eitaa logo
یک فنجان تامل
7.7هزار دنبال‌کننده
54 عکس
7 ویدیو
0 فایل
نکات تاملی که ارزش بارها مطالعه را دارد! ادمین: @Hadadpour
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است تا حواس احدی جمع به بغضم نشود آرزو میکنم ای کاش دلش چون مویش پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی گیر لحن بم مردانه ی محکم نشود شده حتی به دعا دست برآرم که :"خدا! برود مشهد و برگردد و آدم نشود" خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید مهربان تر بشود ، تازه اگر هم نشود با من ساده همین بس که مدارا بکند عاشقم هم که نشد، خب به جهنم (!) نشود...
یک انسان اگر بخواهد حتی با صدایش هم می تواند در آغوشت بگیرد... ✍ ایلهان برک
💔🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست میروی و خانه لبریز از نبودت میشود باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست ✍ بیتا امیری
نظرتون؟☺️ میگم بدم بره و پولش بزنم به زخمم هان؟!
الان مظنه پیج چنده؟🤔
شاید فرداشب نباشم ... این شعر تقدیم با احترام 👇
ای لب تو قبله ی زنبورهای سومنات خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات مطلع یک مثنویِ هفت مَن زیبایی ات ابروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات من انار و حافظ آوردم، تو هم چایی بریز آی می چسبد یلدا هل و چایی نبات جنگل آشوب من ای آهوی کوهستان شعر این گوزن پیر را بیچاره کرده خنده هات می رود، بومی کشد، شلیک، مرغی می پرد گردنش خم می شود، آرام می افتد به پات گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود می کشد آهی، که آهو... جان جنگل به فدات سروها قد می کشند از داغی خون گوزن عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات: پوستش را پوستین کرده زنی در نخجوان شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات ✍ حامد عسکری
به چنگ آورده‌ام گیسوی معشوقی خیالی را خدا از ما نگیرد نعمت آشفته‌حالی را خدا را شُکر امشب هم حریفی پیشِ رو دارم که با او می‌توان نوشید ساغرهای خالی را مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند می‌دانم ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را ز مستی فاش می‌گویم تو را بوسیده‌ام اما کسی باور ندارد حرف مست لااُبالی را من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را ✍ فاضل
امروز پشت پنجره گلدان گذاشتم از غصه سر به نرده ی ایوان گذاشتم دست و دلم به شعر نمی رفت مدتی عکس تو را کنار قلمدان گذاشتم شعر آمد و تو آمدی و خط به خط به خط اسم تو را نوشتم و باران گذاشتم با طعم قهوه ای که نخوردم کنار تو بر ذهن میز خسته دو فنجان گذاشتم عطر تو را برای غم روزهای عید شال تو را برای زمستان گذاشتم از گریه خیس و خالی ام امشب که نیستی چتر تو را کنار خیابان گذاشتم عشقت مرا به حاشیه رانده ست از خودم اینگونه شد که سر به بیابان گذاشتم...! ✍اصغر معاذی
از زلزله و عشق خبر کس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...