eitaa logo
یگانه
41.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
2 فایل
قراره با تک تک قصه ها عاشقی کنیم ...💚 هر روز دو پارت از داستان ها تقدیم نگاه مهربونتون میشه😍 جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🌺 کپی حرام و پیگرد قانونی و الهی دارد تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/3111452818C9571b65a83
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرِ پیری‌ام اگر معرکه گیری باشد من تو را، باز تو را، باز تو را میخواهم🫀💫 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️‍🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_95
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 طولی نکشید که مسیحا آمد. همین که وارد خانه شد و در خانه را پشت سرش بست ، نگاهش کردم. عمیق عطر خوش ماکارونی را به مشام کشید و گفت: _ عجب بویی داره !... چیکار کردی تو ! و با لبخندی پر از ذوق و شوق سمتم آمد. مقابل ویلچرم ایستاد و بعد روی دو زانو خم شد و دو زانویش را روی زمین گذاشت و مقابلم نشست. نگاهش به دستانم بود. عجیب دستانم را نگاه کرد و حتی دستانم را گرفت و زیر نظر دقیقش بررسی کرد. _ ببینم دستتو که نبریدی ...خودتو که نسوزندی؟! خنده ام گرفت . حتی فکرش هم نمی کردم که منظورش از این کار ، این باشد . _نه ...نسوزوندم ... ولی خیلی سخت بود. دفعه اول بود... مثل آدمای عادی نمی‌تونستم راه برم و کارمو بتونم راحت انجام بدم... یه ذره سخت گذشت . احساس کردم طوفانی از غم در چشمانش نشست . به زحمت لبخندی روی لبش آورد و گفت: _ ولی تونستی مگه نه؟! ای کشیده ای گفتم : _ ای آره... تونستم ولی... ولی کاش پاهام حسش برگرده ...واقعاً نمی‌تونم با این شرایط کنار بیام... بعد از اینکه ماکارونی رو درست کردم ، نشستم نیم ساعت کامل گریه کردم ... احساس کردم تمام وجودش مثل من پر از غم شد . _چرا ؟! _چون احساس می‌کنم ...همه این اتفاقا واسه اون راننده بی‌ ملاحظه‌ ایه که این بلا رو سرم آورد... بعدم فرار کرد و رفت... اگر این اتفاق سر من نمی‌اومد ...من الان اینجا ... تو گوشه خونه ... روی ویلچر نیافتاده بودم... یه آدم سالم بودم که کلی آرزو داشتم ... حتی اگه از تو هم جدا می‌شدم... بازم زندگیم ، یه زندگی متفاوت بود ... اما الان ...همه چشماشون به زندگی ماست ... که ببینن تو تا کی می‌تونی... تا کی می‌تونی منو تحمل کنی... کی صبرت لبریز میشه... کی منو طلاق میدی .... دیگه الان برای همه ، این باور شده که ببینن زندگی ما که تا کجا پیش میره ...و کی به هم می‌خوره ... مسیحا انگار وا رفت . دستانش شل شد و افتاد. _ این چه حرفیه؟!... یعنی چی؟!... کی گفته ما می‌خوایم طلاق بگیریم؟! و بغضم شکست . حرف‌هایی که هیچ وقت به او نگفته بودم ، در آن لحظه بر سر زبانم ، بی‌اختیار جاری شد . و تمام رازهای آن چند هفته را برایش بازگو کردم. ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منی که میان دردهایم تو را درمان دیدم...❤️‍🩹 ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
اگه بخوام بگم بلوغ فکری از کجا شروع میشه، میگم:یه روز آدمایی که میترسیدی از دست بدی رو خودت حذفشون میکنی... ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«عمر منی» به مختصر، چون که ز من نبود اثر زنده نمی شـــــدم اگر، از دم جـــان فــــزای تو گرچه تو دوری از برَم، همرهِ خویـش مـی برَم، شب همه شب به بستــرم، یاد تو را به جای تو! - حسین منزوی🕊 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️‍🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_96 طو
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 _خیلیا گفتن ...خیلیا بهم گفتن... از تو خود بیمارستان ...تا همین جا که روی تخت افتادم.... و مسیحا متعجب در حالی که چشمانش در چشمانم خیره شده بود ، پرسید : _کیا مثلاً ؟! _اولیش حمیرا ... گفت نمی‌دونم تا کی مسیحا می‌تونه تو رو تحمل کنه... این حرفش خیلی ناراحتم کرد ... دومیش مادر خودت... با اینکه می‌دونم تو دلش هیچی نیست... اما هی ، ولی میاره... هی تو حرفاش ، اما میاره ...کامل مشخصه که انگار می‌ترسه یه جایی تو خسته بشی... تو دیگه منو نخوای... یا این زندگی برات سخت بشه ... مسیحا با چشمانی بهت زده همچنان خیره‌ام بود که باز پرسید: _ دیگه کی؟! _ و آخرین نفر کسی نبود ....جز نزدیک‌ترین کس به خودم... مادرم ! _مادرت!!... مادرت دیگه چرا؟! و بغضم اینجا شکست . صدای گریه‌ام بلند شد که گفتم: _ حتی مادرمم به من گفت... گفت حسنا اگه دیگه نتونستی این شرایطو تحمل کنی... اگه برات سخت شد ... در خونه بابات همیشه برات بازه ... این یعنی چی... یعنی اگه یه روزی دیدی همسرت تو رو نمی‌خواد ...