#داستان
یکی از یاران امیرالمومنین
که بعد ها وارد سپاه معاویه شد؛
شبی برای شام میهمان معاویه بود.
هنگام طعام به معاویه گفت:
این غذا چیست؟!
گفت: غذای مخصوص از مغز،
و سر حیوانات است با روغن بادام!
بغض گلویش را گرفت و گفت:
شبی در دارالاماره مهمان علی(ع) بودم....
غذای من یک نان و کمی شیر بود،
و غذای خودش یک نان خشک
که در آب میزد و میخورد...
و آرد آن از زمینی بود که خودش کاشته بود!
وقتی خادم آمد سفره را جمع کند؛
به او گفتم:
علی پیرمرد شده است و کارهایش زیاد است!
به غذایش بیشتر رسیدگی کنید....
خود امیرالمومنین جوابم را داد!
و فرمود:
رئیس و پیشوای مومنین
باید از نظر غذا مسکن و لباس
از همه پایین تر باشد!
تا روز قیامت بازخواست او کمتر باشد...
معاویه گریه کرد و گفت: اسم کسی برده شد
که فضائلش قابل انکار نیست...!
#فضیلتآناستکهدشمنانبرآنگواهیدهند
| سیمایغدیرص۱۲۴
@yousefezahra