eitaa logo
یگانه
41.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
958 ویدیو
2 فایل
قراره با تک تک قصه ها عاشقی کنیم ...💚 هر روز دو پارت از داستان ها تقدیم نگاه مهربونتون میشه😍 جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🌺 کپی حرام و پیگرد قانونی و الهی دارد تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/3111452818C9571b65a83
مشاهده در ایتا
دانلود
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 روز قبل از عروسی همراه خانواده به محضر رفتیم و یک عقد محضری ساده برگذار کردیم تا روز عروسی برای عکس و آتلیه به هم محرم باشیم. و هنوز پای همان سفره ی ساده ی عقد محضری هم ، من نمی دانستم که دل مسیحا با من نیست! شاید تنها جایی که دلم را خوش کرده بودم به جذبه ی مردانه ی مسیحا همان پای سفره ی عقد محضری بود.... وقتی حلقه ام را دستم کرد . لحظه ای نگاهش به من افتاد. من لبخند زدم و او نه.... باز هم این را به حساب ابهت مردانه اش گذاشتم. اما همان شب همه چیز را گفت... و من گریه کردم... پای هر کلمه اش ...پای هر حرفش... اما جا نزدم... دیر بود برای جا زدن.... فردای آن روز ، یعنی روز عروسی مان هر دو سکوت محض بودیم.... سکوت او ، بابت حسی بود که نسبت به من نداشت ... و سکوت من از همان احساسی بود که خیلی قبل تر از آن روز نسبت به او پیدا کرده بودم. اما وقتی دنبالم آمد دم در آرایشگاه ، وقتی دسته گلم را دستم داد ، یک نگاه با تامل به من انداخت. و من چقدر دلم را به همان نگاه با تاملش خوش کردم. سوار ماشین عروس سمت باغ و آتلیه می رفتیم که سکوتش را شکست بالاخره. _فکر می کردم دیشب که همه چیز رو بهت گفتم امروز مراسم رو بهم بزنی. ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖ نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