eitaa logo
یک درصد طلایی
942 دنبال‌کننده
191 عکس
164 ویدیو
0 فایل
˹﷽˼ متفاوت ترین ‌جمع‌منتظران‌‌مܣدی‌‹عج›🕊🌿 حضرت مهدی(عج): 💌ما در رعایت حال شما کوتاܣے نمےکنیم و یادشمارا ازخاطرنبرده‌ایم.. گرفتارے یا مشکلے دارے🥺 مطمئن باش توے اینجا قراره خیرمعنوے و حس‌آرامش را تجربه کنے ☺️ ادمین👈🏽| @admin_yek_darsad_talaiii
مشاهده در ایتا
دانلود
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣️قسمت هفدهم ✨ابوراجح بالای سکّو نشسته بود و با چند مشتری که لباس پوشیده بود
❣قسمت هجدهم ✨از صحن حمام صدای ریزش آب و گفت و گوی نامفهوم مشتری ها می آمد. مسرور، با حوله ای، به استقبال مردی رفت که داشت از صحن بیرون می آمد. آن مرد، حوله را به دور خود پیچید و پاهایش را در حوض زد. 🍁قوها به آن طرف حوض رفتند. روی سکوی مقابل، سه نفر خود را خشک می کردند و لباس می پوشیدند. مسرور، حوله هرکس را می گرفت، جایی می گذاشت تا وقت خودش روی دوش صاحبش بیندازد. اولین و آخرین نگاه مشتری ها به قوها بود. می خواستم آنقدر شجاع باشم که آنچه را در دلم بود به ابوراجح بگویم. می دانستم که با آرامش به حرفهایم گوش می دهد، اما نمی دانستم چرا باید چیزی به نام مذهب، بین ما فاصله بیندازد. اگر چنین فاصله ای نبود چقدر احساس خوشبختی می کردم و حرف زدن درباره ریحانه و آینده، راحت بود. برای اینکه زیاد ساکت نمانده باشم، گفتم: در راه نزدیک بود تخم مرغ های دست فروشی را لگد کنم. ابوراجح گفت: ذهن و دلت این جا نیست، کجاست؟ نمی دانم. باید کاری کنی که نزد صاحبش برگردد. _فروشنده ای که شاهد این صحنه بود، خنده اش گرفت. کنیزکی هم به من خندید. تا حالا این جوری گیج نبوده ام. ابوراجح دستش را جلوی دهانش گرفت و از ته دل خندید. _خدا به دادت برسد، فرزند! این چیزهایی که تو می گویی، نشانه آدم های شوریده و عاشق است. لابد ماه رویی با تیر نگاهی تو را به دام عشق خود مبتلا کرده و خبر نداری. ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید..... https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
هدایت شده از یک درصد طلایی
46.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 "آقای دکتر محمد رضا وفایی نسب" متخصص طب فیزیکی و توانبخشی از طرح هایی که اتفاقات خوبی با آن رقم می‌خورد. 🌱شما هم به جمع خانواده بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
🌷🌱 صبحگاهی و به نیابت از اعضای کانال قرائت شد. 🍀انشالله از همگی به احسن وجه قبول باشه🤲 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9 اگر دوست دارید اعضای کانال رو در ثواب هاتون کنید به آیدی زیر پیام بدین. @admin_yek_darsad_talaiii
. ✨هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظىٰ؟ آیا روز ما به تو با وعده‌ای در می‌پیوندد تا بهره‌مند گردیم. @yek_darsad_talaiii
به رسم چهارشنبه‌ها🕊 تو مراسم هیات به نیت تعجیل‌درفرج و نابودی اسراییل جنایتکار به از شما های عزیز قرائت شد. 💚📖💚 🌱ان شالله که همگی حاجت روا بشین🙏 🌱شما هم مبلغ باشید تا افراد بیشتری تو این ثواب ها شریک باشند: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#ختم #زیارت_آل_یاسین 🕊🍃 به نیت تعجیل درفرج و سلامتی آقا امام زمان (عج) 👉🏻https://EitaaBot.ir/co
✨69مرتبه زیارت آل یاسین به همت شما بزرگوران خوانده شد. تشکر از همه عزیزان و همراهان ان شاء الله درپناه آقا صاحب الزمان (عج باشید . 🌱به خانواده بپیوندید: ☘️https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
یک درصد طلایی
#می‌دونستم_نمی‌دونستی ⚘️ 🤔به نظر شما چرا خداوند متعال در آیه ۴۱ سوره عنکبوت "خانه عنکبوت را سست‌تری
⚘️ بنابر یکی از تفاسیر قرآن✨ «بیت عنکبوت» به « خانواده عنکبوت »🕷 اشاره دارد: ⬅️روند زندگی عنکبوت به این طریق است که، عنکبوت مونث بعد از به دنیا آوردن فرزندان، عنکبوت مذکر را می کشد و به خارج از منزل می اندازد!! و بعد از این که فرزندان عنکبوت بزرگ شدند، مادر خود را می کشند و به خارج ازخانه می اندازند! واقعا خانواده عجیبی هست، به تعبیرقرآن‌کریم از سست بنیان ترین خانواده‌ها می‌باشد. 🍃@yek_darsad_talaiii
یک درصد طلایی
#رمان #رویای_نیمه_شب ❣قسمت هجدهم ✨از صحن حمام صدای ریزش آب و گفت و گوی نامفهوم مشتری ها می آمد. م
