من ، به این سختی ، باید یک قابلمه را به سمت سینک ظرفشویی می‌بردم و پنج دقیقه زمان برد! و این امر مرا متوجه ناشکری‌های زندگیم کرد . کنار سینک رسیدم . بعد از کلی سختی و استرس که مبادا قابلمه آبجوش روی پاهایم برگردد و سوختگی هم به دردهایم اضافه شود ، ماکارونی را درست کردم . خیلی سخت بود. آنقدر سخت که دو دستم بعد از درست کردن یک ماکارونی ساده از بازو گرفت ! چرا که قد ویلچر پایین‌تر از کابینت‌ها بود و من برای حتی خرد کردن یک پیاز که ظرفش روی کابینت قرار گرفته بود ، باید دستانم را به سمت بالا دراز می‌کردم. قابلمه رو بعد از آبکش کردن روی گاز گذاشتم . ماکارونی را دم کردم . اما از درد دستانی که دیگر حتی جان نداشت تا ویلچر را به جلو هل دهد ، همانطور کنار گاز روی ویلچر ، دستانم را به سمت پایین انداختم ، تا خون دوباره به سرانگشتان به دستم برگردد . و اشکانم بی‌اختیار جاری شد. این ساده‌ترین غذایی بود که می‌توانستم درست کنم و اینقدر بر من سخت گذشت. شاید هم دیگر ساده‌ترین‌ها معنی نداشت! باید ساده‌ترین‌های این وضعیت را پیدا می‌کردم. اینکه در این وضعیت چگونه می‌توانم بهترین غذا را درست کنم و کمترین اذیت شوم ، مهم بود. با همین فکر بود که همه غذاها را در ذهنم مرور کردم . دمی گوجه... قورمه سبزی... باقالی پلو... زرشک پلو با مرغ ... و احساس کردم حتی غذاهای برنجی راحت‌تر از غذاهای خورشتی یا ماکارونی می‌تواند راحت تر درست شود . چرا که می‌شد برنج را دم کرد و دیگر نیاز به آبکش کردن نداشت! ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
༺ 𝕍𝕀ℙ❥پآد ༻ در وی آی پی به جاهای حساس رسیدیم🙈 ۲۰۰ پارت جلوتر از کانال هستیم و روزانه منظم دو پارت داریم.😍❤️‍🔥 مبلغ خرید وی آی پی پاد فقط ۵۰ تومان به شماره کارت 👇🦋 (
6037997372135500
) به نام مرضیه ناصری یگانه و ارسال شات واریزی به👇 @yegane_62 لینک وی آی پی را دریافت کنید.😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪــســے ڪــه وارد رابــطــه مــیــ‌شــه؛ ‏بــایــد وقــت داشــتــه بــاشــه، ‏بــایــد اخــلــاق داشــتــه بــاشــه، ‏بــایــد زمــان داشــتــه بــاشــه، ‏بــایــد اهمــیــت دادن بــلــد بــاشــه، ‏بــایــد شــعــور داشــتــه بــاشــه، ‏بــایــد درڪ داشــتــه بــاشــه، ‏بــایــد گــذشــت داشــتــه بــاشــه، ‏بــایــد ادب داشــتــه بــاشــه، ‏بــایــد نــاز ڪــشــیــدن بــلــد بــاشــه، ‏بــایــد هول نــبــودن بــلــد بــاشــه، ‏بــایــد عــاشــقــے بــلــد بــاشــه ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
- اونجا جناب هوشنگ_ابتهاج میگه بمان که عشق به حالِ من و تو غبطه خورد بمان که یار توام ، عشق کن که یار منی . . ! ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
مگه یه آدم چی میخواد از زندگیش جز اینکه کسی که دوسش داره، دوسش داشته باشه....؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️‍🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_93 بس
