💠 پاسخ سعدی علیه الرحمه به #اصلاح_طلبان_زیاده_خواه و فرصت طلبی که هماهنگ با #سلبریتی_های_بی_مصرف و #براندازان_ناامید جز نق زدن و زِر نشخوار کردن، ثمره ای برای این سرزمین نداشته و این ایام، بعد از ناکامیهای مکرر غرب در توطئه و دسیسه چینی برای #دولت_مردمی_رئیسی، هر روز به بهانهای از سوراخهای خود بیرون خزیده اند تیغ طعن و نیشخند بر #مدافعان_امنیت و #سربازان_گمنام_امام_زمان کشیده اند:
«پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش ملک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.
بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند. به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد به گوشهای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.»
📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 پاسخ سعدی علیه الرحمه به #اصلاح_طلبان_زیاده_خواه و فرصت طلبی که هماهنگ با #سلبریتی_های_بی_مصرف و #براندازان_ناامید جز نق زدن و زِر نشخوار کردن، ثمره ای برای این سرزمین نداشته و این ایام، بعد از ناکامیهای مکرر غرب در توطئه و دسیسه چینی برای #دولت_مردمی_رئیسی، هر روز به بهانهای از سوراخهای خود بیرون خزیده اند تیغ طعن و نیشخند بر #مدافعان_امنیت و #سربازان_گمنام_امام_زمان کشیده اند:
«پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش ملک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.
بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند. به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد به گوشهای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.»
📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 پاسخ سعدی علیه الرحمه به #اصلاح_طلبان_زیاده_خواه و فرصت طلبی که هماهنگ با #سلبریتی_های_بی_مصرف و #براندازان_ناامید جز نق زدن و زِر نشخوار کردن، ثمره ای برای این سرزمین نداشته و این ایام، بعد از ناکامیهای مکرر غرب در توطئه و دسیسه چینی برای #دولت_مردمی_رئیسی، هر روز به بهانهای از سوراخهای خود بیرون خزیده اند تیغ طعن و نیشخند بر #مدافعان_امنیت و #سربازان_گمنام_امام_زمان کشیده اند:
«پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش ملک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.
بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند. به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد به گوشهای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.»
📚📚📚