#عهدی_با_مولا
🪴 چه تکلیفِ سنگینے است :
” بلا تکلیفے ”
وقتے که نمےدانم منتظرت ماندم
یا فقط خودم را به انتظار زدهام آقا...
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
🌱وعده ما هر روز صبح دعای عهد 🌾 همراه با شما اعضای کانال#یک_درصد_طلایی
🍀@yek_darsad_talaiii
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀
سیاهی میگیره
تموم دنیارو
باید فراموش کرد
شکوه دریا رو
اگه بگیرن از مردم
محبّت زهرا رو...🌿🕊
🥀@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت نود و سه ✨از حمام بیرون آمدم. مسرور مشغول نوازش اسب ها بود. قنواء هم ب
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت نود و چهار
✨قنواء و امینه مشغول بازی با دو تا میمون کوچک بودند. میمون ها لباس ابریشمی رنگارنگی به تن داشتند.
🍁اتاق تغییری نکرده بود. باز هم از وسایل و ابزار کار خبری نبود. دیگر می دانستم که برای کار به دارالحکومه دعوت نشده ام.
_خانم ها! امروز چه برنامه ای داریم؟
مثل دفعه قبل، از راهروی نیمه تاریک گذشتیم. درِ چوبی کلفت، با همه بست های فلزی و گل میخ های بزرگش، بر پاشنه چرخید.
به حیاط زندان رسیدیم. این بار کسی در حیاط نبود و صدای ناله ای هم شنیده نمی شد. رییس زندان، ما را به اتاق خودش راهنمایی کرد.
دقیقه ای بعد، صفوان و حماد با همراهی یکی از نگهبان ها وارد اتاق شدند. با ورود آنها، رییس زندان برخاست و گفت: اگر اجازه بدهید، شما را تنها می گذاریم.
او و نگهبان بیرون رفتند. صفوان، مرد چهارشانه و خوشرویی بود. مرا در آغوش کشید و تشکر کرد.
حماد هم همین کار را کرد و مثل پدرش با کنجکاوی به من خیره شد. معلوم بود می خواستند بدانند من کیستم و برای چه به آنها کمک کرده ام.
روی سکوی گوشه اتاق نشستیم. ظرفی از میوه و خرما کنارمان بود. صفوان آهی کشید و گفت: از شما متشکرم که ما را از سیاه چال نجات دادید، اما وقتی به دوستانم فکر می کنم که در آن شرایط سخت به سر می برند، نمی توانم خوشحال باشم. کاش حداقل می توانستم این میوه و خرما را به دهان آنها برسانم!
قنواء به شوخی گفت: اگر خیلی ناراحت هستید، شما را به آن پایین برمی گردانیم.
حماد گفت: من حاضرم به سیاه چال برگردم تا در عوض، پیرمرد بیماری که آنجاست، آزاد شود.
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت نود و چهار ✨قنواء و امینه مشغول بازی با دو تا میمون کوچک بودند. میمون
#رمان #رویای_نیمه_شب
❣قسمت نود و پنج
✨حماد چهره ای مصمم و گیرا داشت. جای حلقه زنجیر، روی مچ دست هایش دیده می شد. قنواء از او پرسید: راستی این کار را می کنی؟
🍁_من هنوز می توانم سیاه چال را تحمل کنم، ولی آن پیرمرد نمی تواند. خدا می داند چقدر دلم می خواهد کُند و زنجیر را از دست و پا و گردن لاغرش برمی داشتند و پس از بردنش به حمام، لباسی تمیز می پوشاندند و نزد بستگانش می بردند.
صفوان صحبت را عوض کرد و رو به من و قنواء گفت: ما چطور می توانیم بزرگواری شما را جبران کنیم؟
خطاب به من ادامه داد: ما خوش شانس بودیم که شما به طور غیر منتظره به سیاه چال آمدید و در فضای نیمه تاریک، میان آن همه زندانی که قیافه هایشان فرق کرده، حماد را شناختید!
گفتم: به جای این حرف ها، بگذارید بانو قنواء ماجرای دیروز را برایتان تعریف کند. شنیدنی است!
قنواء پرسید: کدام ماجرا؟ اسب سواری یا رفتن به حمام ابوراجح؟
با شنیدن نام ابوراجح، صفوان و حماد یکّه خوردند.