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 ناهار حاضر بود. انهمه سختی که کشیدم و حتی اشکانی که ریخته بودم ... اما دلم بدجوری می‌خواست که مسیحا رو ببینم و تعریف او را از این اولین غذایی که خودم با آن حال درست کردم ، بشنوم . حتی سودابه خانم هم سر ظهری یک سر به ما زد و وقتی بوی غذا را در خانه احساس کرد با تعجب پرسید: _ باورم نشد وقتی دیشب مسیحا گفت که می‌خوای از فردا خودت غذا درست کنی... ولی الان احساس می‌کنم بوی غذا میاد! لبخند بی‌رنگی زدم و گفتم: _ آره امروز سعی کردم بتونم یه ماکارونی درست کنم . سودابه خانم با ذوق نگاهم کرد. _ آفرین دخترم... آفرین... ماشالا بهت... انشالله زودتر رو پاهات بلند میشی و می‌تونی تمام کاراتو خودت انجام بدی . و بعد با کنجکاوی فراوان سمت آشپزخانه رفت تا غذایی که درست کرده بودم را ببیند. نگاهی به آشپزخانه انداخت و وقتی دید درست قابلمه ماکارونی را روی گاز گذاشتم و در حال دم کشیدن است باز با لبخند گفت: _ آفرین پس تونستی... _ آره ولی سخت بود .. همان پرسش و پاسخ ساده باعث شد تا دوباره یادم بیافتد چقدر ساده‌ترین کارها برایم سخت است. باز سودابه خانم با ذوق مرا تشویق کرد. _ آفرین بهت دخترم... تو می‌تونی... زیاد به خودت سختی نده... اول غذاهایی که فکر می‌کنی راحت‌تره رو برای خودت درست کن ... شاید این باعث بشه که یه روش جدید یاد بگیری برای آشپزی... به خودتم سخت نگیر... اگه ظرفا رو بذار مسیحا که اومد می‌شوره... تو فقط سعی کن همون غذا رو درست کنی... ولی مراقب خودتم باید باشی ... مبادا دستت بسوزه یا آبجوش روت برگرده ...حواست به این کارا هم باید باشه... باشه ؟ سرم رو پایین انداختم و گفتم: _ بله حواسم هست . و سودابه خانم ، با مهربونی جلو آمد و سر خم کرد جلوی صورتم و صورتم را بوسید. هیچکس باور نمی‌کرد که او با این همه مهربانی ، مادر شوهر من باشد! شایدم اولین چیزی که باعث شد من به مسیحا بله بگویم ، همان مهربانی سودابه خانم بود. وقتی که صورتم را بوسید ، انگار تمام خستگی آن روز از تنم بیرون رفت. با ذوق ،بعد از تشویق سودابه خانم ، مشغول درست کردن یک سالاد کاهو شدم. دیگر به سختی غذا درست کردن که نبود. میز ناهار را چیدم و با آنکه می‌دانستم شاید شرایطش جور نباشد که مسیحا به خانه بیاید اما از روی ذوق و شوقی که داشتم به مسیحا زنگ زدم. ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
هرچیزی رو که باعث میشه احساس بدی داشته باشی پشت سر بذار... و هرچیزی رو که باعث میشه لبخند بزنی دو دستی بچسب...🫶🤍 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ .... ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــﺖ ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــﺖ عشق ، انسان را داغ میکند ! و دوست داشتن ، انسان را پخته میکند ! هر داغی روزی سرد میشود ولی هیچ پخته ای، دیگر خام نمیشود ...❤️ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
Stop thinking about The memories that don’t let you smile . دست بردار از فکر کردن به خاطراتی که نمی‌‌ذاره بخندی . ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
روزگارم این است دلخوشم با غزلی، تکه نانی، آبی جمله ی کوتاهی، یا به شعر نابی و اگر باز بپرسی، گویم دلخوشم با نفسی، حبه قندی، چایی صحبت اهل دلی، فارغ از همهمه ی دنیایی دل خوشی ها کم نیست دیده ها نابیناست !! ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
گفتــی چـه خبـر ؟ بـاز همـان حـرف همـیشه وقتـی خـبری از تــو نبـاشـد خبــری نیـست ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
