eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
جریان رودخانۀ زمان تند است؛ تندتر از اروندی که با قوّتِ عشق از آن گذشتید ! کاش می‏شد از اروند زمان گذشت و به شما رسید ..... 🥀 علیه‌السلام @yousof_e_moghavemat
✨﷽✨ ●می دانستم که حسین شهید شده است. محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم. در آنجا به طوری که اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم. ●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم: حلال ِ حلال. ‌●چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم. ‌‌✍روای: مادر شهید @yousof_e_moghavemat
خورشید شو... و پنجره ها را بگشا... لبخند بزن... که روحمان تازه شود... نفر وسط تصویر نفر سمت چپ نفر سمت راست @yousof_e_moghavemat
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 با اتوبوس می‌برمت تا حالت جا بیاد مرخصی داشتیم و قرار شد با بریم اصفهان . گفت : بیا با اتوبوس بریم . بهش‌گفتم : با اتوبوس؟ توی این‌گرما؟ تا این حرفم رو شنید ، گفت : گرما ؟!!! پس بسیجی ها توی گرما چی‌کار میکنن؟ من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم . پس اونا چی بگن ؟ با اتوبوس می‌برمت اصفهان تا حالت جا بیاد 📚یادگاران7 «کتاب شهید خرازی » ، صفحه 33 @yousof_e_moghavemat
نمایی از یک قرنطینه‌ی عملیاتی ... ... به معنای استقرار در یک مکان و انتظار برای آغاز عملیاتی ڪه زمان و مکانـش مجهول بوده و محرمانه تلقی می‌شد! این مدت زمان از یک هفته تا دو سه‌ماه به طول می‌کشید.. و رزمندگان با اجرای برنامه‌های متنوع مانع از ایجاد خستگی و کلافگی در این ایام انتظار می‌شدند. • زمستان ۱۳۶۶ ؛ موقعیت ۲۵ منطقه‌ عمومی کربلای۵ جمع رزمنده ها تیپ ۲۰۱ ضدزره ائمه (ع) @yousof_e_moghavemat
خوابیدن رویِ سنگ و خاک ، با تـــــــو خواب پُر زِ آرامـش ، با مــــــن 🌴 دوران @yousof_e_moghavemat
امام حسن عسکری علیه ‌السلام: لا يَشغَلْكَ رِزقٌ مَضمونٌ عن عَمَلٍ مَفروضٍ مبادا [سرگرم شدن به] روزى ضمانت شده، تو را از كار واجبى باز دارد ميزان الحكمه جلد4 صفحه430 @yousof_e_moghavemat
✾࿐ᭂ༅•❥♡❥•༅ᭂ࿐✾ ❤️وقتی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید مبارزه کنیم خودمان هستیم.. وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است اگر فکر کردید شیطان به‌راحتی می‌گذارد شما برای حزب‌الله نیرو جذب کنید..هرگز..🌿 @yousof_e_moghavemat
▫️ عملیات آبی-خاکی بدر در ساعت ۲۳روز ۱۹ اسفند ماه سال ۶۳ با یا (س) شروع شد. رمز موفقیت عملیات هم در ضربتی بودن و سرعت آن بود، اما از همان ابتدا، مشکلات، یکی پس از دیگری رخ نشان داد. در بعضی محورها خط به راحتی شکسته شد و حتی برخی رزمندگان از دجله هم عبور کردند اما در بعضی دیگر، رزمندگان با مقاومت سرسختانه عراقی‌ها روبرو شدند. بعضی جاها هم کمبود قایق و امکانات، باعث تاخیر در رسیدن نیروها شد. دجله هم از آن چیزی که فرماندهان تصور کرده بودند، عریض‌تر و پرآب‌تر بود. ▫️منطقه عملیاتی بدر، کوچکتر از منطقه عملیاتی خیبر بود که سال قبل از آن انجام شد. قرار بود عملیات بدر در غرب هورالهویزه که از شمال به ترابه و از جنوب به القرنه و فرات و کانال صوییب محدود می‌شد، انجام شود. قسمتی از این منطقه به عرض ۲ و طول ۹ کیلومتر خشکی بود و بقیه را آب هور پوشانده بود. هورالهویزه در شرق و هورالحمار هم در غرب این منطقه بود. و رودخانه دجله هم از این محدوده می گذشت. @yousof_e_moghavemat
🌿 خیال خوب شما لبخند می شود به لبم؛ ⚪️ وگر نه این من دیوانه، غصه ها دارد... @yousof_e_moghavemat
(زندگی شهید حاج محمد ملایی عرب) صالح علیزاده قطع رقعی جلد شومیز مصور عروج اندیشه بها ۲۰٫۰۰۰تومان کتاب برش هایی از زندگی شهید است. کتاب از زبان همسر شهید نوشته شده است. شهید ملایی از شهدای گرانقدر دوران دفاع مقدس است که پس از سال ها برای اولین بار کتابی در خصوص زندگی این شهید نوشته شده است. برشی از متن کتاب : گویی به یک سفر زیارتی یا سیاحتی می رود، آنقدر سبک بال وخوشحال بود که انگار جنگی در کار نبود، نه ترسی، نه دلهره ای و... هيچ نیروی منفی در نگاهش نبود. شوق نگاهش هنگام رفتن به کودکی می ماند که به آغوش مادر می رود. سرعت قطار بیشتر شد وقطار دور ودورتر شد، نمی توانستم چشم از قطاری که دیگر دیده نمی شد بردارم. @yousof_e_moghavemat