eitaa logo
یک نفر از هشتاد میلیون
627 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
654 ویدیو
21 فایل
ارسال پیام 👇 🔴 @yekaz_80 👈 ... استفاده از مطالب کانال چه با ذکر منبع چه بدون ذکر منبع آزاد است. مطالب بازنشر شده #جهت_اطلاع جهت تأمین نیازهای بصیرتی منتشر می شود. انتشار مطلبی از یک شخص، روزنامه، سایت یا کانال به معنی تایید آن نمی باشد!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 📌 پشت کنکور که بودم تا عصر درس می خوندم و دم‌ دمای غروب می رفتم بقالی کوچیک محله و یک ساعتی دورهمی داشتیم با دوستان، بازی گُل یا پوچ و باز کردن نوشابه با دندون و شرط بندی روی تخمین تعداد پفکهای داخل یک پفک نمکی یا دانه های داخل یک پرتقال و از این بازی ها معمولا عمو نقی پیرمرد کفتربازِ خفنِ محلّ هم بود و از خاطرات جوانی هاش و عاشقی هاش و شگردهای و دعواهاش شیرین تعریف می کرد، فک کنم سه روز یه بار هم حافظه اش رِفرِش می شد و برا همین تقریبا همه قصه هاش رو حفظ بودم، ولی هر وقت دوباره می‌گفت باز می چسبید روایت های پیرمرد، انگار درس زندگی‌ و مهارت‌ بیان و مخاطب شناسی می داد، بگذریم؛ یه بار خاطره ای گفت از تله گذاشتن برا روباهی که شبها می آمد و کبوتراشو می برد، عمو نقی تعریف کرد: اول حدسم این بود که نفوذی به لانه کبوترها گربه دُم بریده باشه، ولی بعد کلّی کشیک و بی خوابی کشیدن و اینکه یکی دو بار هم از مرغ و خروسها را برد، متوجه شدم این دفعه طرف حسابم گربه نیست و روباهه، روباهی با پوست شکلاتی و یال حنایی، عمو نقی ادامه داد که یک تله درست و حسابی برا روباهه چیدم و طعمه گذاشتم براش و خلاصه بعد چند شب نگهبانی دادن، زنده انداختم توی دام و گرفتمش، پیرمرد نه اینکه شیرین تعریف می کرد و بچه ها خوششون می آمد و هم برا جوّ دادن، وسط قصه هاش ازش سوال می‌کردن و عجب و...... به به ای می‌گفتن، وقتی عمو داستان رو رسوند به دستگیری روباهه، من گفتم عمو: گرفتی و بی معطّلی هم کُشتی لابد روباه نگون بخت رو؟؟ عمو نقی خیلی جدّی نگام کرد و گفت نه، نه، گناه داره حیوون زبون بسته!! یکی از بچه گفت نگو که وِلِش کردی بره مَش نقی!! گفت کجا ولش کنم؟ برگرده باز سراغ دار و ندارم، هنوز داغ جفت طوقی هام رو دلمه پسر!! گفتم پس چیکارش کردی عموی دل نازک من؟😊 عمو نقی باز جدّی ولی با خنده ملیحی گفت یه اتاقک بزرگی تو حیاط دارم با‌ تور سیمی محصوره، ولش کردم اونجا جلو آفتاب!! گفتم چند وقته عمو؟؟😳 گفت زیاد نیست ، یک‌ ماه هست که‌ اون تویه!! در انتظار هست، یا ولش می کنم بره یا محاکمه و قصاص 🙈 گفتم: دِه قویموشام قاخ اولا دا (معادل فارسی ندارد)😂 و برگردان تقریبی فارسی: بگو گذاشته ام جلوی آفتاب مثل برگه زردآلو خشک بشود 😂 و تاکسیدرمی کنم!! عمو نقی گفت، تاکسی نمندی؟ یوخ یوخ!! گذاشتم در صف انتظار! یا رهایی یا قصاص!! گفتم عمو میگی نکُشتم که گناه داره! ولی روباه بدبخت رو سی روزه معلّق نگه داشتی جلو آفتاب! منتظر که زجر کُش کنی! این گناه نداره؟؟ عمو نقی گفت: کبوترای من گناه نداشتن که صید این شیّاد شدن؟ گفتم باشه عمو نقی، ولی باز با روباهه بهتر کردی از گربه های دُم بریده که یکی رو کرده بودی توی گونی و اون یکی رو کرده بودی در مستراح قدیمی😊 عمو نقی محکم خندید و گفت: مگه گفتم اون خاطره ها رو؟ گفتم بله و زیر لب ادامه دادم: چندین بار.... بچه ها خندیدند و وقت رفتنمان به خانه رسیده بود. 📌و این داستان بود که کفترهای عمو نقی را خورده بود! 👌مجازاتی که بدون شروع شده بود!! ✍کانال یک نفر از هشتاد میلیون 🔻 @yekaz80 👈 ارتباط با ما 🔻 @yekaz_80