#سلامامامزمانم✋
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللهِ الَّذی لا یُطْفىٰ
سلام بر تو ای نور خدا که خاموش نگردد
عاقبت نور تو
پهنای جهان میگیرد
جسم بی جان زمین
از تو توان میگیرد
سالها قلب من
از دوریتان مرده ولی
خبری از تو بیاید
ضربان میگیرد
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
💫 در محضر شهدا 💫
خون زيادے از پاي من رفتہ بود. بي حس شده بودم.عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. زير لب فقط مےگفتم:《يا صاحب الزمان ادركنی》
🔹 هوا تاريك شده بود. جوانے خوش سيما و نورانے بالاي سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم. مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ اي امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام.
من دردے حس نمےڪردم! آن آقا کلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند:
🌹 "ڪسي مےآيد و شما را نجات مي دهد. او دوست ماست!"
🔹 لحظاتے بعد ابراهيم آمد.با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد.
آن جمال نوراني، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...
📚 سلام بر ابراهیم جلد ۱ ص۱۱۸
#سالروزتولدشهیدابراهیمهادی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتَفیسَبیلِکْ
_________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
امام خامنها؎: این حدیث تنم را لرزاند!😓
امام صادق علیه السلام فرمود:
اگر یک نماز صبحت #قضا شود،
کل دنیا #طلا شود و در راه خدا
بدهی ، #جبـران نمیشود!
#اللهمارْزُقْناتَوفیقَالطّاعَة
__________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
#هرروزیکآیه
#بقره
آیه202
أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ
آنها از كسب (و دعاى) خود بهره و نصيبى دارند و خداوند به سرعت به حساب هركس مىرسد.
أُولئِكَ:آنان
لَهُمْ:برایشان
نَصِيبٌ : بهره ای است
مِمَّا :از آنچه
كَسَبُوا:کرده اند
وَ اللَّهُ:والله
سَرِيعُ الْحِسابِ:حسابرس سریع است
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
1_1758385387.mp3
1.51M
تفسیر آیه ۲۰۲ ازسوره بقره
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
_______________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
#یکداستانیکپند
✍یکی از بانوان مسلمان، روزها را روزه میگرفت و شبها را در نماز و عبادت به سر میبرد.
اما بد اخلاق بود و با زبانش همسایگان خود را اذیت میکرد.
شخصی در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این بانو تعریف کرد که او اهل نماز و روزه است و تنها یک عیب دارد و آن این است که #بداخلاق است و با زبانش همسایگان را میرنجاند.
✍رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«لا خَيرَ فيها ، هِي مِن أهْلِ النّارِ»
▫️در آن زن هیچ خیری نیست، او اهل جهنم است.
📚بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۹۳
#اللَّهُمَّاغْسِلْنِيمِنَالذُّنُوبِ
___________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐زندگیت تغییر پیدا میکنه وقتی بخوای به#امامزمان نزدیک تر بشی...
#برچهرهدلگشایمهدیصلوات
#استادپناهیان
#اللّهُمَّبارِکلِمَولاناصاحبِالزَّمان
__________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi
#شهیدانه:
🪐درخواست حاج اسماعیل #دولابی"ره" از #شهیدابراهیمهادی
خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سالها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبهها بود، میآمدند و از کلام ساده، اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان میگرفتند. یکی از این افراد، شهید جاویدالاثر «ابراهیم هادی» بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است:
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!
گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!
من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرفها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد. حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!
ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش میکنم اینطوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت میکردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه میگویی، تو اصلا این آقا رو شناختی؟!
گفتم: نه، راستی کی بود؟! جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود.
سالها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
___________________________________
🇮🇷@yekjorehbandegi