اربــابـــ
♥️[اربــابـــ]🕊 ♥️به قلم°فاطمه.ج♡ #part_125_126 ༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄ #یزدان خون سرتاپای دلارام رو
♥️[اربــابـــ]🕊
♥️به قلم°فاطمه.ج♡
#part_127
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
#یزدان
صدای در اومد که نگاهم رو به سمت در دوختم.
:«بیا تو.
یکی از نگهبان ها بود.
+ارباب آقا ماهان اومدن.
وایی اینو دیگه میخوام چیکار کنم.
دستی بین موهام کشیدم و گفتم:«ببرش اتاق مهمان تا بیام.
+چشم.
نگاهی به دکتر انداختم که نا امیدانه داشت به دلارام نگاه میکرد.
:«چی شد؟
+آقا دختره دوام نمیاره اینجوری باید بره به شهر شاید حتی عمل لازم هم بشه.
:«تو هر کار میتونی براش انجام بده تا برم آماده شم.
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
join↝🕊❥••@young_master
《 هࢪ گونه کپے بࢪداࢪی حتے با نام نویسنده از ࢪمان پیگࢪد قانونے و الهے داࢪد 》