فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راستی حواست هست⁉️
🍁آخرین ماه پائیز
از میـانه گذشت 🍂
و بار سفر برای رفتن بسته🍂🍁
❄️زمستان
با سوز و سرما در راه است🌨
اما من برایت آرزو میکنم🙏
تمام روزگارت🔅
بهاری باشد و بس🌸🍃
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
واسه کسی بهترین باش
که فرق تو با بقیه رو بفهمه!!!😉
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
حال زندگی وقتی خوبه که
اول هوای خودت رو داشته باشی💙💫
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_99 و
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢🌱💢
💢🌱💢🌱💢
🌱💢🌱💢
💢🌱💢
🌱💢
💢
#پاد❤️🔥
#مرضیه_یگانه
#پارت_100
بیحوصله گفتم:
_ نه... نه نمیخوام.
در حالی که ظرفها را آب میکشید ، سرش به عقب برگشت.
_ چرا... بازی خوبی بود ...نگران نباش این دفعه اگه شستن دستشویی ام بهت بیافته ، میزارم تو بشوری ...هنوز فکر کنم بهت بدهکارم...
... بالاخره باید یه جوری تلافی اون دستشویی رو که انداختی گردنم ، سرت خالی کنم...
بیخیال از یادآوری خاطرات گذشته ، خندیدم.
ظرفها را شست .
دستانش را با پیشبندی که دور گردنش بود پاک کرد و بعد پیشبند را گوشه آشپزخانه آویز کرد و از آشپزخانه بیرون آمد .
_ خیلی خوابم میاد ...خسته ام ...ماکارونی که تو هم برام درست کردی ، فکر کنم باعث شده ، تنبل بشم.
کش و قوسی به بدنش داد :
_من میرم بخوابم... تو کاری نداری؟... تو چیزی نمیخوای؟
فقط نگاهش کردم .
_نه ...برو بخواب... من راحتم همین جا.
کمی نگاهم کرد .
_میخوای ببرمت تو اتاق؟... میخوای روی تخت دراز بکشی؟
و من باز گفتم:
_ نه... نه راحتم ...میخوام روی کاناپه دراز بکشم.
کمی نگاهم کرد و رفت.
_ باشه ...پس من میرم بخوابم.
و رفت و من روی کاناپه دراز کشیدم .
هنوز پاهایم رو احساس نمیکردم.
آنقدر که اگر میخواستم تکان بخورم باید با دستم پاهایم را حرکت میدادم .
دراز کشیده بودم و نگاهم در سکوت خانه ، به اطراف و جای جای آن خانه بود که پر بود از خاطراتی که شروع زندگی مشترکمان در آن رقم خورد.
شاید زندگی مشترک ما مشترک نبود اما هم خونهای بود ...
هم خونهای که دلم میخواست از همان اول به زندگی مشترک قطع شود .
کمی بعد احساس کردم صدای ریز و ضعیفی از درون اتاق شنیده میشود.
با خودم گفتم شاید مسیحا دارد مرا صدا میزند.
با کمک دستانم ، دستههای ویلچر را گرفتم و دوباره روی ویلچرم نشستم.
ویلچر را به سمت اتاق هل دادم .
در اتاق نیمه باز بود .
درست در راهرو کوچکی که به اتاق خواب ختم میشد ، توقف کردم و از همان جا بود که صدای مسیحا را شنیدم :
_چرا به من زنگ میزنی؟!... بهت گفتم اینقدر به من زنگ نزن... اگه کاری باشه خودم بهت میگم... نگران نباش حالش خوبه... پاهاشم بد نیست ... لاقل میتونه خودش کارای خودشو بکنه...
بیاختیار از جملاتی که میشنیدم بیشتر کنجکاو میشدم که به حرفهای مسیحا گوش بدهم.
⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🌱_______ 🌱_______🌱_______
@yeganestory
____🌱_________🌱_________
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
بزار دستتو توی دستم...
که بدون تو از همه خستم ❤️🥺
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
•دوجا ایستادن خیلی قشنگه
روی پای خودت..💫
پای حرف خودت...💪
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
تمثیلِ غمِ عشقِ تو با قلب ظریفم
یک باغِ انار است و یکی کاسهی چینی...🥺
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
آرامش را در کجا پیدا کردهای؟
سرگرم زندگی خود بودن
دوری از آدمهای اضافی،
سکوت و کم توقعی…😌
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
Dar Be Dar - Mehdi Ahmadvand.mp3
8.43M
#𝐌𝐮𝐳𝐢𝐜💙🎧 …
منو تنها نزاری تو رو دینت .....
◉━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ⇆
بهونه ها
هميشه و هر وقت
بخواى هستن،
اما فرصت ها نه ....!🍃🌸
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝
منی که همیشه کوتاه میام ، بالاخره
یه روز بلند میشم میرم...🚶♀❤️🔥
♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥
❥ @yeganestory ♡
╚═════💝══════╝