‌‌«حـس خـوبیه زن بودن ‌برای مردی که همه دنـیاته 💍 مـهربونی،مـعرفت،قـشنگی ‌ همشون روهم تـویی ❤️ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تـو هَمان ناب ترین جاذبه‌یِ دنیایی ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من کم نمی آورم مگر زمانی که دلتنگت می شوم...... 💔 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️‍🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_94
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 اول تردید داشتم. حتی وقتی صدای بوق موبایل مسیحا در گوشم پیچید ، چند باری خواستم تلفن را قطع کنم . اما باز نتوانستم و بالاخره صدای مسیحا به گوشم رسید. _ سلام ...چی شده به من زنگ زدی؟ اتفاقی افتاده ؟ اینکه همان اول بسم الله نگران شده بود کمی منو متعجب کرد. _ نه ... نه طوری نشده ...همونطور که گفتم امروز سعی کردم غذا درست کنم. در صدایش ذوق خاصی را به نمایش گذاشت. _ واقعاً تونستی غذا درست کنی؟!... نمی‌دونم به خاطر تاثیر صدای پر از اشتیاقش بود که من هم لبخندی به لبم زدم یا نه که گفتم: _ آره ... تونستم ... یه ذره سخت بود ولی از پسش بر اومدم ... احساس کردم حتی خندید : _آفرین ...چه خوب!... خب چی درست کردی؟! اینجا بود که لبم را آهسته گزیدم و گفتم: _دوست داری بدونی چی درست کردم؟! متعجب پرسید: _ خب آره... _ پس بیا خونه... ناهار اگه می‌تونی ، بیا خونه... اگرم نتونستین من ناهار نمی‌خورم تا شب که برگردی. صدایش دیگر شنیده نشد. آنقدر که مجبور شدم دوباره بپرسم : _شنیدی مسیحا... ناهار میای؟ و این بار صدایش با ذوقی در گوشم پیچید، که احساس کردم قلبم مُرده ام ، دوباره به تپش افتاد. _ آره ... آره حتماً میام ... آره ... فوقش دو سه ساعت مرخصی می‌گیرم ...چه اشکال داره ...حتماً ارزش غذایی که تو زحمتشو کشیدی رو داره ...غذا رو آماده کن ... الان دیگه میام... الان راه می‌افتم . و بعد تماس رو قطع کرد. باورم نمی‌شد . سر یک غذا درست کردن ساده ، اینقدر مسیحا ذوق کند! اصلاً نمی‌توانستم حس و حالش را درک کنم. او الان بهترین بهانه را داشت برای اینکه بتواند از شرم خلاص شود. پاهای من بی‌حس شده بود و می‌توانست همین را بهانه کند که همسر مناسبی برایش نیستم . شاید خیلی‌ها هم با او همدردی می‌کردند و حتی حرفش را می‌پذیرفتند اما او اصرار داشت که مرا به زندگی برگرداند!!! اصرار داشت رفتارش تغییر کند... با من مهربان باشد و حتی نگران حالم... نمی‌دانم انگار یک جایی از این ماجرا عجیب بود! آنقدر عجیب که مثل یک تکه گمشده از یک پازل مرا کنجکاو می‌کرد برای دانستن.... اما هیچ راهی هم برای دانستن نبود جز صبر... ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖ نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیباترین حالت عشق♥️ به کسانی که لابلای مشغله شان وقتی برایت پیدا میکنند احترام بگذار ... اما عاشق کسانی باش که وقتی به آنها نیاز داری تمام مشغله شان را فراموش میکنند تا تورابه آرامش برسانند ... زندگی تون سرشار از آرامش💕 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش همینی بشه که صائب تبریزی میگه ‌........ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
وكما يكون قلبُك تكون الدُنيا في عينيك قلبت هر شکلی باشد دنیا آن‌گونه به چشمت می‌آید... ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
زندگی چیزی نیست جز امیدهای کوچک ما...🌱 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
