💠 بیش از چهل سال است این مملکت از #خرمشهر تا #حلب اگر ماندگاری کرده این مانائی را مدیون #همت ها، #باکری ها، #صیاد_شیرازی ها، #کاظمی ها تا #تهرانی_مقدم، #حسین_همدانی و #قاسم_سلیمانی ها است که بلند همتانه اسباب روئین تنی و قلندری #جمهوری_اسلامی_ایران شدند. همان هائی که #امام_دوران، فخرشان را می فروخت که از امت رسول الله نیز برترند.
#جان_فدا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💠 سپهبد شهید حاج #قاسم_سلیمانی همان کاری را با #داعش کرد که سالها قبل سپهبد شهید #صیاد_شیرازی با #منافقین کرده بود.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!
🌷🇮🇷🌷
💠 روایت سپهبد شهید #صیاد_شیرازی از طلبه شهید محمدرضا جعفر پیشه
شب بود و حسابی برف باریده بود. نود سانتی متری می شد. یک مرتبه متوجه شدیم از محمدرضا خبری نیست.
توی اون سرما و اون موقعیت دنبالش گشتیم. اما اثری از آثارش نبود.
فکر کردیم به دست ضد انقلاب افتاده است.
یکی از نیرو ها گفت: نکند حیوانات درنده او را تکه پاره کرده اند و او را برده اند.
من گفتم: شاید از بلندی ای، جایی پرت شده ته دره.
فرمانده دوربین را برداشت و نگاه کرد. چند لحظه در همان حال ماند و بعد دوربین را پایین آورد. سرش را تکان داد.
گفت: نه. انگار آب شده و رفته توی زمین.
گفت: کم کم دارم نگران می شوم.
گفت: تو این چند سالی که جنگ شده هنوز کسی را مثل محمدرضا ندیده ام.
باز دوربین را برداشت و دوباره نگاه کرد. ناگهان گفت: یک درخت می بینم.
بعد گفت: راه می افتیم.
حرکت کردیم به طرف درخت.
نزدیکتر که شدیم، دیدیم محمدرضا در دل تاریکی شب در حال حمام کردن است؛ او غسل می کرد تا خودش را برای اقامه نماز آماده کند.
📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 روایت سپهبد شهید #صیاد_شیرازی از طلبه شهید محمدرضا جعفر پیشه
شب بود و حسابی برف باریده بود. نود سانتی متری می شد. یک مرتبه متوجه شدیم از محمدرضا خبری نیست.
توی اون سرما و اون موقعیت دنبالش گشتیم. اما اثری از آثارش نبود.
فکر کردیم به دست ضد انقلاب افتاده است.
یکی از نیرو ها گفت: نکند حیوانات درنده او را تکه پاره کرده اند و او را برده اند.
من گفتم: شاید از بلندی ای، جایی پرت شده ته دره.
فرمانده دوربین را برداشت و نگاه کرد. چند لحظه در همان حال ماند و بعد دوربین را پایین آورد. سرش را تکان داد.
گفت: نه. انگار آب شده و رفته توی زمین.
گفت: کم کم دارم نگران می شوم.
گفت: تو این چند سالی که جنگ شده هنوز کسی را مثل محمدرضا ندیده ام.
باز دوربین را برداشت و دوباره نگاه کرد. ناگهان گفت: یک درخت می بینم.
بعد گفت: راه می افتیم.
حرکت کردیم به طرف درخت.
نزدیکتر که شدیم، دیدیم محمدرضا در دل تاریکی شب در حال حمام کردن است؛ او غسل می کرد تا خودش را برای اقامه نماز آماده کند.
📚📚📚
هدایت شده از یک لاقبای پابرهنه
💠 سپهبد شهید حاج #قاسم_سلیمانی همان کاری را با #داعش کرد که سالها قبل سپهبد شهید #صیاد_شیرازی با #منافقین کرده بود.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!
🌷🇮🇷🌷