Hasan Ataei - Moje Parcham (320).mp3
2.91M
موج پرچم به فرمان ام البنینه
کل عـالم به فـرمان ام البنینــه
🎤 حسن عطایی
#وفات_حضرت_ام_البنین 🏴
🏴@yousefi_ravi باماهمراه باشید 🏴
🍃 پيامبر خـدا صلىاللهعليهوآله
خِدمَةُ العِيالِ كَفّارَةٌ لِلكَبائرِ و تُطفئُ غَضَبَ الرَّبِّ.
خدمت كردن به خانواده،
كفّاره گناهان بزرگ است و
خشم پروردگار را فرو مىنشاند.
🌷
📚 جامع الأخبار، ص۲۷۶
#حدیث
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
📡@yousefi_ravi 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات شهدا
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نگاه به سوریه پاسخی به وعدههای نتانیاهو برای ایران!
🔹پیمان عارف، تحلیلگر سیاسی: نتانیاهو به مردم ایران قول آزادی میدهد که احتمالا در کوله پشتی ارتش اسرائیل حمل خواهد شد.
🔹کسانی که گوش به سخنان نتانیاهو دارند که من شما را آزاد خواهم کرد؛ دقیق و عمیق به تصویر سوریه و بمبارانهای اسرائیل بعد از سقوط بشار، نگاهی بیاندازند.
🔹رسانههای فارسیزبان جرات نمیکنند از حمله یا تجاوز اسرائیل به سوریه صحبت کنند.
📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید
تکیه گاه!!!
اگر به جام فلزی ضربه ای وارد شود، مدتها ارتعاش خواهد داشت، ولی اگر جام را با دست بگیریم و ضربه ای به آن وارد کنیم، دیگر ارتعاشی نخواهد داشت.
انسانی که تکیه گاهی ندارد و خدا او را نگرفته است، با یک ضربه آرامش خود را از دست داده و تا مدتها مضطرب، سردرگم و حیران خواهد ماند.
اما کسی که متکی به خداست و دلش به او آرام شده و خدا او را گرفته، در مقابل ضربات، مضطرب نخواهد شد و آرامش خود را حفظ خواهد کرد.
#اخلاق
#تلنگرانه
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرهای از دفاع مقدس | ماجرای ۴۸تا کمپوت گیلاس!
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
سرجلسه ، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز .
داشتیم می رفتیم اهواز . اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم .» کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود . آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم ، نشد.»
#نمازاول_وقت
فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا #شهیدمهدی_باکری
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
#تلنگر👌
♦️ابولحسن خرقانی میگوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد
اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!😞
دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهاى گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.🙃
هر"پرهیزکاری"گذشتهای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای!👌🏻
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
🍃💕🌸🍃💕🌸🍃💕
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼 🌱 سرزمین زیبای من 👨🌾کوین پسر بومی استرالیا ق
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼
🌱 سرزمین زیبای من
👨🌾کوین پسر بومی استرالیا
قسمت 0⃣1⃣ سرنوشت
🧑🌾من دنبال ایجاد تغییر در نسل آینده بودم ... اما هرگز فکر نمی کردم یه اتفاق باعث تغییر خودم بشه ...
نزدیک سال نو بود ...
هر چند برای یه بومی سیاه، مفهومی به نام سال نو وجود نداشت ...
اما مادرم همیشه به چشم فرصتی برای شاد بودن بهش نگاه می کرد ...
خونه رو تمییز می کردیم ... و سعی می کردیم هر چند یه تغییر خیلی ساده ... اما بین هر سال مون یه تفاوت کوچیک ایجاد کنیم...
خیلی ها به این خصلت ما می خندیدن ... اونها منتظر دلیلی برای شاد شدن بودن ... اما ما حتی در بدترین شرایط ... سعی می کردیم دلیلی برای شاد شدن بسازیم ...
ما توی خونه، نه پولی برای وسایل کریسمس داشتیم ... نه پولی برای خریدن هدیه و جشن گرفتن ... نه اعتقادی به مسیح ...
مسیح هم از دید ما یه جوان سفید پوست بود ... و یکی از اهرم های فشار افرادی که سرزمین ما رو اشغال کرده بودن و ما رو به بند کشیده بودن ...
مادرم و سیندی برای خرید از خونه خارج شدن ... ساعت به نیمه شب نزدیک می شد اما خبری از اونها نبود ...
کم کم می شد نگرانی رو توی چشم ها و صورت همه مون دید ...
پدرم دیگه طاقت نیاورد ... منم همین طور ... زدیم بیرون ...
در رو که باز کردیم، کیم پشت در بود ... ایستاده بود پشت در و برای در زدن دل دل می کرد ... پدرم با دیدن چهره آشفته اون، رنگ از صورتش پرید ...
سخت ترین لحظات پیش روی ما بود ... زمانی که سفیدها مشغول جشن و شادی بودن ... ما توی قبرستان بومی ها خواهر کوچکم رو دفن می کردیم ... از خاک به خاک ... از خاکستر به خاکستر ...
مادرم خیلی آشفته بود و مدام گریه می کرد ... خیلی ها اون شب، جوان مستی که سیندی رو زیر کرده بود؛ دیده بودن ... می دونستن کیه اما برای پلیس چه اهمیتی داشت ...
اونها حتی حاضر به شنیدن حرف ها و اعتراض پدرم نشدن ... و با بدرفتاری تمام، ما رو از اداره پلیس بیرون کردن ...
به همین راحتی، یه بومی سیاه دیگه ... به دست یه سفید پوست کشته شد ...
هیچ کسی صدای ما رو نشنید ... هیچ کسی از حق ما دفاع نکرد ...
اما اون شب، یه چیز توی من فرق کرد ... چیزی که سرنوشت رو جور دیگه ای رقم می زد ...
روح از چهره مادرم رفته بود .. بی حس، مثل مرده ها ... فقط نفس می کشید و کار می کرد ... نمی گذاشت هیچ کدوم بهش کمک کنیم ...
من می ایستادم و نگاهش می کردم ... یه چیزی توی من فرق کرده بود ... برای اولین بار توی زندگیم یه هدف داشتم ... هدفی که باید براش می جنگیدم ...
👈ادامه دارد
🌳https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
🚨فرمانده کل سپاه: اتفاقات #سوریه یک درس تلخ است
🔴همه دیدند تا ما بودیم مردم سوریه زندگی میکردند چون ما به دنبال عزت شان بودیم؛ ما نرفته بودیم تا بخشی از خاک سوریه را به خاک خودمان ملحق کنیم
🔴صهیونیستها تاوان سنگینی خواهند پرداخت آنها در همین سرزمین دفن خواهند شد
📡@yousefi_ravi باماهمراه باشید