_رفتن به حمام ابوراجح را تعریف کن.
به صفوان گفتم: ابوراجح از دوستان مورد اطمینان من است. مرد درستکاری است. در بازار، حمام دارد.
صفوان سری تکان داد و لبخند زد. توانسته بودم به او بفهمانم که با توصیه ابوراجح به سراغ آنها رفته ام.
گفت: نامش را شنیده ام. از او به نیکی یاد می کنند.
حماد آنقدر باهوش بود که منظور من و پدرش را بفهمد.
گفت: شنیده ام در حمامش، دو پرنده سفید و زیبا دارد.
قنواء گفت: من هم وصف زیبایی آن دو پرنده را شنیده بودم. دیروز بالاخره موفق شدم آنها را ببینم.
حماد با تعجب پرسید: یعنی به حمام رفتید و آنها را دیدید؟
_بله.
_اما آنجا که حمام مردانه است.
قنواء خوشحال از اینکه توانسته بود علاقه شان را جلب کند، با آب و تاب، همه آنچه را که اتفاق افتاده بود، تعریف کرد.
از زندان که بیرون آمدیم، قنواء پرسید: نظرت درباره حماد چیست؟
گفتم: پدرش مثل ابوراجح، انسان درستکاری است. حماد هم فرزند چنین پدری است.
_و البته اگر حسادت نمی کنی، خوش قیافه است. چشم هایش حالت قشنگی دارد که من دوست دارم!
ادامه دارد...
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _
👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید.....
https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 #بهتوازدورسلام
ای امام رئوف، آمدهام تا با اشکهایم در جوار شما، عزادار مصیبت مادرتان باشم.🥀
#زیارت_نیابتی #حرم_امام_رضا به نیت اعضای محترم #یک_درصد_طلایـے
🕊یا فاطمه الزهرا(س)...
🥀هر غم به اشک می شود از دل برون ولی
این غم که از شماست در این سینه ماندنی است.
✨با تشکر ویژه از همسر شهید محمد حسین دانشمندی
#چهارشنبههایامامرضایی
🌱@yek_darsad_talaiii
🥀
#گزارش_تصویری
گر نگاܣے به ما کند زܣرا(س) 🕊
دردܣا دوا کند زܣرا(س) 🕊
🥀در شام شهادت بیبی دوعالم خانم فاطمه الزهرا(س) با همدلی و همراهی شما عزیزان مجلس سوگواری همراه با سفره حضرت زهرا(س) برگزار گردید.
✨با کوچکترین قدمها در خیر کثیری شریک شده اید. در پناه حضرت زهرا(س) باشید✨
🌱@yek_darsad_talaiii
🕊ߊܭَܝ ࡅ࡙ܭ ࡅ߭فܝ ܝߊ بܘ ߊو وࡎل ܭܝدے
بܝߊے ܢܚܝ݆ߺߊܣش ࡅ߳و ܢܚܝدߊܝ ࡅ࡙ߊܝے
#نماز_شب
✨برکات عجیب نماز شب
✍🏻 آیت الله حق شناس (ره):
▫️صورتت نیکو مےشود، اخلاقت خـوب مےشود، رزقت زیاد مےشود، دُیون و قرضܣایت ادا مےشود، رایحه خوب پیدا مےکنی، غـصـهܣای شما بـرطـرف مےشود، چشمتان باز مےشود و جـلا
پیدا مےکند؛ اینܣا ܣمه نـتـیجه نمازشب خواندن است .
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانيم
🪴@yek_darsad_talaiii
هدایت شده از هروی
انا فتحنا لک فتحا مبینا
به حمله رژیم اسرائیل علیه ایران با تمام قوا پاسخ دهید؛
🔺ما مردم ایران از نیروهای مسلح قهرمانمان میخواهیم با تبعیت از امام خامنهای و مطابق با پیام امیدبخش سخنگوی محترم وزارت خارجه، به حمله رژیم منحوس اسرائیل علیه ایران با تمام قوا پاسخ دهند…
🔺چشم مستضعفان جهان به عملیات درخشان وعدۀ صادق ۳ است.
این مطالبۀ ملی را امضا کرده و با تمام توان منتشر کنید👇
👉 https://asle8.24on.ir/n/133
۳۷ هزار امضا تاکنون
نشر حداکثری
#وعده_صادق #ایران_همدل