•دل هایی که شاد میکنی، میشه عجب شانسی آوردم های زندگیت...♥️ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یکی گفت: چه دنیای بدی گلها هم خار دارند... دیگری گفت: چه دنیای خوبی حتی شاخه های پرخار هم گل دارند... عظمت در نگاه است نه در چیزی که می نگریم! ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرِ پیری‌ام اگر معرکه گیری باشد من تو را، باز تو را، باز تو را میخواهم🫀💫 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️‍🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_95
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 طولی نکشید که مسیحا آمد. همین که وارد خانه شد و در خانه را پشت سرش بست ، نگاهش کردم. عمیق عطر خوش ماکارونی را به مشام کشید و گفت: _ عجب بویی داره !... چیکار کردی تو ! و با لبخندی پر از ذوق و شوق سمتم آمد. مقابل ویلچرم ایستاد و بعد روی دو زانو خم شد و دو زانویش را روی زمین گذاشت و مقابلم نشست. نگاهش به دستانم بود. عجیب دستانم را نگاه کرد و حتی دستانم را گرفت و زیر نظر دقیقش بررسی کرد. _ ببینم دستتو که نبریدی ...خودتو که نسوزندی؟! خنده ام گرفت . حتی فکرش هم نمی کردم که منظورش از این کار ، این باشد . _نه ...نسوزوندم ... ولی خیلی سخت بود. دفعه اول بود... مثل آدمای عادی نمی‌تونستم راه برم و کارمو بتونم راحت انجام بدم... یه ذره سخت گذشت . احساس کردم طوفانی از غم در چشمانش نشست . به زحمت لبخندی روی لبش آورد و گفت: _ ولی تونستی مگه نه؟! ای کشیده ای گفتم : _ ای آره... تونستم ولی... ولی کاش پاهام حسش برگرده ...واقعاً نمی‌تونم با این شرایط کنار بیام... بعد از اینکه ماکارونی رو درست کردم ، نشستم نیم ساعت کامل گریه کردم ... احساس کردم تمام وجودش مثل من پر از غم شد . _چرا ؟! _چون احساس می‌کنم ...همه این اتفاقا واسه اون راننده بی‌ ملاحظه‌ ایه که این بلا رو سرم آورد... بعدم فرار کرد و رفت... اگر این اتفاق سر من نمی‌اومد ...من الان اینجا ... تو گوشه خونه ... روی ویلچر نیافتاده بودم... یه آدم سالم بودم که کلی آرزو داشتم ... حتی اگه از تو هم جدا می‌شدم... بازم زندگیم ، یه زندگی متفاوت بود ... اما الان ...همه چشماشون به زندگی ماست ... که ببینن تو تا کی می‌تونی... تا کی می‌تونی منو تحمل کنی... کی صبرت لبریز میشه... کی منو طلاق میدی .... دیگه الان برای همه ، این باور شده که ببینن زندگی ما که تا کجا پیش میره ...و کی به هم می‌خوره ... مسیحا انگار وا رفت . دستانش شل شد و افتاد. _ این چه حرفیه؟!... یعنی چی؟!... کی گفته ما می‌خوایم طلاق بگیریم؟! و بغضم شکست . حرف‌هایی که هیچ وقت به او نگفته بودم ، در آن لحظه بر سر زبانم ، بی‌اختیار جاری شد . و تمام رازهای آن چند هفته را برایش بازگو کردم. ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منی که میان دردهایم تو را درمان دیدم...❤️‍🩹 ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
اگه بخوام بگم بلوغ فکری از کجا شروع میشه، میگم:یه روز آدمایی که میترسیدی از دست بدی رو خودت حذفشون میکنی... ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«عمر منی» به مختصر، چون که ز من نبود اثر زنده نمی شـــــدم اگر، از دم جـــان فــــزای تو گرچه تو دوری از برَم، همرهِ خویـش مـی برَم، شب همه شب به بستــرم، یاد تو را به جای تو! - حسین منزوی🕊 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