❣قسمت نوزدهم ✨مسرور دست زیر چانه گذاشته و داخل اتاقک چوبی نشسته بود تا از آنها که می خواستند بروند، پول بگیرد. می دانستم کنجکاو است بداند چه می گوییم. _درست فهمیدی ابوراجح. نمی دانم آنچه بر سرم آمده، عشق است یا یک بلای دیگر. تا مدتی پیش با خیال راحت توی کارگاه مشغول کار بودم. آنقدر پدربزرگ اصرار کرد تا بالاخره آمدم پایین و کنار دستش، مشغول فروشندگی شدم. می گفت: زرگر باید خوش قیافه باشد تا مشتری به خرید رغبت کند. بفرما! این هم نتیجه اش!. 🍁_فروشنده نباید بدترکیب و ژولیده و بداخلاق باشد، اما زیبایی فراوان هم آسیب هایی دارد. این درست نیست که مشتری، به جای اینکه با خیال راحت به فکر خرید جنس مورد نیازش باشد، تحت تاثیر زیبایی فروشنده قرار گیرد و کلاه سرش برود؛ مخصوصا در شغل زرگری که بیشتر مشتری ها زن هستند. من و مسرور از این جهت خیالمان راحت است؛ نه زیباییم و نه با زن ها سر و کار داریم. باز خندید. گفتم: اگر کسی به عشق من گرفتار می شد، طبیعی بود، اما حالا این من هستم که گرفتار شده ام. همیشه سعی می کردم مراقب نگاهم باشم. پدربزرگم می گوید:تو مثل دخترانِ عفیف، باحیا هستی و مقابل زن ها، چشم بلند نمی کنی. باور کنید که عشق، گاهی ناخواسته به خانه دل پا می گذارد.دو نگاه به هم گره می خورد و آنچه نباید بشود،می شود. فاصله ما با مسرور زیاد نبود. می توانست صدای مارا بشنود. ابوراجح سری تکان داد و بازویم را فشرد. سعی می کرد دیگران را درک کند. زود قضاوت نمی کرد. گفت: عشق برای یک زندگی مشترک، خوب است،ولی اگر ازدواج و زندگی مشترکی در کار نباشد، باعث اضطراب و ناراحتی می شود. اگر پرهیزکار باشیم می توانیم مشکل عشق را درمان کنیم. تو باید یکی از دو کار را انجام دهی. ببین اگر آن دختر برای زندگی با تو مناسب است، با او ازدواج کن. اگر مناسب نیست، ازش دوری کن تا فراموشش کنی. _مگر می شود؟ _اگر مدتی او را نبینی و از خدا یاری بخواهی، فراموشش می کنی. هر چیزی دوا و درمانی دارد. دوای عشق های بی فایده و آزار دهنده، همین است که گفتم. _اما ابوراجح! او کاملا برای من مناسب است. اگر شما هم می دانستید او کیست می گفتید که همسری بهتر از او گیرم نمی آید. _عشق این طوری است. چشم آدم را از دیدن عیب های معشوق، کور می کند و خوبی هایش را هزار برابر جلوه می دهد. _پدربزرگم هم مطمئن است که او می تواند مناسب ترین همسر برایم باشد. ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید..... https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
❣قسمت بیستم ✨_ابونعیم انسان باتجربه ای است. نمی فهمم پس چرا این طور درمانده ای؟ تو که او را دوست داری، پدربزرگت هم که موافق است. می ماند اینکه از او خواستگاری کنی. 🍁به قوها خیره شدم. آنها مشکلات آدم ها را نداشتند. باید حقیقت را می گفتم. _او و خانواده اش شیعه اند. ابوراجح جا خورد و ساکت ماند. پس از دقیقه ای برخاست و از سکو پایین رفت. نمی دانستم اگر می فهمید درباره که حرف می زنم، چه عکس العملی نشان می داد. کنار حوض نشست. دستش را به آب زد. قوها به طرفش رفتند. آنها را نوازش کرد. بدون آنکه به من نگاه کند، گفت: زیاد پیش می آید که به خواستگار جواب رد می دهند. دراین صورت، چاره ای جز صبر نیست. ظرف انگور را کنار گذاشتم و ایستادم. حرف هایمان به جای حساسی رسیده بود. در راه حمام، پیش بینی کرده بودم که ابوراجح چنین توصیه ای می کند. مسرور ترجیح داده بود در اتاقک بماند و از ماجرا سر در بیاورد. گوش تیز کرده بود وخود را به شمردن سکه ها سرگرم نشان می داد. بعید نبود حدس زده باشد درباره ریحانه صحبت می کنم. به لبه سکو نزدیک شدم. صدا در فضای زیرگنبد می پیچید. آهسته گفتم: از سال ها قبل متوجه فاصله هایی شده ام که میان ما و شما است. با هم مثل برادریم. با هم معامله می کنیم و کار می کنیم. با هم نماز می خوانیم. به هم کمک می کنیم. من و شما یکدیگر را دوست داریم. به دیدن هم می رویم. چرا وقتی همه مسلمانیم و خدا و پیامبر و کتاب مان یکی است، باز هم باید فاصله هایی بین ما باشد؟ ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 👈 مطالعه کتاب زیبای ""رویای نیمه شب"" را از دست ندهید..... https://eitaa.com/joinchat/1358496661Ccb22ed1fc9
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: ✳️ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود : برترین نماز بعد از نماز واجب ، نماز شب است. 📚 کنز العمال ، ج۷ 📿نماز شب به نیابت از اعضای محترم کانال 🌱🌷اگر دوست داری اعضای کانال رو در ثواب هات کنی به آیدی زیر پیام بده: @farzane_zare 🍃@yek_darsad_talaiii