eitaa logo
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
715 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
این کانال راهیان نور است روایتگرِ. هشت سال دفاع مقدس؛ سیره شهدا و فرماندهان؛ آزادگان؛ مدافعان حرم ؛ راهیان نور؛ جبهه مقاومت؛ گام تمدن ساز، روایت پیشرفت، جهاد تبیین امام و رهبری می باشد مطالب خود را ارسال بفرمایید آی دی ادمین: @Yousefiravi کپی آزاد 🤲
مشاهده در ایتا
دانلود
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #دختری در راهیان نور ، اهل کشور کانادا #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تـ
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ خاطره ارسالی در راهیان نور، اهل کشور کانادا (آتــش انـتـقـام) چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... 😡 غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده 😏... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... .😖😫 دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ...😡😡 می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... .😏 پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی؟؟ ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... .😌 همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ...😶 موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... . از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ...😎 به خودم می گفتم: " اونم یه مرده...."😌 و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... 😏 ادامه دارد... 🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇 📡@yousefi_ravi 👈
24.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ ویدئوی جدید ✌️ 👈 این قسمت: ماجرای جواد هاشمی و چشم‌های گلشیفته! 😐 🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇 📡@yousefi_ravi 👈
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 🍂 فیلم که در لحظات آخر به همرزمانش گفت : "دارند صدایم می‌کنند..." و سپس را زمزمه کرد... 📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نماهنگ زیبای "اشک آئینه" 🔸 خواننده " میلاد هارونی " 📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ خاطره ارسالی #دختری در راهیان نور، اهل کشور کانادا #عــاشــقـانـہ_
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ خاطره ارسالی در راهیان نور، اهل کشور کانادا (مــن جـذاب تــرم یـا ....) بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ...😏 رفتم سمتش و گفتم: " آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ؟؟"... .🙃 سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم😒 ... سرش رو پایین انداخت 😔... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... .😳 دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: " لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ..."😔 رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... 🙄 به خودم گفتم: "آفرین ! داری موفق میشی ... 😏 مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... ."🙃 با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: "اما اینجا کتابخونه است ... ."😌🤗 حالتش بدجور جدی شد ... " الانم وقت نمازه ..." اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... .😡😡 مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... .😡 با تعجب گفتم: "داری میری نماز بخونی؟🤔 یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... ."😌 سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: "نه ... ."😡😡 ادامه دارد... 🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
«کریسدا رودریگز» طراح و نویسنده مشهور جهان قبل از مرگ در سن 40 سالگی بر اثر سرطان معده نوشت: 1. من گران ترین ماشین دنیا را در گاراژم داشتم، اما حالا باید از ویلچر استفاده کنم. 2. در خانه من انواع لباس ها، کفش ها و وسایل قیمتی مارک دار وجود دارد، اما اکنون بدنم در پارچه کوچکی که بیمارستان تهیه کرده است پیچیده شده است. 3. خانه من مثل یک قلعه بود، اما الان روی دو تخت در بیمارستان می خوابم. 4. من به صدها نفر امضا داده ام اما این بار مدارک پزشکی امضای من است. 5. من برای مرتب کردن موهایم به هفت آرایشگر رفته ام، اما اکنون - یک مو روی سرم نیست. 6. با جت شخصی می توانم به هر جایی پرواز کنم، اما اکنون به دو دستیار برای پیاده روی تا دروازه بیمارستان نیاز دارم. 7. با اینکه غذاها زیاده ولی الان رژیمم روزی دو قرص و شب چند قطره آب نمکه. 8. این خانه، این ماشین، این هواپیما، این مبلمان، این بانک، شهرت و شکوه بیش از حد، هیچ کدام از اینها به درد من نمی خورد. هیچ کدام از اینها به من آرامش نمی دهد. "هیچ چیز واقعی جز مرگ وجود ندارد." لطفا به کم قانع باشید وخوشحال زندگی کنید. 📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید
شهید محمد باقر مؤمنی راد بيست و پنجم خرداد ،۱۳۴۴ در شهرستان همدان به دنيا آمد. با شروع جنگ تحمیلی، به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. نهم ارديبهشت ،۱۳۶۵ درفاو عراق بر اثر اصابت تركش به پاها، به شهادترسید. مزار او در گلزار شهداي باغ بهشت می باشد. « چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی»👇 قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید. گفت: «حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: «به زودی به دیدارت خواهم آمد» یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود:« چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟» همینجور که داشت حرف میزد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد شهید شد. امام حسین عليه السلام به عهدش وفا کرد... راوی: حاج علی سیفی، همرزم شهید 🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇 📡@yousefi_ravi 👈
.‌.. دا... ۷.mp3
7.07M
🥀هو الشهید🥀 📔🌹      ❇️ خاطرات سیده زهرا حسینی   🌹 🖌 به اهتمام  : سیده اعظم حسینی 🌹 قسمت :  🌹 🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید 📡@yousefi_ravi 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 امیرالمؤمنین عـلـے عليه‌السلام أصلُ السَّلامَةِ مِن الزَّلَلِ الفِكرُ قَبلَ الفِعلِ؛ و الرَّوِيَّةُ قَبلَ الكلامِ. ريشه سالم ماندن از لغزشها، انديشيدن پيش از عمل كردن است و سنجيدن پيش از سخن گفتن. 🌹 📚 غرر الحکم، حدیث ۳۰۹۸ 🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇 📡@yousefi_ravi 👈
بمناسبت شهدای ۱۷ شهریور بدست رژیم شاه خائن 🔴 خاطره رهبرمعظم انقلاب از کشتار هفده شهریور ♦️آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز 14 یا 15شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و سیاست رژیم (مبنی بر تقسیم مبارزان و به تبع آن ملت ایران به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل) را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز میخواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. ♦️روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطلع شدیم. من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله‌ی مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود. بیانات در دیدار جمعی از پرستاران ۱۳۷۶/۰۶/۱۹ 📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ خاطره ارسالی #دختری در راهیان نور، اهل کشور کانادا #عــاشــقـا
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ خاطره ارسالی در راهیان نور، اهل کشور کانادا (مــرگ یــا غــرور) غرورم له شده بود😞 ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ...😩😣 سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... .😔😞 بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: " اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ... ."😝😆😆 تا مرز جنون عصبانی بودم ... 😡😡 حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ... .😒 رفتم دانشگاه سراغش ... هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت: "به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... ."😶 رفتم خونه ... تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ... مرگ یا غرور؟ ... زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ... اما غرورم خورد شده بود ... . پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ... .😔 عین همیشه لباس پوشیدم ... بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ... در رو باز کردم ... و بدون هیچ مقدمه ای گفتم: "باهات ازدواج می کنم ..."😶😫 ادامه دارد... 🥀 @yousefi_ravi باماهمراه باشید 🥀