eitaa logo
یک لاقبای پابرهنه
200 دنبال‌کننده
3هزار عکس
807 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 غربال ابتلائات هيچ كس را رها نمى‌كند و را، طوعاً يا كرهاً، از تمييز مى‌دهد ... مكّارى چون ضحاك بن عبداللَّه نيز نمى‌تواند از چشم ابتلاى دهر پنهان شود ... و فاش بايد گفت، اين محضر عظيم حق جايى براى پنهان شدن ندارد. ضحاك بن عبداللَّه خود گفته است: «چون ديدم كه اصحاب حسين همه كشته افتاده‌اند و جز «سويد بن عمرو بن ابى المطاع خثعمى» و «بشير بن عمرو حضرمى» ديگر كسى نمانده است، به او گفتم: يابن رسول اللَّه، مى‌دانى آن عهدى را كه بين من و توست، من شرط كرده بودم كه در ركاب تو تا آنگاه بمانم كه جنگجويى با تو هست. اكنون كه ديگر كسى نمانده است، آيا مرا حلال مى‌دارى كه از تو انصراف كنم؟ حسين اذن داد كه بروم ... اسبى را كه از پيش در يكى از خيمه‌ها پنهان داشته بودم سوار شدم و به دامنِ دشت كه پر از دشمن بود زدم و گريختم ....» ضحاك بن عبداللَّه از صبح تا غروب عاشورا، همراه اصحاب عاشورايى امام عشق بود، اما جانش، حتى نفسى به ملكوتى كه آن احرار را بار دادند راه نيافت، چرا كه بين خود و حسين شرطى نهاده بود. ، كرم ابريشمى است كه در پيله خفه مى‌شود و بال‌هاى رستاخيزى اش هرگز نخواهد رست. اگر شرط، تعلقی است که حجاب راه می‌شود و تو را از پیوستن به جمع احرار باز می‌دارد ، آن شرط قلّاده‌ایست که شیطان بر گردن تو انداخته است و با آن تو را از صحرای کربلا و از می‌رباید. ضحاک بن عبدالله همه‌ی روز جنگیده بود، اما شهادت همه روز از او گریخته بود. صدفه را در کار خلقت راهی نیست و سرانجام ِ کار ما، بلااستثناء چهره‌ی باطن ماست در آیینه‌ی دهر.‌‌ وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً (سوگند به كسى كه محمد را به حق فرستاده است، در غربال ، به هم درآميخته و مى شويد) 📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 غربال ابتلائات هيچ كس را رها نمى‌كند و را، طوعاً يا كرهاً، از تمييز مى‌دهد ... مكّارى چون ضحاك بن عبداللَّه نيز نمى‌تواند از چشم ابتلاى دهر پنهان شود ... و فاش بايد گفت، اين محضر عظيم حق جايى براى پنهان شدن ندارد. ضحاك بن عبداللَّه خود گفته است: «چون ديدم كه اصحاب حسين همه كشته افتاده‌اند و جز «سويد بن عمرو بن ابى المطاع خثعمى» و «بشير بن عمرو حضرمى» ديگر كسى نمانده است، به او گفتم: يابن رسول اللَّه، مى‌دانى آن عهدى را كه بين من و توست، من شرط كرده بودم كه در ركاب تو تا آنگاه بمانم كه جنگجويى با تو هست. اكنون كه ديگر كسى نمانده است، آيا مرا حلال مى‌دارى كه از تو انصراف كنم؟ حسين اذن داد كه بروم ... اسبى را كه از پيش در يكى از خيمه‌ها پنهان داشته بودم سوار شدم و به دامنِ دشت كه پر از دشمن بود زدم و گريختم ....» ضحاك بن عبداللَّه از صبح تا غروب عاشورا، همراه اصحاب عاشورايى امام عشق بود، اما جانش، حتى نفسى به ملكوتى كه آن احرار را بار دادند راه نيافت، چرا كه بين خود و حسين شرطى نهاده بود. ، كرم ابريشمى است كه در پيله خفه مى‌شود و بال‌هاى رستاخيزى اش هرگز نخواهد رست. اگر شرط، تعلقی است که حجاب راه می‌شود و تو را از پیوستن به جمع احرار باز می‌دارد ، آن شرط قلّاده‌ایست که شیطان بر گردن تو انداخته است و با آن تو را از صحرای کربلا و از می‌رباید. ضحاک بن عبدالله همه‌ی روز جنگیده بود، اما شهادت همه روز از او گریخته بود. صدفه را در کار خلقت راهی نیست و سرانجام ِ کار ما، بلااستثناء چهره‌ی باطن ماست در آیینه‌ی دهر.‌‌ وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً (سوگند به كسى كه محمد را به حق فرستاده است، در غربال ، به هم درآميخته و مى شويد) 📚📚📚