🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞
🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞
🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞
🌞🌞🌞🌞🌞🌞
🌞🌞🌞🌞🌞
🌞🌞🌞🌞
🌞🌞🌞
🌞🌞
🌞
بازی موش موشی
موش موشی بی حوصله کنار درخت نشسته بود.آخه دوستاش نبودند و تنهایی نمی توانست بازی کند.
خورشید خانم یکی از اشعه هایش را به صورت موش موشی زد.
و گفت با من بازی کن.
بعد هم به راست و چپ موش موشی چرخید سایه اش به چپ و راستش افتاد
موش موشی خوشحال بلند شد .
اول یک دستش را داخل نور خورشید حرکت داد وبعد ۲تا انگشتش را بالا برد و بقیه را بهم چسباند شبیه آقا گرگه شد بعد دستهایش را باز کرده از عقب به جلو می آمد از خورشید خانم دور می شد و نزدیک می شد .عقب که بود با صدای کلفت ولی وقتی جلو می آید با صدای ظریفترمی گوید(هو) .
دم حنا وخرگوش برفی هم کنار موش موشی آمدند. از بازی موش موشی و خورشید خانم خوششان آمد.با هم از عقب به جلو می آمدند سایههایشان بزرگ و کوچیک می شد. عقب که می رفتند سایه هاشون بزرگ و وقتی جلو می آمدند سایه های کوچکی مثل خودشون داشتند.
سایه بازی با خورشید خیلی زیبا است.
الم تر الی ربک کیف مد الظل ولو شاءلجعله ساکنا
۴۵ فرقان
#داستان_رمضان_20
#میم_بی
@yekjoftbalbarayhameh
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