من چه در وهم وجودم چه عدم، دل تنگم
از عدم تا به وجود آمده ام، دل تنگم
راز گل کردن من، خون جگرخوردن بود
از درآمیختن شادی و غم دل تنگم
خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت!
من هنوز از سفر باغ ارم دل تنگم
گرچه بخشید گناه پدرم آدم را!
به گناهان نبخشوده قسم دل تنگم
حال، در خوف و رجا رو به تو بر می گردم
دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم
نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
گرچه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!
#فاضل_نظری
بی حرمتی ست
پا نزدن بر بساط عقل
وقتی که عشق
این همه اصرار میکند...!
#فاضل_نظری
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم
تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
#فاضل_نظری
گر عقل پشت حرف دل «اما» نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل! بگو به عقل که دشمن هم اینچنین
در خون مرا به حال خودم وانمیگذاشت
ما داغدار بوسه وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سرما نمی گذاشت
#فاضل_نظری
#یک_فنجان_تامل
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است
این آتش از هر «سر» که برخیزد تماشایی است
دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد
تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است
زیبای من! روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهدگشت زیبایی است
راز مرا از چشمهایم می توان فهمید
این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است
این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری
تمرین برای روزهایی که نمی آیی است
شاید فقط عاشق بداند «او» چرا تنهاست:
کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است.
#فاضل_نظری
ای پاسخ بی چون و چرای همه ی ما
اکنون تویی و مسئله های همه ی ما
کو آنکه در این خاک سفر کرده ندارد
سخت است فراق تو برای همه ی ما
ای گریه ی شب های مناجات من از تو
لبخند تو آیین دعای همه ی ما
تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم
پیچیده در این کوه صدای همه ی ما
ای ابر اگر از خانه ی آن یار گذشتی
با گریه بزن بوسه به جای همه ی ما
ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ی ما
گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است
جرمی که نوشتند به پای همه ی ما
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ی ما
#فاضل_نظری
خطی کشید روی تمام سؤالها
تعريفها، معادله ها، احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعده ها و مثالها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سالها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خطها و خالها
خطها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممكن است تمام محالها
#فاضل_نظری
مگو شرطِ دوامِ دوستی، دوریست؛ باور کن
همین یک اشتباه، از آشنا بیگانه میسازد..
#فاضل_نظری
یــک عمر جــدایــی بـــه هــوای نفسی وصــل
گیرم که جوان گشت زلیخا؛ به چه قیمت؟!
#فاضل_نظری
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشتِ ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
ردِ پایی تازه از پشتِ صنوبرها گذشت
چشمِ آهوها هراسان شد گمان کردم تویی...
#فاضل_نظرى
آنکه در صلح است با خود، با جهان در جنگ نیست
کاش میآموخت انسان با خودش سازش کند
#فاضل_نظری