eitaa logo
یک لاقبای پابرهنه
200 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
793 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 بیش از چهل سال است این مملکت از تا اگر ماندگاری کرده این مانائی را مدیون ها، ها، ها، ها تا ، و ها است که بلند همتانه اسباب روئین تنی و قلندری شدند. همان هائی که ، فخرشان را می فروخت که از امت رسول الله نیز برترند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💠 سپهبد شهید حاج همان کاری را با کرد که سالها قبل سپهبد شهید با کرده بود. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد! 🌷🇮🇷🌷
💠 روایت سپهبد شهید از طلبه شهید محمدرضا جعفر پیشه شب بود و حسابی برف باریده بود. نود سانتی متری می شد. یک مرتبه متوجه شدیم از محمدرضا خبری نیست. توی اون سرما و اون موقعیت دنبالش گشتیم. اما اثری از آثارش نبود. فکر کردیم به دست ضد انقلاب افتاده است. یکی از نیرو ها گفت: نکند حیوانات درنده او را تکه پاره کرده اند و او را برده اند. من گفتم: شاید از بلندی ای، جایی پرت شده ته دره. فرمانده دوربین را برداشت و نگاه کرد. چند لحظه در همان حال ماند و بعد دوربین را پایین آورد. سرش را تکان داد. گفت: نه. انگار آب شده و رفته توی زمین. گفت: کم کم دارم نگران می شوم. گفت: تو این چند سالی که جنگ شده هنوز کسی را مثل محمدرضا ندیده ام. باز دوربین را برداشت و دوباره نگاه کرد. ناگهان گفت: یک درخت می بینم. بعد گفت: راه می افتیم. حرکت کردیم به طرف درخت. نزدیکتر که شدیم، دیدیم محمدرضا در دل تاریکی شب در حال حمام کردن است؛ او غسل می کرد تا خودش را برای اقامه نماز آماده کند. 📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 روایت سپهبد شهید از طلبه شهید محمدرضا جعفر پیشه شب بود و حسابی برف باریده بود. نود سانتی متری می شد. یک مرتبه متوجه شدیم از محمدرضا خبری نیست. توی اون سرما و اون موقعیت دنبالش گشتیم. اما اثری از آثارش نبود. فکر کردیم به دست ضد انقلاب افتاده است. یکی از نیرو ها گفت: نکند حیوانات درنده او را تکه پاره کرده اند و او را برده اند. من گفتم: شاید از بلندی ای، جایی پرت شده ته دره. فرمانده دوربین را برداشت و نگاه کرد. چند لحظه در همان حال ماند و بعد دوربین را پایین آورد. سرش را تکان داد. گفت: نه. انگار آب شده و رفته توی زمین. گفت: کم کم دارم نگران می شوم. گفت: تو این چند سالی که جنگ شده هنوز کسی را مثل محمدرضا ندیده ام. باز دوربین را برداشت و دوباره نگاه کرد. ناگهان گفت: یک درخت می بینم. بعد گفت: راه می افتیم. حرکت کردیم به طرف درخت. نزدیکتر که شدیم، دیدیم محمدرضا در دل تاریکی شب در حال حمام کردن است؛ او غسل می کرد تا خودش را برای اقامه نماز آماده کند. 📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 سپهبد شهید حاج همان کاری را با کرد که سالها قبل سپهبد شهید با کرده بود. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد! 🌷🇮🇷🌷