ناراحت نباش... بیا پیش ما... همه فکر طلاق ما هستن...همه می‌دونن تو بالاخره یه جایی خسته میشی ... یا از یه جایی ، من دیگه نمی‌تونم مثل بقیه کنارت باشم . چشمان یخ زده ی مسیحا همانطور که روی صورت من خشک شده بود ، و خیره نگاهم می کرد ، دستانش را دراز کرد و روی گونه ام گذاشت . با انگشت شست دستش ، اشک‌هایم را از دو طرف پس زد و صورتم را با دو دست قآب گرفت . سرم را بالا آورد تا نگاهم درست در چشمانش بنشیند. _ حسنا این حرفا رو نزن ‌ ... می‌دونم تا حالا خوب نبودم ... می‌دونم دو دفعه به خاطر خود من این اتفاق افتاده... یه دفعه توی صورتت زدم ...یه دفعه دستت ناقص شد ... اما من واقعاً نمی‌خواستم اینطوری بشه ...می‌دونم جاهایی کم گذاشتم... اما واقعاً از اینکه باهات بد بودم ...عذاب وجدان دارم و حالم با این اتفاق... واقعاً نمی‌دونم چی بگم . _ تو که اصلاً مقصر نیستی ...تو که تو این ماجرا تقصیری نداری! ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
༺ 𝕍𝕀ℙ❥پآد ༻ در وی آی پی به جاهای حساس رسیدیم🙈 ۲۰۰ پارت جلوتر از کانال هستیم و روزانه منظم دو پارت داریم.😍❤️‍🔥 مبلغ خرید وی آی پی پاد فقط ۵۰ تومان به شماره کارت 👇🦋 (
6037997372135500
) به نام مرضیه ناصری یگانه و ارسال شات واریزی به👇 @yegane_62 لینک وی آی پی را دریافت کنید.😍
آن که تو را دوست بدارد❤️ به تماشای رنج تو‌نخواهد نشست...☕️ ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
لیاقت چیزی نیست که شما از توی شناسنامه یا چهره افراد بفهمید! لیاقت چیزی نیست که انتهای یک🤍 راه طولانی مشخص شود ! بلکه لیاقت حاصل یک لحظه ندیده گرفتن، بی احترامی، بی توجهی،🌸 فرد مقابل به شما ، به خاطر دیگران است ، در جواب تمام خوبی ها! خودتان را هدر آدم های بی لیاقت زندگی نکنید!🤍 ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
روشن از روی تو، چشم و دلِ روز صبح از نام تو دم زد که دمید ...💖 👤قیصر امین‌پور ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝
یگانه
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 #پاد❤️‍🔥 #مرضیه_یگانه #پارت_97
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 نمی‌دونم احساس مسیحا چه بود . ولی یه لحظه احساس کردم طوری دارد حرف می‌زند انگار مسبب این اتفاق اوست. پوزخندی زدم و گفتم: _ چی داری میگی مسیحا... تو که باعث این اتفاق نبودی ...یه اتفاق بوده... یه اتفاق ساده . و بعد اشکانمو با دستانم کنار زدم و گفتم: _ بریم غذا بخوریم ... سفره رو تازه چیدم. او هم لبخندی زد اما نمایشی و کامل مشهود بود که پشت لبخندش ، غم فراوانی نهفته است . چرخ‌های ویلچرم را سمت آشپزخانه هل دادم و با همان ویلچر در ضلع خالی میز ناهارخوری ، جایی که مخصوص چرخ ویلچر من بود ، توقف کردم . مسیحا هم پشت میز نشست که گفتم : _نه دیگه... کشیدن ماکارونی فکر کنم جز وظایف شما باشه . خندید: _ آره... آره حواسم نبود... الان من ،ماکارانی رو می‌کشم . دیس خالی روی میز را برداشت و پای گاز ایستاد . ماکارونی را کشید و دوباره پست میز نشست. _عجب بویی... تو محشری !...دختر ، چی درست کردی! هر دو مشغول خوردن شدیم. واقعاً خوشمزه شده بود. دسترنج زحمت یک روز من که شاید خیلی هم سخت گذشت. اما حاصلش خوشمزگی ماکارونی شده بود که به هر دوی ما چسبید. میان خوردن آن ماکارونی چرب و چیلی ، ناگهان متوجه نگاه خیره مسیحا شدم. _ چی شده؟! چیزیش کمه؟! نمکش کمه؟ آره ؟؟ خندید و دستش را سمت صورتم دراز کرد. چانه‌ام را گرفت و با شَست دستش ، دور لبانم را پاک کرد و گفت: _ این رنگ رب ماکارونی روی لبات خیلی قشنگ شده . از این حرفش خشک شدم! نمی‌دانم چرا چشمانم خیره در نگاهش ماند او در حالی که با شَست دستش دور لبانم را تمیز می کرد گفت: _ فکر کنم باید همین الان از زحمات امروزت تشکر کنم . نگاهم در تسخیر نگاهش بود هنوز و نمی‌توانستم حدس بزنم می‌خواهد چه کار کند که از سر جایش برخاست. کل تنش را به سمت میز خم کرد تا صورتش نزدیک صورت من بیاید، و بعد عجیب‌ترین کار را شاید ، برای اولین بار ، انجام داد . لبانش را روی لبان من گذاشت و مرا بوسید و بعد فوری سربلند کرده و با خنده گفت: - چه کاری بود من کردم !... وقتی لبای چرب و چیلی تو رو دیدم... خودم هم نفهمیدم چرا بیقرار شدم و خواستم طعم لبای تو رو بچشم. من هم از حرفش خنده‌ام گرفت و هر دو با هم بلند خندیدیم. ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
«لا تَيأَس و أَنتَ تَعلَم أنَّ الله دوماً يخلق نوراً جديداً بعد كلِّ ظَلام» نااُميد نشو... وقتى ميدونى خدا هميشه بعد از تاريكى نور جديدی ميسازه. ♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥♡❥ ❥ @yeganestory ♡ ╚═════💝══════╝