eitaa logo
پرواز در اقیانوس قطرات
48 دنبال‌کننده
39 عکس
3 ویدیو
1 فایل
گپ و گفت همین طوری https://eitaa.com/Yasabi
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان زهرا دمر روی تخت خوابیده است بالش را محکم گاز گرفته و گریه میکند مادر از نیامدن زهرا احساس بدی دارد به در اتاق می رود در می زند و وارد اتاق می شود.  زهرا را برمی گرداند  و می‌گویند  چی شده ؟چرا گریه می کنی؟زهرا دوباره سرش را به سمت بالش می کشد.  مادر محکم در بغل می‌گیردش .زهرا به سختی می گوید مامان و بعد دوباره بغضش می ترکد وبه گریه ادامه می دهد . بعد از خوردن کمی آب شروع به صحبت میکند. مامان  این همه ریاضی باهم کار کردیم. بلد شده بودم.تازه دعا هم  کردم ولی خدا جوابم را  نداد .چرا ؟؟ امتحانم خوب نشد. چرا خدا جوابمو نمیدهد.  مامان محکم زهرا رو تو بغل می گیرد  ومی گوید  زهرا جون زهرا  بله مامان باز هم می گوید  زهرا.  بله مامان  دوباره مامان می گوید  زهرا . چرا مامان  من را صدا می کنی؟ می خواستم ببینم چی بهم می دهی. زهرا با تعجب می گوید مامان!!  مامان می گوید  خدا جون گفته اگه منو صدا بزنید یعنی بگید خداجون من میگویم بله .نگفته اگر بگویید  خدا جونم بگوید  بیا بگیر. زهرا با تعجب به مادر نگاه می کند وبه حرف‌های مادرگوش می کند. اشک  از وسط چشمش سر می خورد تا پایین صورتش می آید.  یعنی خدا به آدما چیز نمیده ؟ مامان دستش را  روی گونه‌های دخترش می گذارد و اشکهایش را  پاک می کند . دختر گلموخدا گفته هر کسی  من رادصدا کند جوابش را  میدم ولی در مورد دادن که هر چی بخواهد بهش میدهم چیزی نگفته .یعنی هر بار بگویی خداجونم خدا میگوید  بله بنده ام. ولی قرار نیست هر چی بخواهی را بهت بدهد.اگه هرچی میخواهی بهت بدهد اینجا میشود بهشت.ولی  اینجا دنیا است. زهراانگار دارد به حرفهای مادر فکر می کند نگاهش را به او دوخته است و هیچ حرکتی نمی کند ناگهان دوباره یادش به امتحانش می آید .امتحانم؟!!  مامان:   بیشتر  تلاش کن عزیزم