سحرخیز شدهام از روزی که کتاب را دست گرفتهام. غذا را زودتر درست میکنم. کارهای خانه سریعتر انجام میشود و در اداره ساعت را دنبال میکنم که کی به خانه برگردم و ادامه داستان را بخوانم.
در زندگی فاطمه لحظات پر فراز و نشیب عجیب زیاد است و چه توانی دارد این زن! من مدام از خودم میپرسم، اگر جای او بودم این همه صبر میکردم. این همه زن بودنم، خواستههای به حق و سهمم از زندگی در کنار یک مرد آرمانگرا و عدالتخواه را نادیده میگرفتم؟ یا بهتر بگویم در هدف او غرق میشدم؟
و جوابم به خودم هر بار منفی است. من نمیتوانستم چون او باشم. با اسطوره و قهرمانسازی بهخصوص در حوزه ادبیات پایداری مخالفم. اما فاطمه دهقانی واقعاً یک قهرمان است و هر کسی نمیتواند چون او زندگی کند.
#معرفی_کتاب
#دریادل
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز مهمان شهید سجاد منصوری هستیم
که خونش هنوز گرمه 🥺
بهت افتخار میکنیم دلاور
و کارهای خیر امروز مون و تقدیم به روح بلندتمیکنیم
پیش سیدالشهدا ما رو شفاعت کنی
قبلا خانم اشرف سادات ، مادر شهید معماریان، و معجزه ای که برایشان آمده بود را توی دبیرستان دیده بودم.
اما کتاب دیشب تمام کردم
.
این کتاب فعلا جز کتاب های ما نیست
اما من دلم نمیومد معرفیش نکنم.
مادران حتما بخونن🙏
#تنها_گریه_کن
#معرفی_کتاب
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_سینمایی
#ویلایی_ها
💫گوشه ای از فراز و نشیب زندگی زنانی که همسرانشان در جبهه اند، در ویلایی نزدیکی اندیمشک.
نمایشی می بینید ، از فعالیت های پشتیبانی، خنده ها، دلتنگی ها، و گاه اشک فراغ این زنان
در بحبوحه ی جنگ،در ویلایی وسط بیابان های نزدیک جبهه❤️
حتما تماشا کنید 🙏
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
فیلم هایی که معرفی میکنم خدمتتون مرتبط با کتاب های همان هفته است
مثلا فیلم ویلایی ها مرتبط با کتاب تنها گریه کن و کتابی که امروز قراره باهاشون آشنا بشیم هست😊
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
یک جرعه بنوش😌
قبلا خانم اشرف سادات ، مادر شهید معماریان، و معجزه ای که برایشان آمده بود را توی دبیرستان دیده بودم.
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تفریح_خوب_مامان_خوب
یک ولاگ ببینیم😍
از کتاب خوندن مامان ها وقتی همه بچه ها خوابن
البته کتابی که ارزش خوندن داشته باشه
مثل کتاب #تنها_گریه_کن
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
#معرفی_کتاب
دست بچه مو گذاشتم لای کتاب، که جاش نره😅
متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ـ اولین احساس، پس از خواندن بخشهائی از این کتاب، احساس شرم از بیعملی در مقایسه با مجاهدت این مجاهدانِ خاموش و بیریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده بخش ناشناخته و ناگفتهئی از ماجرای عظیم دفاع مقدس است. باید از بانوی پرکار و صبور و خوشسلیقهئی که این کار پرزحمت را بهعهده گرفته و بخوبی از عهده برآمده است و نیز از مؤسسهی جبههی فرهنگی عمیقاً تشکر شود.
مهر ماه ۱۴۰۰
#معرفی_کتاب
#حوض_خون
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
یک جرعه بنوش😌
متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است: بسم الله الرّحمن الرّحیم ـ اولین احساس، پس
34.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_کتاب
#حوض_خون
داستان هایی پر فراز و نشیب که با خواندنشان به قدرت حقیقی یک زن میتوان پی برد
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
چاپ ۲۲۵
کتابهای وی از پرتیراژترین کتب در زمینه دفاع مقدس بودهاند و حتی یکی از کتابهای او به نام «خاکهای نرم کوشک» به چاپ دویست و بیست و پنجم نیز رسید.😳😳
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
این کتاب شرح حال انسانی وارسته که در عین زندگی ساده و بی آلایش خود روحی بزرگ دارد
بعد از خوندن این کتاب به معنای واقعی کلمه با سادگی آشنا میشین
با طریق رسیدن به خدا آشنا میشین
کتابی روان و بسیار تاثیر گذار
#خاک_های_نرم_کوشک
#معرفی_کتاب
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh
#یک_جرعه_یک_قرعه
#قصه_دلبری
#معرفی_کتاب
در بخشِ یک داستان، آشنایی شهید با همسرش بیان میشود. هردو دانشجوی یک دانشگاه هستند و در تشکل بسیج فعالیت میکنند. شهید محمدخانی مسئول بسیج دانشگاه است و با تیپ و قیافههای متفاوت و به نقل از همسرش دهۀ شصتی و دور از عقلانیت در جامعۀ دانشگاهی ظاهر می شد و بنا بر اختلاف نظرهای پیش آمده در فضای تشکیلاتی، همسرش یادآور میشود که از او دلخوشی نداشته و با او بحثها و مشکلات متعددی داشته است. تا این که شهید به واسطه یکی از خانم های بسیج از خانم دورعلی (یعنی همسرش) خواستگاری می کند ولی جواب منفی می گیرد. «هر روز بههرنحوی پیغام می فرستاد و میخواست بیاید خواستگاری. جواب سربالا میدادم. داخل دانشگاه جلویم سبز شد. خیلی جدی و بیمقدمه پرسید: چرا هرکی رو میفرستم جلو، جوابتون منفیه؟ بدون مکث گفتم: ما به درد هم نمیخوریم! با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد: ولی من فکر میکنم خیلی به هم میخوریم! جوابم را کوبیدم توی صورتش: آدم باید کسی که میخواد همراهش بشه، به دلش بشینه! … یعنی این مسئله حل بشه، مشکل شمام حل میشه؟ جوابی نداشتم. چادرم را زیر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم. از همان جایی که ایستاده بود، صدا بلند کرد: ببین! حالا این قدر دست دست میکنی، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخوری!».
https://eitaa.com/yekJoreeBenoosh