📜 #داستان نامه به ابن مهزیار
محمد بن ابراهیم بن مهزیار که پسر وکیل امام حسن عسکری(ع) در اهواز بود می گوید :
بعد از وفات امام حسن عسکری(ع) ، درباره جانشین آن حضرت ، شک کردم ، و نزد پدرم (ابراهیم) مال زیادی که مربوط به امام بود ، جمع شده بود ، پدرم آن مال را برداشته و سوار کشتی شد ، و من نیز برای بدرقه به دنبالش رفتم ، در کشتی تب سختی کرد و گفت ، پسر جان مرا برگردان که این بیماری ، نشانه مرگ است ، و به من گفت : نسبت به این مال از خدا بترس (و آن را از دستبرد ورثه و دیگران حفظ کن و به صاحبش برسان) ، و وصیّت خود را به من کرد و پس از سه روز از دنیا رفت.
من با خودم گفتم : پدرم وصیّت بی موردی نکرده است ، من این مال را به بغداد می برم و خانه ای در آنجا اجاره می کنم ، و این اموال را در آنجا نگه می دارم تا امام بر حقّ برای من ثابت گردد ، آنگاه آن اموال را به او می سپرم ..... .
به بعداد رفتم و اموال را در خانه ای اجاره ای ، کنار شط جای دادم ، پس از چند روز از آستان قدس امام زمان(عج) نامه ای برای من آمد که تمام مشخصات آن اموال ، و حتی قسمتی از آن را که نمی دانستم ، در آن نامه نوشته شده بود ، من اطمینان یافتم و همه آن اموال را به آن نامه رسان سپردم ، پس از چند روز ، نامه دیگری آمد که ما تو را به جای پدرت نصب کردیم ، خدا را شکر و سپاسگزاری کن.🌸
📚برگرفته از کتاب
#زندگی_نامه_چهارده_معصوم (ع)
#سید_جلال_جلالی
#برشی_از_یک_کتاب
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@yoosofezahra_1180
#داستان توسل دانش آموز به امام و نمره امتحانی
جوانی از شهر ری می گوید : سال سوم دبیرستان جدید بودم ، در ترم ششم درس می خواندم ، قرار بود ، بعد از امتحانات ترم ششم به ما مدرک دیپلم بدهند ، سخت مشغول درس خواندن بودیم و علاقه داشتم دیپلم بگیرم آن هم یک ضرب (چون برای دانش آموزان مهم است که دیپلم را یک ضرب بگیرند.)
موقع امتحانات من از یک درس نگرانی داشتم و یقین داشتم که از این درس نمره نمی آورم ، با خود گفتم : با دادن رشوه سه هزار تومانی نمره این درس را نیز می گیرم در این فکر بودم که چند روز بعد جلد دوم کتاب " شیفتگان امام زمان(عج) " به دستم رسید و به مطالعه آن پرداختم ، انقلابی شدید در من به وجود آورد ، به نحوی که با خود گفتم جائی که امام زمان(عج) هست و ما چنین پشتیبانی داریم ، چرا رشوه بدهیم و مرتکب گناهی گردم ، نذر کردم اگر آقا امام زمان(عج) مرا کمک کرد و در این درس موفق شدم و نمره آوردم این سه هزار تومان را کتاب بخرم و به جمکران اهدا نمایم ، بعد از چند روز معلم همان درس مرا دید و با اینکه اسم مرا درست نمی دانست مرا صدا زد و گفت : تو در این درس قبول شدی😊.
خوشحال شدم و خدا را شکر نمودم. بله یک نگاه مهدی مشکل را حل کرد.
📚برگرفته از کتاب
#زندگی_نامه_چهارده_معصوم (ع)
#سید_جلال_جلالی
#داستان_مهدوی
#برشی_از_یک_کتاب
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@yoosofezahra_1180